آرشیف

2014-11-10

jameghor

شهر فیروز کوه مشهور ترین پایتخت سلاطین بزرگ غوری

مطلب از: ع. ص. صمصام سوری

به نام خـــداوند گـــردان سپهر
فــروزندۀ مـشعــل مــاه و مهـــر

به پــیغمـــــبر پاک آئــیـــن او
که گـیتیـست فــرخـنده از دین او

به نام بزرگــان پــیشــین مــــا
نیــاکــــــــان با دانـش و دین مــا

به غـــور بلــند و حصار بلــند
کـه از چـرخ گـردان نبیند گــزند

سپهـر برین داده یکسان شکوه
به فیروزه کاخ و به فیروزه کوه

شهر فیروز کوه از با شکوه ترین، مستحکم ترین و معمور ترین شهرهای عهد امپراتوری و مشهور ترین پایتخت و مرکز سیاسی شاهان بزرگ غوری محسوب میگردید.
بر اساس اسناد و شواهد تاریخی، نخستین مراکز و شهرهایی که در غور بنیاد شده است از شهر کاسی یا کاوسی، آهنگران، مندیش سنگه، ورساد، گزیو و تمران، داور و والشتان، کجوران و غیره یاد آوری شده است . گرچه تحقیقات جدید باستانشناسی در سالهای اخیر آثار به دست آمده از اطراف قلعه ضحاک، قبر ضحاک و زندان ضحاک و اطراف قلعه کاوسی و واژگونۀ زنگبار در اطراف شهر چغچران و کوشک بار در دولتیار از موجودیت جمعیت های مسکون در این سرزمین از 3 تا 5 هزار سال قبل از میلاد خبر میدهد.
طوریکه در اسناد تاریخی و جغرافیایی مشاهده میشود در عصر سامانیان و اوایل دورۀ غزنویان، نامی از فیروز کوه برده نشده و در کتاب حدود العالم (قرن چهارم هجری)، تاریخ یمینی (اوایل قرن پنجم هجری) قسمت باقیمانده تاریخ بیهقی ( نیمه اول قرن پنجم هجری ) وزین الاخبار گردیزی ( 420 هـ ق ) از این شهر تذکری بعمل نیامده است . همچنان جغرافیه نگاران پیشین دورۀ اسلامی چون ابن خردادبه ، اصطخری ، مقدسی و ابن حوقل نامی از فیروز کوه نبرده اند . تنها یا قوت حموی در کتاب جغرافیای خود ( معجم البلدان ) (621 هـ ق) نخستین جغرافیه نگاری است ، مختصر ذکری از شهر فیروز کوه نموده است .
بیشترین معلومات دربارۀ شهر فیروز کوه را مورخ معلصر امپراتوری غوری در دربار سلاطین غوری( قاضی منهاج سراج جوزجانی متولد 589 هـ ق ) که خود دورۀ نوجوانی خود را در آن شهر سپری نموده است ، ارائه میدهد .
از وضعیت اراضی بر میآید که محل شهر فیروز کوه قبل از تآسیس آن شهر ، توسط ملک قطب الدین محمد یکی از پسران هفتگانه معزالدین حسین ( پدر سلاطین غور ) ، محلی برای بود و باش اهالی نبوده است زیرا وضع طبیعی نشان میدهد که نه زمینی برای زراعت آبی و للمی وجود دارد و نه کوهای خاکی برای علفچر حیوانات اهلی موجود است ، زیرا کوهای مشرف بر منار جام که در مرکز شهر فیروز کوه بنآ شده است از سخره ها تشکیل یافته و برای مالداری و زراعت مساعد نیست و فقط در میان سنگ ها و سخره های صعب العبور ، اندک اشجار کوهی چون بادام تلخک، آلوچه (چکه)، ارغوان و سیاه چوب، زلرگ (زرک – زرشک) و دیگر اشجار مثمر قد کوتاه موجود است و بس .
زمانیکه امارات خراسان و زاولستان از سامانیان و صفاریان به امیر سبکتگین رسید او چند بار از طریق بست بطرف جبال غور لشکر کشید و قتال بسیار کرد همچنان سلطان محمود با فرزندش مسعود از جنوب برقلعه خوابین (401 هـ ق) و چند بار از غرب از طریق هرات و هریوالرود بر آهنگران (405) و (411) توسط مسعود یکبار از طریق رباط و بار دیگر از طریق چشت بر جروس ، ریزان و (درمیش بت) که همه باشندگان آن ملاعنه بودند، بر شمالغربی غور ( حوالی شمال تولک در میسر دریای تکاب اشنان ) حمله کرد و مناطق زیادی را مسخر نمود .
