2014-12-13
حبیب سرود
من با خيال ديدن تو، خواب ميشوم
بر، نامه ها و عكسكي تو، قاب ميشوم
من با بصارتم نمي بينم ترا، چرا؟
ديدم، بصيرت است ولي بيتاب ميشوم
اي آفتاب زندگي من، نيا كه من
ديريست يخ زدم برو تو، آب ميشوم
در چشمه هاي آرزو، من غوطه ميزنم
تا غرق گريه ها، گهي سيلاب ميشوم
من گم شدم به جنگل چشمان سبز تو!
با آن نگاه سر سري، كي ياب ميشوم؟
حيران آن نگاه تو گشتم، چه ساده بود!
گفتي: به اين نگه، بلي جذاب ميشوم
گفتي: كه ساده ام، ولي چشمت چه نقش داشت!
حيران نقش و رسم و اين آداب ميشوم
گفتي: كه ساده ها، گهي بي رنگ نيستند!
از عشق، نقش بسته ام، جلاب ميشوم!!!
1/2/1390 كابل
پر بیننده ترین مقالات
-
سلطان رضیه غوری
-
آب و هوای ولایت غور
-
سرگذشت سیاه موی و جلالی
-
اصطـــلاحــــات و واژه های شیرین لهجـهً غوری
-
شهر فیروز کوه مشهور ترین پایتخت سلاطین بزرگ غوری
-
بیوگرافی شهید محمد رفیق علم
-
ولسوالی های ولایت غور
-
زندگی نامه مختصر مرحوم سید محمد رفیق نادم رئیس بنیاد فرهنگی جهانداران غوری حوزه غرب
-
نثار احمد حبیبی غـوری کیست؟
-
Muhammad of Ghor
مجلات و کتب
جام غور در شبکه های اجتماعی
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور
آفتاب زندگي