آرشیف

2014-12-13

حبیب سرود

یک هفته رباعی

(شنبه)
در فصل زمستان خدا داغ شدی
بی‌چاره شدی، جبر به ابلاغ شدی
وقتی‌که فقط عشق تو گل کرد به من
نامردترین دختر این باغ شدی

(یک‌شنبه)
عاشق شدنم دردی به مردم شده است
تا چشم تو در من به تهاجم شده است
یک کعبه نفر گِرد تو گرد آمده اند
انگار خدا در بدن‌ات گم شده است

(دوشنبه)
با صد هیجان آمد و از درد کسی
یک آه کشید عاشق نامرد کسی
وقتی مزه‌ای برف نفس‌هاش رسید
یخ زد به دلم رابطه‌ی سرد کسی

(سه‌شنبه)
شب آمدنم پشت درت درد سر است
دردی‌که پر از شور… و کیف دگر است
دی‌شب پدرت سرفه‌کنان… گفت: کیه؟
از پیشک مست دخترش بی‌خبر است

(چهارشنبه)
من «لاکتِ» آویخته‌ای در یخن‌ات
یا فرد خدا گم شده‌ای در بدن‌ات
در بستر تو سبز کنم بی‌خبر از…
تا از لب من بوسه بکاری به تن‌ات

(پنج‌شنبه)
پر عشوه شود دخترِ افکار بشر
تا سایه دهد عشق به گفتار بشر
وقتی‌که خدا خالق عشق است بگو
عاشق نشدن زشت‌ترین کار بشر

(جمعه)
در چایِ کسی، قند محل! غرق شوی
در رود رباعی و غزل، غرق شوی
زنبور زمان مغز مرا پاک مکید
تا که تو به دریای عسل غرق شوی

پایان
(http://habibullahsurood.blogfa.com)

 

1  – گربه