بعد از حملات اعراب این بار درس جدیدی برای امرای غور بود تا به استحکامات دفاعی و محلات سوق الجیشی توجه بیشتر نمایند .
بناءً با مرگ ملک عزالدین حسین بن الحسن که پدر سلاطین غور است، قلمرو غور میان فرزندان هفتگانه اش تقسیم گردید.
سلطان سوری ملک سیف الدین، شهر و حصار استیه یا استیا را در جنوب شرق جوار قریه جام، دارالملک خود ساخت و ملک ناصرالدین محمود را شهر مادین داد و بهاءالدین سام را خطه سنگه که دارالملک مندیش بود معین شد. قلعه وجیر را به علاءالدین حسین داد و ملک فخرالدین را غالب ظن آن است که ولایت کشی یا کسی، کاسی (کاوسی) معین گشت. در این قسمت ولایت ورساد (ورسار، ورسال یا ورشاد) به ملک قطب الدین داده شد و دارالملک ملک قطب الدین آنجا بود.
ملک قطب الدین را چنان اتفاق افتاد که موضعی طلب کند تا قلعه حصین و موضع شگرفی بنا کنند که مرحضرت را شاید.
به اطراف معتمدان فرستاد تا رای او بر موضع فیروز کوه (که محل استراتیژیک بود) قرار گرفت و قلعه و شهر فیروز کوه را در بین جبال فیروز کوه (جوار جنوب شرقی غرجستان) و شرق سناخانه (فعلاً به «صلاح خانه» مسمی است و در قسمت غربی قریه کمنج واقع میباشد که جزء غرجستان محسوب میگردید) بنا فرمود (حدود 540هـ ق) و لقب ملک الجبال کسب نمود.
از تقدیر آسمانی میان ملک الجبال و دیگر برادران مناقشتی افتاد و ملک الجبال از برادران خشم کرد و بطرف غزنین رفت و عهد دولت بهرام شاه بود. چون ملک الجبال به غزنین رفت و عمارت شهر فیروزکوه را مهمل (ناتمام) گذاشت. سلطان بهاءالدین سام از سنگه که دارالملک مندیش بود به فیروزکوه آمد و شهر را عمارت کرد و آن بناها و قصور سلطنت را به اتمام رسانید و قلاع غور بنا فرمود و با شاران غرجستان اتصال کرد و جلوس او به فیروزکوه در شهور سنه اربع و اربعین و خسمائه (544هـ ق) بود.
چون حضرت فیروکوه به فرمان او عمارت پذیرفت، چهار قلعه حصین در اطراف ممالک غور و گرمسیر و غرجستان و جبال هرات بنا فرمود و قصر کجوران گرمسیر غور و قلعه شورسنگ یا شیر سنگ به جبال هرات و قلعه بندار به جبال غرجستان (در شمال درۀ چشت) و قلعه فیروز میان غرجستان و پارس (فارسی).
فیروزکوه که از ولسوالی دولتیار در شرق چغچران شروع شده به طول 400 کیلومتر بطرف غرب تا قزل بولاق در شمالغرب هرات ادامه دارد.
دریای هریرود که به گفته حافظ ابرو جغرافیه نگار خراسانی منبع آن از جبال غور است و پایاب آن سرخس که بر آن آب زراعت کنند قریب صد فرسخ باشد و در بالای آب قریه ای است چغچران نام که این رود را بدان خوانند اما معظم عمارات و آبادانی در جلگه های هرات است و این رود از آنجا که روان میشود و بعضی از حدود غور را آب میدهد بعد از آن به هرات رود میرسد که قصبه آن اوبه است آن موضع را هم به سبب جریان این رود از آنجا هراة رود میخوانند .
دریای هریرود از دامنه جنوبی فیروزکوه جاری بوده و فیروز کوه را از سیاه کوه جدا میکند.
دریای مرغاب که از دامنه های شمالی فیروزکوه از شرق به غرب و بعداً متمایل به شمال میشود، فیروزکوه را از تیر بند ترکستان جدا میسازد.
