آرشیف

2015-6-22

احمد شکیب حمیدی

اضمحلال امپراتوری آرمانی لر و بر افغانستان توسط گرگان باران دیده آی ایس آی

در این روز ها که  نور افگن های رکن چهارم دموکراسی بطور پیگیر و مستمر به ابعاد و زوایای پیدا و پنهان کشور ما از جمله، برنامه به اصطلاح مصالحه با درندگان عصر حجری و سیستم نظام آینده کشور پس از سال2014  میپردازند. از یکسو در داخل کشور بازار صاحب نظران و کنکاش گران را گرم نموده اند و از سوی دیگر خوراک تازه ای برای  برنامه گذاران تلویزیون های بیرون مرزی لاس انجلسی؛ مطبوعات  و صفحات انترنتی تهیه نموده است. 
اما پرسشی که  از دنبال کردن و شنیدن این حرفهای تکراری, موضع گیری  های مبهم سیاسی  و بیانیه هائی شعاری و آرمانی که بدون شک  بضاعت فکری و فقر فرهنگی تحلیلگران  عقده مند و سخنگویان دولتی را بنمایش میگذارد مطرح میگرددد اینست که آیا چه کسی یا گروهی درآینده سرنوشت سیاسی این مملکت را رقم خواهند زد؟ از حکومتی ها که بگذریم آیا این معامله گران که  ادای  اپوزیسیون را هم مینمایند  قابلیت بر اندازی  اهرم های فشار قدرت های جهانی و همسایگان رادر کشور ما دارا خواهند بود؟ آیا اینها خود در آینده با یک معامله تازه تبدیل به بخشی از  زنجیرهء بحران نخواهند شد ؟   
هرچند هنوز بسیاری از مسایل و رویدادهای جاری و آینده کشور همچنان در پرده ابهام قرار دارد اما یک مسئله کاملا روشن و هویداست که گرگان باران دیده آی ایس آی با تربیه نمودن چند تا از ابلهان گوسفندی, مطیع اما مغرور در ارگ شهنشاهی توانسته اند از دیگران در این معامله سبقت جویند و به سهولت  حق پدری شانرا بدست گیرند.
درک من از شرایط موجود اینست که اوضاع کشور ما در واقع شباهت زیاد به داستانواره "امپراطوری بزرگ گوسفندان"  نوشته عزیز نسین نویسنده ترکی دارد که بشکل طنز واره آنرا در  دهه هفتاد  نوشته و منتشر نموده است  من بلحاظ همین بافت منطقی توانستم این داستانواره را  با استفاده از جستجوگر گوگل آنرا در وبسایت ایران گلوبل پیدا و خلاصه آنرا  ذیلآ تقدیم نمایم امیدوارم خواننده عزیز با من تا فرجام این نوشتار بیاید :
 "  امپراتوری بزرگ گوسفندان 
    ۱۹۷۳ عزیز نسین
 در دوره ای از تاریخ، شیر، پلنگ و  ببر، شکارگاه های جهان را بین خودشان تقسیم کرده بودند. اما برای گرگها جائی برای شکار نمانده بود.  گرگها که به مناطقی  تحت سلطه ی شیران و پلنگان  وارد شده نمیتوانستند. روز ها گرسنه می ماندند. بنابرین  چاره ای اندیشیدند و کنگره بزرگی را سازمان دادند و در این کنگره در باره چگونگی پیدا کردن راه چاره، با همدیگر بحث و گفتگو کردند..
گرگ پیر دانایی که به کنگره گرگها آمده بود  گفت:
 همنوعان گرامی، شیران، پلنگان و حیواناتی مانند آنان استعمارگرانند. این استعمارگران بزرگ بهترین مناطق جهان را تحت سلطه خود در آورده و برای ما گرگها جائی باقی نگذاشته اند. ما نیز جائی را برای زندگی کردن می خواهیم.
