آرشیف

2014-12-15

استاد خیرالاحد غوری

کجا بود باغ ارم ؟

زمینداور که بطرف جنوب کوهستانات غور و در سرحدات شمالی ولایت هلمند کنونی در قرون وسطی موقعیت داشت. یکی از پایتخت های زمستانی حکمرانان غوری ومخصوصاً سلطان غیاث الدین غوری (558 – 599 هـ ق) میباشد. در این روزگار در زمینداور باغ مجلل وباشکوهی ساخته بودند که بنام باغ ارم نامیده می شد وقاضی منهاج سراج در ذکر سلطنت غیاث الدین از آن نام می برد.
امراء و سلاطین غوری چنانچه در ساحه علم و ادب ، پرورش علما و ادبا ، صنعت و حرفت و هم چنان در مورد فتوحات و کشور کشائی ، تصاحب خزاین و گنجینه های پربها و غیره اسباب تجمل و امثالهم از شاهان وسلاطین آنروزه عقب نمانده ، بلکه در بسا موارد به مراتب از دیگران پیش رفته بودند . ایشان در ساحه عمرانات و بناهای مجلل و قصور با شکوه و قلعه های مستحکم نیز شهرهء آفاق بودند ، که میتوان درین مورد از قصر کجوران و روئین ، قلعه قیصار ، قلعه مندیش ، قصر شور سنگ ، قصر بندار و قصر فیوار و کشک سلطانی بطور مثال یاد آور گردید، صرف نظر از عمرانات وآبادی های که توسط شاهان این سلسله در شهر هرات، غزنه و حوالی آن و هم چنان بامیان صورت گرفت از جمله تفرجگا ه های سلاطین این دودمان ، همانا یکی باغ ارم در زمینداور است . ناحیت زمین داور در آن زمان چه از نقطه نظر سوق الجیشی و چه از رهگذر سر سبزی و شادابی ونقاط دیگر دارای شهرتی عظیمی بوده است و تقریبا جمع مورخین و جغرافیه نگاران در آثار خود از آن ناحیت نامبرده اند. بناء علیه این ناحیت بین سلاطین غزنه و امرای غوری از جمله ء نقاط به شمار میرفت که جانبین می خواستند به هر قیمتی که میسر میشد بر آنجا و نواحی آن قبضه نمایند. و ازینجاست که قوت واقتدار نظامی امراء وسلاطین این دودمان بزرگ شاهنشاهی وطن، این ناحیت گاهی در قبضه یک جانب می بود و زمانی از جملهء متصرفات جانب دیگر محسوب میگردید، به هر تقدیر پیش ازآنکه در بارهء باغ ارم ، شهرت و بزرگی آنکه محور این بحث را تشکیل میدهد ، از اقوال نویسندگان چیزی نقل کنم ، بهتر است راجع به قصر و هم چنان آمد وشد جهان پهلوان امیر کرور سوری در آن ناحیت معلوماتی را که توسط پته خزانه (گنج پنهان) محمد هوتک به ما رسیده است متذکر گردم.
محمد هوتک در اثر فوق الذکر در ذکر جهان پهلوان امیر کرور پسر امیر فولاد سوری غوری بعد از معرفی شد ، مشارالیه و سلسله فتوحات او می نگارد" گویند که امیر کرور به موسم تابستان به زمین داور می بود و در آنجا قصر داشت که عینا مانند قصر مندیش بود ودر آنجا به شکار و عشرت می پرداخت".
در اصل متن پشتوی پته خزانه که ترجمه آن عینا از صفحه 32 کتاب مذکور در بالا ضبط شد در جای کلمه ء تابستان (دوبی) قید گردیده است . شاید دوبی غلط باشد ، زیرا زمین داور دارالملک زمستانی سلاطین غور بود و دوبی معنی تابستان را میدهد صفحه(31-32 پته خزانه) پس معلوم میشود که امراء و شاهان غوری از قدیم به زمین داور رفت و آمد داشته و ناحیت مذکور به استثنای برخی از اوقات در تصرف ایشان بوده و آنجا را منحیث دارالملک زمستانی خود بکار می بردند و چنانچه از لوازم سلطنت بود. در هنگام سرما ناحیت مذکور را مرکز قرارداده ودر عمارت عالیهء آن به سر می بردند . در تفرجگا های که خود ساخته و پرداخته بودند به شکار وعیش وهم چنان تمرینات حربی و امثال آن می پرداختند ، اینک میرویم بالای شرح باغ ارم واقع در زمین داور.
تایمنی شاعر مشهور زبان پشتو که بد بختانه از آثار و اشعار او جز بیتی چند در مدح و ستایش سلطان غیاث الدین غوری چیزی دیگری در دست نیست ضمن بیت چند که به ما رسیده است در زمینداور باغی را بنام باغ ارم توصیف میکند و آن را مانند فیروز کوه آبادان می خواند که ما عینا ابیات اورا از جلد اول (پشتانه شعرا ) درین جا نقل می کنیم .