منبع آب مرغاب را حافظ ابرو کوهستان جرزوان دانسته و بعد از آن به غرجستان درآید و غرجستان کوهستانی سخت و این آب در میانه آن کوه میرود از طرفین درغالها دارد و آبهای بسیار از آن در غالها بدین آب می آید و چون از غرجستان بیرون آید بر شمال بادغیس گذرد از شرق به غرب مایل به شمال و عمارت و زراعت شهر مرو مبنی بر این آب بوده است. (مدرسه بزرگی به امر ملکه جلالی دختر دانشمند سلطان غیاث الدین غوری بنا شده بود و تا کنون خرابه های آن موجود است و فعلاً مردم محل آنرا به نام مدرسه شاه مشهد یاد میکنند، در نزدیکی محلی واقع است که دریای مرغاب در تقابل با دریاچه «کوچه» مسیر خود را به طرف شمال تغییر میدهد).
عمادالدین ابوالفدا در کتاب جغرافیای خود تقویم البلدان، فیروزکوه غور را پیروز کوه گفته و کوه سبز معنی کرده است. البته این علامت و نشانه سبز، در اکثر نقاط آن کوه که در شرق به نام فیروزکوه و در وسط سفید کوه و در غرب به نام پاروپامیزوس یاد میشود، به ملاحظه میرسد. در اطراف قریه جام خاک فیروزه رنگ قسمت زیادی تپه های آنرا فرا گرفته و مردم آن دهکده خانه های خود را از آن خاک رنگ آمیزی میکنند. اگر از قله کوه استوه حدود 20 کیلومتری جنوب منارجام به چشم مشاهده شود، عقب ((کوه آزاد یا آزاد کوه)) که در جناح غربی منار جام واقع است، کاملاً فیروزه ئی به نظر میرسد. و در قسمت غربی فیروزکوه کوتل سبزک بین هرات و بادغیس، مطابق به رنگ آن مسمی شده است .
همچنان اکثریت اقوام مسکون در دو طرف فیروزکوه و در میان شاخه های آن از غور تا غرجستان (جوند فعلی) تا بادغیس و هرات به نام فیروزکوهی ها که شاخه ای از قوم ایماق اند زندگی میکنند که در ترکیب آن تیمنی ها نیز موجود اند. چنانچه از ولسوالی دولتیار_چغچران، درۀ مرغاب، جوند (غرجستان قدیم) تا ولسوالی بالامرغاب و قادس و قلعه نو در بادغیس و همچنان اوبه، کرخ، کشک رباط سنگی، کشک کهنه و گلران در هرات این دو قوم با ترکیب های متفاوت زندگی دارند. (اما در سایر حصص غور تیمنی ها، زوری ها (سوری ها)، جمشیدی ها، تاجک ها و هزاره ها سکونت دارند).
حافظ ابرو دانشمند خراسان پس از معرفی قریه های هرات رود چون چشت، درۀ تخت و حصارک از فیروزکوه یاد آوری مینماید و میگوید قریه فیروزکوه، تخت گاه سلاطین غور بود و اثر عمارات شان تا هنوز در این قریه باقیست.
یاقوت حموی در سال (621هـ ق) یعنی سه سال بعد از تخریب شهر فیروز توسط لشکر مغل در کتاب خود (معجم البلدان) می نویسد: غور عبارت از مجموع جبالی است واقع بین ولایت هرات و غزنی و شهرهای آن بارد (سرد) و موحش است و شهر بزرگی که ملوک غور در آنجا حکمروائی میکردند به نام فیروزکوه یاد میشود. و او از شهر فیروزکوه به تفصیل نمیگوید و به اختصار مینویسد: «فیروزکوه قلعه حصینی است و آبش از چشمه است» چون ذخیره آب بالای کوه خاره به ارتفاع 2300 متر که طول ذخیره 87/7 و عرض 95/4 و عمق 85/4 متر و در قسمت شمال ذخیره، دو نای سفالی و تمام مواد این بنا خشت پخته بوده و داخل محوطه ذخیره هم با ساروچ کار شده است. ذخیره از چشمه های «جر بیدان» توسط نای پر میشد و برای قصر برکشک (کشک برین) و قسمت های شهر آب آشامیدنی میرسانید. آن ذخیره آب را «ترائین» میگفتند که به معنی حوض کوچک آب است و یک دروازۀ شهر فیروزکوه از مسیر آن حوض بود که به نام دروازۀ ترائین یاد میشد و یک دروازۀ دیگر شهر به نام «ریگ بست» بود که به طرف قلعه کالیون که فعلاً نیز به همین نام یاد میشود و بر سر کوه عالمتاب (بین دره جوند و دره جام) واقع است، راه داشت.
