آرشیف

2015-6-22

احمد شکیب حمیدی

استعمار و تـــــــرویج فرهنگ انحطاط

انحطاط، بمعنی فرود آمدن، و به پستی گراییدن است. و انحطاط فکری یعنی زندگی کردن به سبک و روش خوک!. زندگی خوکی  دایرهای بسته و تکراری است که در آن همه چیز به سطح نیازهای اولیه  غرایز انسان تنزل یافته و خواستها و ارزش های  انسانی در آن کاملآ رنگ میبازند تا آنجا که حتا منزلت انسان تا سرحد زندگی خوک سقوط میکند  که جز خوردن و خوابیدن کاری دیگری ندارد.

 در انحطاط فکری یا اندیشوی که  بحران اخلاقی و در نهایت ضعف اخلاق از مولفه های آن است دیگر. مفاهیمی چون عدالت اجتماعی، وفاق و همبستگی ملی، پابندی به اصول و ارزش های معنوی , ایستادن در سنگر مبارزه و فضیلتهای سنتی روزبهروز بی معنی میگردد. که در نهایت سبب گسترش رذالت اخلاقی میگردد .

تجربه استعمار نشان داده است که در جوامع سنتی , چون جامعه ما که  سالهاست بشکل پارادوکسی در آسیاب سنت و تجدد گرد و خاک خورده است؛ تنها و فقط  از طریق نفوذ بر نخبگان, ترور آزادگان و آزاداندیشان  و مسموم سازی اذهان عامه, میتوانند آن جامعه  را به  انحطاط بکشانند.بنابرین برای اینکار نخست باید سم لازم فراهم گردد.و سپس کار سم پراگنی و مسموم سازی بدقت از نخبگان و رهبران همان جامعه آغاز گردد. طوریکه امروز ما شاهد ذهنهای مسموم در مقیاس تقریبآ تمام نخبگان و رهبران خویش هستیم و متاسفانه سایه شوم این بحران وحشتناک در کشور ما در حال گسترش است چنانچه در گام نخست با توزیع دالر و دادن مقام و منزلت به نخبگان فکری و رهبران سیاسی ما توانستند به سهولت آنها را به دام انحطاط فکری بکشانند.تا بجای دفاع از اصول و ارزشهای والای میهنی، دینی , انسانی و اجتماعی، به ریاکاری و مالاندوزی بپردازند .و سپس زمینه گسترش این بحران را در بین جامعه فراهم کردند طوریکه همگان بچشم سر میبینیم که این بحران آرام آرام فراگیر گردیده و به صورت خزنده و موریانه وار  پایههای نظام اجتماعی و تمام معیار های اخلاقی و حتا ساختار های مبارزوی و سیاسی جامعه ما را در حال فرو پاشی قرار داده است . سپس حذف فزیکی آنعده از نخبگان که یا کاملآ در جهت مخالف این روند در شنا بودند و یا هم به نحوی هوشیارانه در پهلوی این کاروان  حرکت میکردند رویدست گرفته شد که با ترور های سازمان یافته زمینه تحقق آنرا فراهم کردند.تلخ بختانه تمام این توطئه ها و " ترور های زنجیره ای " بدون کوچکترین واکنش از سوی نخبگان و رهبران  سیاسی ما بسان یک امر کاملآ طبیعی و پذیرفته شده بر ملت آزاده ما تحمیل گردید. اگر هم در بسا موارد ملت  شاهد شنیدن  صدا  های نحیفی  از "مرده گان سیاسی" امروزی بوده فقط تقبیح و هشدار است و بس!

 اما همگان میدانند که این " غر و فش " ها ناشی از ترس بوده  و این تبخترها هم تلاش دیگریست  تا   خویشتن را بر آنانیکه سرنوشت شان دیروز توسط همین ها به معامله گذاشته  شده است یکبار دیگر مطرح نمایند.

در برابر  این گروه منحط   که نه  توان سکوت کردن را  بر ما  باقی گذاشته اند  و نه  توان شکستن آن را , متاسفانه کاری دیگری جز زهر خند از ما ساخته نیست!!!! چونکه ما  درتحمل  ظلم , ره افراط و ابتذال پیشە کردە ایم !!

