آرشیف

2014-12-12

نظام الدین ضیایی

مرا یاد آید ازدوران مکتب

مرا یاد آید ازدوران مکتب 
زاستادان وشاگردان مکتب 

دریغا ! فصلِ دوری دررسیده ست
جدا سازد زما یارران مکتب 

فضای سینه ام رنگِ دگرداشت
زفیضِ قطره ی بارانِ مکتب 

مشامم تازه ازبوی گُلی بود
که میچیدم زنخلستان مکتب

شراب عشق نوشیدم زجامش
دل وجانم همه قربان مکتب

برایم خطُه ی علم و هنربود
همانا صحنه و میدان مکتب

زیادم کی رود؟ ای همکلاسم
هوای تازه ی نیسان مکتب

نبوغ وآدمیت می زند موج
زطرفِ جاده و بستان مکتب

مرا علم وهنر آموخت استاد 
زراز چشمه ی حیوان مکتب 

نثارِدستِ گرد آ لودِ استاد
که هست اندر پی عمران مکتب

ویارانم همه، جمعند امروز
چوهستند ساعتی ، مهمان مکتب

زچشمان ضیایی اشک ریزد
بیادِ محفلِ پایانِ مکتب

 

این پارچه به مناسبت آخرین روزفراغت ازلیسه ی سلطان علاوالدین غوری درصحنه ی امتحان کانکور سروده شده است .
6/9/1387