صاحب ((نزهة القلوب)) هم محض قول یاقوت حموی را نقل میکند و چیزی بدان نمی افزاید .
بارتولد در کتاب جغرافیای تاریخی خود در بارۀ فیروزکوه و موقعیت آن از قول منهاج سراج جوزجانی می نگارد که: ((شهر فیروزکوه در زمان سلطه و اقتدار سلاطین و شاهنشاهان غوری در قرن 12م که بر غزنی و هرات و خراسان و تمام افغانستان کنونی و قسمتی از هند مسلط بودند از پایتخت ایشان بشمار میرفت و فیروزکوه در قسمت علیای هریرود و ظاهراً در نزدیکی آهنگران واقع شده جای این شهر که در اواخر قرن 12م و اوایل قرن 13 یکی از پایتخت های دولت مقتدر غور و مزین به عمارات و ابنیه عالی بوده دقیقاً معلوم نشده زیرا هنوز راجع به قسمت علیای هریرود چندان تحقیقاتی نکرده اند)).
راورتی هم در ترجمه کتاب طبقات ناصری موافقه دارد که شهر فیروزکوه در حصص بالای هریرود واقع بوده است.
کلاویخو، سفیر برجسته هانری سوم پادشاه هسپانیه به دربار امیر تیمور گرگانی (قرن نهم هجری) در سفر نامه خود از جلال، عزمت، شان و شوکت و استواری و متانت شهر فیروزکوه نام برده میگوید:
((فیروزکوه نهایت مستحکم و سه حصار درون در درون داشت. در صورتیکه پادگان کافی در آن موجود میبود تسخیر آن قطعاً ناممکن می بود و آب فیروزکوه از نای است، در حالیکه رودخانه از پائین آن میگذرد و پلهای متحرک بر روی آن استوار است)).
اندره ماریک اولین خارجی بلژیکی است که در قرن 20 میلادی (17 اگست 1957) که در قسمت علیای هریرود سفر کرد و منارجام را دریافت و آنرا بحیث منار مسجد جامع شهر فیروزکوه و آنجا را شهر فیروزکوه پایتخت تاریخی سلاطین بزرگ غوری به جهان معرفی نمود. اندره ماریک با نخستین چشم انداز از مسیر دره جام مناری از داخل دره جام به نظرش آمد، چنان بهت زده شد و تحت تاثیر قرار گرفت که فکر کرد که به یک پدیدۀ جادوئی مواجه شده است. مناری که در میان درۀ عمیق در وسط کوه های شاه مخ و سخره ها و قلل سر به فلک در یک درۀ تنگ متروکه و خاموش در نقطه تقاطع دریای هریرود و دریاچه جام با عظمت و ابهت تمام منقش به سبک عتیق قد بر افراشته و طی قرون متوالی از تطاول روزگار در امان مانده و خاموشانه گذر زمان را نظاره میکند و از عظمت تمدن، فرهنگ، دین و آئین گذشته گان حکایت دارد. حکایتی خلقی و شهری و فرهنگی و تمدن افتخار آفرین، از قدرت و نظامی، از علم و درایتی و تدبیری و نمونۀ کم نظیری که از تشعشع و تلعلع اش از گذشته گان با فرهنگ ما خبر تازه ای به جهانیان آورد. ازین رویداد (کشف جدید)پنجاه سال دیگر سپری شد اما کسی غبار قرون را از سر و روی این عروس زیبا و ستارۀ هزارۀ اخیر پاک نکرد و زمامداران فرهنگ ناشناس با بی تفاوتی مرگ آنرا به نظاره نشسته اند.
کجاست آن لافزنان و مدعیان مواریث تمدن این سرزمین که داد مدنیت پروری سر میدهند و افتخارات تاریخی ما را یدک میکشند ولی عملاً در ویرانی آنها سرود فتح میخوانند. عظمت و شگوفائی تمدن این سرزمین که بر بدنۀ زیبای منارجام و بر در و دیوار مسجد جامع هرات و قد رسای قطب منار دهلی نقش بسته و ماندگار گردیده است و قریب یکهزار سال اخیر مگر مادر دهر سترون شده و از تولد دوبارۀ مدنیت اصیل مردمان این آب و خاک هیچ پیامی به گوش نمیرسد!؟
