آرشیف

2014-12-12

نظام الدین ضیایی

وچیدم بوسه ی چند، ازلب ناب وعسل نوشت

زیاد م کی رود ای دوست، بزمِ گرمِ آغوشت
وخواهد دل که باشد لحظه ها همرازو همدوشت

به دشتِ شعله بارِ سینه ی جانسوز تاخفتم 
وچیدم بوسه ی چند ، ازلب ناب وعسل نوشت

غزال وحشی من ، چشم تو، بس خوابِ رویا داشت
که خفته پیکرم ازشوق ، ای گل ، دربرو دوشت

به توفانِ نفس های دل انگیزت چنان غرقم
فرار ازخود شدم اما وگشتم مست و مدهوشت

به تخت سینه ات خوابیده ام ، د رخلوت شبها
به شمعِ ذوق خواند م تاسحر، افسانه درگوشت

مرا بالش دوبازوی سفید تو ، نگارمن 
لحافم مخمل زلف سیاه وآن بناگوشت

بیا ای نازنین نسترن بو ، تا دگرنوشم 
شراب بوسه های آن لبان ِ انگبین جوشت

حریصِ لمس دستان وگل روی تو، من هستم
ضیایی با چنین شوقی کجا سازد فراموشت

 

14/2/1388