که ما نیز باید مستعمره هایی داشته باشیم .در این خصوص پیشنهاد من این است:
گوسفندان را مجاب کنیم که «امپراطوری بزرگ گوسفندی »را تشکیل دهند. زمانی که همه گوسفندان برای برپا کردن امپراتوری بزرگ گوسفندی در منطقه ای جمع می شوند، آن منطقه را احاطه کرده و به دست می گیریم و هنگام گرسنگی، تا زمانی که سیر نشدیم از آنها می خوریم
این پیشنهاد در کنگره گرگها تصویب شد و بر این اساس و برای عملی کردن آن دانایان گرگها مجمعی تشکیل دادند و تصمیم گرفتند که برای جمع کردن و گردهم آوردن گوسفندان در یک منطقه، باید آنها را فریب داد چنانچه
باید به آنها ضرورت برپایی « امپراتوری بزرگ گوسفندان» را توضیح  داد واسم این آرمان را « گوسفند گرایی » میگذاریم .
بنابرین. گرگها، از میان گوسفندان سودجو ترین، خودخواه ترین واحمق ترینشان را یافته، و به آنها به عنوان رشوه، بهترین چراگاهها و وسیع ترین مراتع را نشان می دادند. بدین صورت دربین گوسفندان جریان « گوسفند گرایی» گسترش یافت. و کتاب های جریان گوسفند گرائی برشته تحریر درآمد. در آن کتاب ها این چنین نوشته شد
 ما گوسفندان از همه حیوانات دیگر برتریم. در حالیکه از موی شیر و پلنگ پشمی به دست نمی آید، موی ما برای پشم بهترین است . حتی مدفوع ما بعنوان کود مورد استفاده قرار می گیرد، حال آنکه مدفوع شیر و پلنگ جز کثیف کردن این دنیای زیبا به چه درد دیگری می خورد؟ ما گوسفندان برترین هستیم. پس ما باید «امپراتوری بزرگ گوسفندان» را برپا کنیم. و برای برپایی این امپرا توری بزرگ گوسفندان باید که در کانونهای آرمانگرایان گوسفندی متحد شویم. باید در برابر دشمنانمان، دست بدست همدیگر بدهیم! ما امپراتوری بزرگ گوسفندان را برپا خواهیم کرد. تمامی جنگلها، چراگاه های وسیع و چمنزارهای بی پایان از آن ما خواهند شد 
گرگها، از گوسفندانی که چنین افکاری داشتند، حمایت و به آنان کمک می کردند. گروهی از گوسفندان با مشاهده این کمک ها و حمایت ها به فکرفرو رفته و می اندیشیدند:
« ما چه اندازه درباره گرگها اشتباه می کردیم  حال آنکه آنها بی اندازه خیرخواه و یاری رسان بوده اند…. اکنون می دانیم که گرگها دوستان ما هستند…..»
گرگها که بسیار کار آزموده، دانا و سازمانگربودند، متخصصینی برای گوسفندان می فرستادند. و این گرگهای متخصص، گوسفندان را راهنمایی ها می کردند و نظرها می دادند.
گرگها علاوه براین متخصصین، جاسوسانی نیز به میان گوسفندان فرستادند و این جاسوسان، گرگانی بودند که خود را در پوست گوسفند پنهان کرده بودند. این گرگها خوب آموزش دیده بودند ودقیقا مانند گوسفندان بع بع میکردند. گوسفندان، آنهارا نیز همانند خود می پنداشتند. این جاسوسان هر سخنی را با این جمله  آغاز می کردند که: «ما اکنون بیش از هر زمان دیگری نیازمند اتحاد و همبستگی  و وحدت ملی هستیم » و پس از این مقدمه گوسفندان را برای اتحاد و گردهمایی در یک منطقه دعوت میکردند.
آرمان امپراتوری بزرگ گوسفندان که بسرعت میان آنها پخش شده بود، از گله ای به گله ای دیگر بی وقفه منتقل میشد..
پنداشتن اینکه تمامی گوسفندان چنان احمق بودند که این حیله گرگها را باورکنند، اشتباه خواهد بود. گوسفندان عاقلی نیز بودند که تلاش می کردند تا همنوعان خود را هوشیار سازند.. این گوسفندان عاقل در ضمن خیالی بودن امپراطوری بزرگ گوسفندی را توضیح میدادند وتاکید میکردند که گوسفندان در آن امپراطوری خیالی، در رویای چراگاه های فراوان و چمنزارهای سبز و مراتع گسترده دریده شده وطعمه گرگهای گرسنه خواهند شد. این تلاش های گوسفندان دوراندیش راه به جایی نبرد. زیرا اندیشه یگانگی، اندیشه اتحاد و وحدت ملی  و تفکر برپایی امپراتوری بزرگ گوسفندان، بسیار گسترش یافته بود. به کسانی که برخلاف این فکر می کردند به چشم خائن و دشمن گوسفندان نگاه می کردند.  در امپراتوری بزرگ گوسفندان، چراگاه ها و چمنزارها حتی در سرمای زمستان و در زیر برف ها نیز سرسبز بود. آنجا یک بهشت است. بهشت گوسفندان….
