آرشیف

2015-6-22

احمد شکیب حمیدی

اشرف غنی و خطبه ای نمــــاز جمعه

از ظواهر امر پیداست که سرانجام اشترتقلب با همه بی حیایی در هفته آینده در دهن دروازه ارگ خواهد خوابید و شتربان میزوف با دیده درآیی و با حرکات جلفی با بیان جملات سخیف چون (بچه سگ) گویا بر شانه های مردم سوار خواهد شد. تا با طرح های عمرانی و اقتصادی ریشه گل لاله را از هالند دوباره بزور به افغانستان بیاورد و بزودی محتویات بولانی این ملت را از گندنه به کچالو تبدیل نماید! قرار است علمای دین نیز در جمعه آینده اسم اشرفغنی را در خطبه بنام اولی الامر یاد نمایند و بدینوسیله ننگین ترین و سیاه ترین فصل تاریخ میهن ما آغاز خواهد شد!من با این مسئله کار ندارم که میگویند اشرفغنی مریض است میزوف است! متعصب است! دیوانه است! دروغگوست ویا … هزاران اتهام دیگری که بر وی وارد است من میگویم که نشستن اشرفغنی بر سریر اورنگ دولت که اسم اسلامی دارد شرعآ نا رواست و اشکال حقوقی و شرعی دارد! از روزیکه اشرفغنی نامزد ریاست جمهوری شد و سپس در برنامه هایش وعده داد تا ارتش افغانستان را اسلامی بسازد پیوسته به این می اندیشیدم که اگر حافظه تاریخی ملت ما فراموش کرده باشند شاید روزی یکی از این جمعیت علما و اتحادیه علما و بویژه سرخوان عالمان امروزی بنام ملا نیازی که اکت و ادای سیدجمال الدین را میکند روزی این نکته را بیادشان خواهند داد که یا ایهالناس ! شما مردم بخاطر برقراری حکومت اسلامی میلیونها شهید و معلول داده اید چگونه میتوانید بر اشرفغنی که دارائی خانواده عیسوی است اعتماد کنید؟ و او را بر مسند امارات تان برگزینید ! این عمل تان شرعآ نارواست ورنه چی تفاوتی بین اشرفغنی و سران حزب دموکراتیک خلق وجود دارد ؟ اما انگار که ذهن علمای جید ما نیز همانند ذهن مردم ما به فراموشی تاریخی رفته است ! تنها چیزی که مرا وادار به نوشتن این مطلب نمود همین نکته است که : حافظه‌ دست‌جمعی‌ تاریخی ما کجاست؟ چرا این ملت از تجربیات‌ عینی‌ تاریخی‌اش‌ چیزی‌ نمی اموزد؟ و فقط آنزمان که کارد به‌ استخوانش‌ رسید، به‌ پهلو دیگری میغلتید و از ابتذالی‌ به‌ ابتذال‌ دیگر کشانده میشود و سپس دوباره آرام میگیرد.
حافظه تاریخی جمعی تجلی گذشته مشترک یک ملت میباشد. که در خاطرات فرهنگی، تاریخی متجلی میشود بنابراین حافظه جمعی یا تاریخی گستره وسیع‌تری را در برمی‌گیرد که خاطرات فرهنگی تاریخی هم به عنوان زیرمجموعه در آن نقش می ‌آفریند و بطور نمونه من یاد آوری دو خاطره زیرین تاریخی خودم را لازم به تذکر میبینم.
از کودکی با پدرم به نماز جمعه میرفتم پسانها به تقلید از دیگران یک جای نماز را هم در سر شانه ام می انداختم! چاشت جمعه یگانه چاشتی بود که همه ما در نان چاشت گرد یک دسترخوان مینشستیم مادرم هم کوشش میکرد سفره را اندکی رنگینتر نماید! اما پس از پیروزی انقلاب ظفرنمون داس و چکشی روز بروز صفوف نماز گران جمعه کم میشد و دیگر آن قطار های که تا کوچه میرسید وجود نداشت روزی از پدرم دلیلش را پرسیدم ! پدرم گفت از مولوی بزرگی شنیده ام که دیگر خواندن نماز جمعه جواز ندارد چون در نماز جمعه خطبه بنام امیر مسلمان و حاکم مسلمان خوانده میشود ولی اینها مسلمان نیستند از آن پس چند بار دیگر در مسجد سید احمد مکه ای شهر مان در شهر غزنی برای نماز جمعه رفتیم ولی آن شور و شوق نبود و سرانجام بکابل کوچیدیم و زندگی ادامه داشت..
در پشاور مهاجر بودم مجاهدین حکومت عبوری میساختند استاد بهالدین مجروح که میگفتند نماینده ظاهر شاه است در پشاور ترور شد! از یکی از همکاران دفتر پرسیدم چرا به ظاهرشاه در دوره عبوری اجازه نمیدهند و اینقدر برخلافش هستند؟ بیکبارگی چشمان چند نفر از حدقه برآمد و گفت کجایی ظاهر شاه مسلمان است؟ میگویند پسرش با کافر ازدواج کرده میدانی حکمت نماز جمعه در چیست؟ نماز پیشین جمعه را چرا نماز جمعه میگویند؟ بخاطر خطبه مسلمانان بر امیر مسلمان و بیعت.آن ولی حالا نمیدانم از کی بپرسم که آن حافظه تاریخی مردم ما چی شد
به اعتقاد من حافظه تاریخی ملت ما از حد مطلوب هم بیشتر است وحتا حالت اسطوره‌ای و احساسی دارد اما به همین دلایل احساسی اش قابل دستکاری و مهندسی میباشد و اینبار ملا نما ها در این دستکاری نقش اساسی دارند