هویداست که  با چرخیدن ارابه جنایت که بطور روزمره از ما  قربانی می ستاند هر آدم با احساس , حس کسی را  پیدا میکند که انگار درد جان سپردن را تحمل می کند,  زیرا چاره ای جز پناه بردن به مرحم " صبر و دعا " نیست. اما آیا جامعه باید در انتظار معجزه بماند و دست روی دست ، نظاره گر تدابیر غیرانسانی و توحش موجود باشد تا این رهبران خیالی  روزی آنان را نجات دهند؟ 

 

 

 نخبگان  وفرهنگ تساهل و تسامح 

شوربختانه با وصف اینکه در طول این سالها ما شاهد جان گرفتن خبث شیطان در وجدان  بعضی از روشنفکران و نخیگان سیاسی خویش بوده و هستیم  و , بارها و بارهااین  آزمودە ها را  آزمودە ایم , اما هنوز که هنوز است  بسیاری از ما ها , از روی ناگذیری یکبار دیگر چشم امید به آنها دوخته ایم  !!!در حالیکه عده ای از این نخیگان نگون بخت که دیروز شعار شان " آزادگی " حتا  به قیمت خون  بود , امروز باتوطئه های مستمر رژیم به زانو در آمده اند و راهی بهتر از  چسپیدن در اطراف "هرم قدرت" جهت تصرف مقامهای دولتی و کرسی های پارلمان را سراغ ندارند,!!!  زیرا زمانیکه واژه" حصار " در نزد کسی بی مفهوم گردد , آنگاه واژه " آزادگی"  نیز  مفهومی جز تصاحب  مقام دولتی , موتر رینجر, دالر و بلند منزل ندارد, لهذا  اینها باید بسان   پرندهای كه چشمانش را بر روی میله های قفس میبندد  و تفاوتی میان قفس و گلستان را نمیداند, از"  راس هرم " تقلید میمون وار بنمایند. طوریکه امروز همینها به عنوان کاسه داغ تر از آش "شعار مذاکره با دشمن" را سر میدهند  و به صراحت دلیل می آورند که چاره ای دیگری نیست !!!  اما امروز کیست که نداند  نشستن در پای ميز مذاکره با آنهائی که مسوول خونهای به ناحق ريخته مردمان بيگناه در طول این سالهاست نه تنها کار عقلانی و  منطقی نمیباشد بلکه حتا این عمل نمیتواند اقدام خداپسندانه و یا ملی محسوب گردد!

 عده ای دیگر که امروز اسم اپوزیسیون را بخود گرفته اند و متشکل است  از گروه متشتت و شکست خورده بویژه از سران مقاومت اند, با پالیسی غلط و تصميمات کم مايه، واکنشی  و تکتیکی از يک نیرو مطرح  متشکل، پرتوان و بالقوه دیروزی  به يک قرباني ناتوان و شکست خورده امروزي مبدل گردیده است. رقيب بیچاره ای که گاهگاهی فقط با براه انداختن "  جنگ های زرگری"  بمقصد " قدرت نمائی " البته  نه بخاطر" تصاحب دوباره قدرت"  از دست رفته,  بلکه بخاطر "مشارکت در قدرت"  میپردازند و بس!  در حالیکه استراتژي هاي شکست خوردهً همین آقایان از یکسو باعث از هم پاشی صفوف مقاومت و ترور بهترين شخصیت های سياسي گردید و از سوی دیگر باعث بالا کشيدن و روي کارآمدن  اپرچونیست ترین و  جاني ترين آدم ها در  حکومت گردیده است.

 مهمترین گروه مطرح سیاسی "ائتلاف تغیر و امید" حتا  در اوج تحرک و فعالیت های سیاسی انتخاباتی، نتوانست اتحاد یا اجماع کامل و تمام عیاری را در میان جناحهای مطرح ایجاد نماید . چنانچه  با ختم انتخابات، اختلافات  اجزای تشکیل دهنده این ائتلاف تا سرحد از هم پاشی تشدید گردید. از آن زمان ببعد بعضی از شخصیت های  دیروزی این ائتلاف به طور مداوم دست به اقداماتی میزنند که   با هیچ منطق  سیاسی سازگار نیست.و در نتیجه منجر به عقب نشینی و تحقیر بیشتر این ائتلاف در برابر ارگ نشینان  گردید است؛ و حتا محبوبیت سیاسی و  پایگاه اجتماعی ناچیز آنها را ضعیف تر نموده است..

بنابرین تمام نشانه ها حاکی از آن است که متاسفانه هادیان منحط , دانسته یا ندانسته جامعه را بسوی انحطاط میکشانند و این امر شاید برای خود آنها فرقی نداشته باشد اما این مسئله برای یک آدم , آن آدمی که سعدی فرزانه ما آنرا اعضای یکدیگر گفته است حتا یک آدم کور که فرق میان شب و روز را نمیداند نهایت اسف بار و رنج آور  است.