آرشیف

2015-6-22

احمد شکیب حمیدی

آرامــــش دل

بسان لنگر تسکینی و آرامش ساحل
تمام طیف های آفتابی و تکان دل 

مثال نور منشور هم بنفش و ارغوان رنگی
تو آن دلشوره شیرین و گاهی شادی بسمل

تلاوت چون شود نامت شوم من آیۀ احساس
صدای امتداد رنج می پیچید در این محمل

تویی احساس ناب عشق اندر باور ذهنم
گرفتار تو ام پایم فرو رفته ست اندر گل

نمیدانی چه شیرین است یاد خاطرات تو
هوای عطر افشان تنت پیرامنم شامل

تویی چتری ز احساس وعطوفت مظهر لطفی
منم آن لالۀ حرمان حسرت پرور غافل

تو بودی روزگاری پیک آزادی زندانم 
تماس سایه های ما کنون گشته بسی مشکل

زفیض طلعت حسنت جهان پر رنگ و نورانیست
فروغ پرتو رویت شده ارزانی بر سائل 

بسان کوچۀ متروکم و بی رهگذر تنها
حمیدی چشم بر در نیست عمری شد درین منزل