آرشیف

2014-12-13

حبیب سرود

دوری

از رنگ چشم‌هات هریرود رنگ شد
دریا برای آب شدن‌هاش تنگ شد
تا خانه‌ام ترا به بغل کرد… ذوق زد
دیوارهاش رنگ ترا زد قشنگ شد
آماده بود بوسه ز گردن و شانه‌ات
اما برای چیدن شان باز جنگ شد
دوری خراب کرد… به آتش کشیده‌ات
سر رفت خوی نرم دلت… مثل سنگ شد
بیچاره شد، خراب و سرش گیج شد… دلم
تا پای استوار صداهام لنگ شد
 
18/1/1391  کابل