آرشیف

2014-12-12

نظام الدین ضیایی

مشرق

مشـرق کجـاسـت: جــایی که دل را قـرار نیسـت
جز کُشت¬ و خون وغارت وغم، کار¬و بار نیست

احسـاس افتخار، سزاوار مغرب است
مشرق، دگر که سرزمین افتخارنیست

امروز، روز مغربیان است و ای دریغ
مشـرق، بجـز روایتِ یک انتحار نیست

خمپاره¬های موشک و بم، جان مان گرفت
گویا به رأسِ جبـهۀ مان شهـسـوار نیسـت

پاییز این وطن نشود، فصل تازگی
یعنی امیدِ آمــدن نوبهــار نیسـت

اینجــا مقـامِ مکتـب و ملا و اوسـتاد
دیریست پایمالُ شده، در شمار نیست

هر روز جنگ، بر سر القاب و منصب است
آخـر ز گـرگ و دیـو، دگـر انتـظـار نیسـت

هـردم به حـال مـردم خـود گـریه می¬کنـم
این سیل اشکِ داغ من است، آبشار نیست

مؤرخ: 26-08-1392 خورشیدی