آرشیف

2014-12-12

نظام الدین ضیایی

سلام بر موج عطرینِ نفس هایت

سلام ای آشنای فصل یکرنگی
سلام ای همنوای شهررویایم 
کجایی نبض روح من ،
کجایی ای انیسِ فصل تنهایی؟
که بی تو من اینک اشکم،
که بی تومن اینک دردم

سلام بردست های گرم وپرمهرت
سلام برموج عطرین نفس هایت
تو ای سنت شکن ، ای دوستدار روح آزادی 
بگوروزی برایم زیر باران اشک می ریختی ،
یادت هست؟

بگوروزی برایم ازته ی دل فال می دیدی 
به تنهایی،
زمین وآسمان و برگ برگِ شعرحافظ را ،
یادت هست؟

بگو روزی برایم ازافق سبزچشمانت ،
حضوراشک نابت را :
به رنگ گریه می نوشتی ،
به فصل خنده می خواندی

وتو ای بهترین من !
نگفتی واژه ی نوروصفا درسینه می کارم؟!
نگفتی اهل گیتی محبت درس خواهم داد؟!
نگفتی همچو لیلا معشوق مجنون خواهم شد؟!

وفا کن ،حرف برجا کن 
هنوزدرانتظارتو…
سراپاچشم ، سراپا گوش
که شاید لحظه ی مارا
تودرس مهر خواهی داد

18/8/1389