حیفا و فسوسا که طوفان های اجتماعی و قهر طبیعت قد رسا و مطنطن این عروس شرق را خم کرده، عروسی که با عروس الفلک غزنین همسری میکرد و به حیث منار مسجد جامع شهر فیروزکوه با هنرمندی تمام بنا شده بود و در مقابل آن برکشک قصر که در شمال منارجام قرار داشته مانند سلطان محمود غزنوی که راه مستور از انظار عام را از قصرش به مسجد عروس الفلک کشیده بود، سلطان غوری نیز راهی مستور از انظار را از زیر دریای هریرود از داخل مناره مسجد جامع تا داخل کشک برین که بر بلندی کوه خاره بنا شده بود و به نام قصر سلطانی نیز نامیده میشد، کشیده بود، ((قصری که در هیچ ملک و حضرت مثل آن به ارتفاع و تدویر و ارکان و نظرها و رواقات شرفات هیچ مهندسی نشان نداده است و بالای قصر پنج کنگرۀ زرین مرصع نهاده بودند، هر یک به ارتفاع سه گز و چیزی و در عرض دو گز و دو همای زرین هر یک به مقدار شتر بزرگ نهاده ….)) همچنان حلقه زین با زنجیر زرین و خربزۀ که دائره آن پنج گز در پنج گز بود، کوس زرین (یا نقاره های بزرگ به شکل خربزه) چند خربزه که هر یکی وزن سه صد من داشت و سلطان شهاب الدین از فتح اجمیر به وجه تحفه و خدمت به حضرت سلطان غیاث الدین محمد سام فرستاده و توسط گردونه (عرابه) از هند به فیروزکوه انتقال داده شده بود.
سلطان غیاث الدین محمد سام آن حلقه ها و زنجیر و خربزه زرین را در پیش طاق مسجد جامع فیروزکوه (که منار موجود از بقایای آن است) بفرمود تا بیاویختند.
خزانه سلطان غیاث الدین که بعداً توسط پسرش سلطان غیاث الدین محمود گشوده شد ((از زرعین چهارصد شتر وار بود که هشتصد صندوق باشد و دیگر جام های ثقال و ظرایف و مرصعیه …))
منارجام آن بنای زیبا که حتی لشکر قهار مغول به رهبری اوکتای پسر چنگیز خان مغول و ارسلان خان قیالق که مسلمان بود و شش هزار سوار مسلمان داشت همه عجمی با طولان چربی و لشکر مغول و فیقو نوین داماد چنگیزخان از طریق پل آهنگران بین غزنین و غور، نزدیک شهر فیروزکوه، به شهر استوه یا اوستیا در جناح جنوب منارجام (به فاصله حدود 25 کیلومتری) حمله کرده ولی در اثر مصالحه با سپهسالار عبدالملک سرزراد آن شهر تصرف شد، بعداً حمله به شهر فیروزکوه و مقابله ملک مبارزالدین سبزواری و ملک عمادالدین زنگی و حمله بر قلعه تولک و قلعه سفرود، بالاخره همه ویران و حریق شد اما بر تخریب آن منار زیبا با نوشته های آیات قرآنی، دست نیازیدند و آنرا به حالش باقی گذاشتند. باز هم حیفا و فسوسا که جبر زمان و ناموس طبیعت بر این قانون استوار است:

((بنا های آباد گردد خراب
ز باران وز تابش آفتاب))

آنکه از سیلاب هجوم مغل قد دوتا نکرد مگر سیلاب طبیعی قد رسای آن عروس هشتصد ساله را خم کرده است. کجاست دست ترحمی که این نماد مدنیت و میراث مشترک جهانی را از صدمات تجاوز بی باکانه جهال زمانه و از حوادث مخرب طبیعی مصئون سازد.
درود و تحسین به دست هنر آفرین مهندس و بنیاد گذار آن و شکسته باد دستانیکه بر آن به بیرحمی دراز شود، مرده باد زمامدارانی که بر مدنیت این سرزمین به دروغ افتخار میکنند ولی با بی تفاوتی مرگش را به نظاره نشسته اند تا بر مخروبه های آن اشک تمساح بریزند، ((تفو بر تو ای چرخ گردون تفو)).