آرشیف

2014-12-13

حبیب سرود

بی وفا!

 
ای بی وفا! « برو هیچ قوماندان نبوده ای! »
گم شو ز پیش من، حیف! تو انسان نبوده ای!
از سردی یی وفای تو که من یخ زدم برو!
زود تر بهار شو! یا که زمستان نبوده ای؟
قرآن عشق ما را تو چرا سوختانده ای؟
کافر شدی برو! یا که مسلمان نبوده ای؟
در سینه ام دل و در دل من جای داشتی!
رفتی جفا کدی خیر! به زندان نبوده ای!
آخر چرا جفا؟ صاحب یک خانه یی بودی!
رفتی گریختی، باز تو مهمان نبوده ای!
ای بی وفا چطوری؟ « بچه ای پس پریده ای! »
میگن ز رفتنت، اُف که پشیمان نبوده ای!
ای بی وفا بیا! خسته چرایی؟ بیا بخوان!
این شعر را ز سر، گر به بیابان نبوده ای؟!
 
8/8/1389  کابل