آرشیف

2014-12-13

حبیب سرود

نگاه داغ

به حرمان گفتمش كاي يار كم نوش
بياور مي كه  سرها ر فته از هوش
زعشقت آتشی بر دل گرفته
ز جام وصل خود بنماي خاموش
از‌آن چشمان شوخ و دلفريبت
بدانستم كه عشقت مي زند جوش
به يك سيلي كه كردي دل ربودي
تمام عمر را كردم فراموش
گراز عمق دلت بامن رفيقي
بده بوس از لبان و گردن و گوش
نگاه داغ و گرم و آتشينت
ز قلبم برده فكر و طاقت و هوش
فراموشم مکن جانا كه داني
به غيرت كس ندارم من درآغوش
به وقت خنده ات شرمنده ، پسته
لبانش چون تو كي باشد شكر نوش
زمژگان قشنگت مي چكید دُر
به آن رخسار زيبا ديده ام دوش
عقيق از نو چكاند بر لبانت
خدا از فضل و رحم و خلقت خوش
كنون صد پاره گشته قلب زارم
زعشق يار خود گشتم سياه پوش  

تابستان 87  فيروزكوه(چغچران)