و  سرانجام این تلاشها آن روز تاریخی فرا رسید. خبرها از گله ای به گله ای دیگر پخش شد و گله های گوسفندان از سراسر جهان برای پیوستن به همدیگر، و برپایی امپراتوری بزرگ گوسفندان، برای زندگی در آنجا شروع به حرکت کردند.
راه پیمایی خیلی سخت گذشت. تمامی گوسفندان در دره ای وسیع و طولانی که گرگ های متخصص نشانشان داده بودند، گرد آمدند. آنها بی وقفه و یک صدا فریاد می زدند:
– در چنین روزی که بیش از هر زمان دیگری محتاج اتحاد و همبستگی هستیم
– امپراتوری گوسفندان را بر پا خواهیم کرد!
همه گرگان گرسنه، گوسفندانی را که در آن دره گرد هم آمده بودند در میان گرفتند. گرگها به راحتی گوسفندان را می دریدند، خفه می کردند و می خوردند. چونکه گوسفندان را دیگر نه چوپانی بود و نه سگان گله ای که از آنها محافظت کنند. گوسفندان دیگر فهمیده بودند که خطر واقعی از کجاست، دانسته بودند که دشمن واقعی کیست و چگونه فریب خورده اند ولی دیگر کار از کار گذشته بود .
در نتیجه حماقت گوسفندان، گرگ ها نیز دیگرصاحب سرزمین، صاحب مستعمره شده بودند. حالا گرگ ها نیز سرزمینی داشتند که بر آن فرمانروایی کنند.
گوسفندان هشیاری که این دروغها را باورنکرده و فریب نخورده بودند در گوشه و کنارقایم و پنهان شده، و نسل بعدی گوسفندها را دوباره پرورش دادند. اگر آنان نبودند، گونه ای از جانداران که گوسفند نامیده می شود جملگی از بین میرفتند.
واقعه ای که روایت شد ، هرچند در تاریخ گوسفندان، بصورت مکتوب ثبت شده است، ولی این فریبکاری گرگها در جهان همچنان ادامه دارد. زیرا در جهان امروزهم، چه در میان گوسفندان وچه در میان جانداران دیگر، صد افسوس که سودجویان، احمق ها و اشخاص پست هنوز هم وجود دارد"بر گرفته از ایران گلوبال 
حالا مطمئنآ خواننده عزیزشباهت  کامل این داستان را با اوضاع کشور ما بویژه در ده سال اخیر  میپذیرد. چنانچه در اوایل کشور ما بین کشور های قوی دنیا(پلنگ-شیر-ببر) تقسیم شده بود و واقعآ برای گرگ ( پاکستان) جائی وجود نداشت اما این گرگ ماهر و باران دیده با دیسانت کردن رمه ای از آدم نما های گوسفندی در ارگ ریاست جمهوری توانستند  در طی این ده سال آزگار نخست با ترسیم کردن دشمن خیالی آنها را از ملت شان دور نگهدارند  در  ثانی آنها را  با شعار لر و بر و لوی افغانستان مجاب و بفریبندد و آرمان لغو معائده دیورند و رسیدن با سواحل بحر هند را در سر این ابلهان زنده نمایند اما  پس از ده سال خواب غفلت برعکس امروز این گوسفندان ابله باگزینه های چون فدرالیزم , تجزیه و یا  سپردن مقدرات ده ولایت بدست تروریستان مواجه اند و خود  چنان در این گیر و دار هک و پک مانده اند که حیرانند به گله های که در طول این مدت از آنها دنباله روی میکرد چه بگویند ؟ زیرا  کشور را گاملآ به پرتگاه نابودی نزدیک ساخته اند!!!!!!! اما سرانجام کار  کاملآ معلوم است و آن اینکه زمان شکار و دریدن خود این ابلهان نیز فرارسیده است .