آرشیف

2014-12-13

حبیب سرود

زير باران

مبر نامم از ياد و برهان بگو
نظر كن به چشمم پشيمان ، بگو
ندارم به جز تو كسي همدمي
زعشقت تنم مال مالان بگو
رقيب از رفيقان و من بي خبر
يكايك سخن را به ياران بگو
همان دم كه خنجر زدي بردلم
تمام جهان گشت لرزان بگو
اگر ناله ام ،ماتمم من ز خود
ندارم زتو ناله ، نالان بگو
رهت راه ليلا ومن قيس تو
از آن ره بيا در بيابان بگو
درآن دم كه يوسف به چاه داد زد
وگر لطف داري به كنعان بگو
سر از ناز برزن ، فريبم مده
ترا هست باور به يزدان؟ بگو!
دلم را به مي يا كه ني، شاد كن
اگر مي نباشد ز بريان بگو
رگم را به پيمود  جورت به دل
مرا گو برو، زير باران بگو
 
زمستان 87  درۀ كشرو