آرشیف

2014-12-13

حبیب سرود

پدرود

آخر بیا و بر سر من نُه بکش برو
بر این وجود لاغر من نُه بکش برو
باور بکن که بر قلمت باورم نبود!
بر لای لای باور من نُه بکش برو
از دست تو تمام تنم پاش پاش شد
بر تکه‌های ابتر من نُه بکش برو
آخر چرا تو بر سر من نُه نمی‌کشی؟
بر حرف درد آور من نُه بکش برو
پدرود بی‌دلیل تو آخر کشد مرا
بر لحظه‌های آخر من نُه بکش برو
بسیار سخت بود که مادر برای تو
می‌گفت: «خُب که دختر من نُه بکش برو!»

 

30/3/1391

کابل