ما د "داور" په محکه ولید ارم
دا دجنت په حیر ووبن شه خرم

د "فیروزکوه" په دور ودان دنیا
شکلی هر گل په شه خندان دنیا

دلته کرونگی دی غژونه کوی
اوبه بهیژی سرودونه کوی

هر سری گوری چی ولاروی حیران
کری ننداری د خداوند د بستان 

یعنی من در زمینداور ارم را دیده ام (مقصد باغ ارم است ) که چون جنت خرم و شاداب به نظر می خورد ، مانند فیروزکوه ابادان است و هر گلی زیبا و قشنگ آن تا چه خوب و خندان است ، درینجا ابشارهای هستند و نوحه میکنند و آبها جریان دارند و سرود می سرایند ، هر کسی را بینی که حیران به پا ایستاده و خداوند بستان را تما شاه میکنند. 
چنانچه از سیاق کلام شاعر موصوف درک میشود مشارالیه این باغ را به چشم سر مشاهده کرده است . 
فرشته در ذکر امارت ملک الجبال قطب الدین محمد بن حسین مینگارد که (چون فیروز کوه را بنا نهاد و دارالمک خود ساخت و جهت شکار قریب دو فرسنگ از دو طرف دیوار کشیده جابجا مقر ملوکانه ساخت و روش سلاطین بزرگ در پیش گرفت ).
قاضی منهاج السراج در طبقات ناصری در طی ذکر سلطنت سلطان غیاث الدین غوری در باره این باغ معلومات مفصلی مینگارد که قسمتی از آنرا درینجا نقل میکنیم. (ثقات چنین روایت کرده اند که سلطان غیاث الدین در اول جوانی معاشر عظیمی بود و شکار دوست و از حضرت فیروز کوه که دارالملک او بود تا به شهر زمینداور که دارالملک زمستانی بود هیچ آفریده را مجال نبودی که شکار کردی و میان آن دو شهر چهل فرسنگ بود وهر فرسنگ را میلی فرموده بود تا بر آورده بودند ، در زمین داور باغی ساخته بود آنرا باغ ارم نام نهاده و الحق در میان دنیا مثل نزهت و طراوت آن باغ هیچ پادشاهی را نبود و طول او به قدر دو میدان وار زیادت بود و جمله چشمه های آن باغ به درختان صنوبر و ابهال و انواع ریاحین آراسته و سلطان فرموده بود تا در جوار آن باغ میدان ساخته بودند طول و عرض آن میدان مثل طول و عرض آن باغ بود و هر سال یک کرت فرمان دادی تا زیادت از پنجاه و شصت فرسنگ از شکاریان بره کشیدندی ومدت یکماه بایستی تا هردو سر بره نرک شکار به هم پیوستی ، زیادت از ده هزار شکاری از وحوش و بهایم و سباع از همه اجناس در آن میدان آرودندی ، در روزگار شکار سلطان بر قصر باغ بر آمدی و مجلس بزم مهیا فرمودی و بندگان ملوک یگان یگان سوار در آن میدان برفتندی و شکار میکردندی ، در نظر مبارک او "طاب ثراه" (اشاره به سلطان غیاث الدین )وقتی خواست تا در آن صحرا به شکار رود فخرالدین مبارکشاه بر پای خواست و این رباعی بگفت، سلطان عزیمت شکار ، فسخ کرد و به عشرت مشغول شد و آن رباعی این است :

اندر می ومعشوق ونگار آویزی

به زان باشد که در شکار آویزی 
 

آهوی بهشتی چو بدام تو درست 
اندر بزکوهی به چه کار آویزی

محترم عبدالروف بینوا طی مقاله راجع به داور یا زمینداور در باره ای موقعیت امروزه این باغ مجلل چنین اظهار نظر میکند ( فعلا در داور موجوده باغ به این نام وجود ندارد و نه درخت های صنوبر است . کمی دور تر طرف سرحد غور علاقه ء کوهستانی و شاداب بنام "باغران" وجود دارد که هر شله کوه و هر دره ء سر سبز و پر از هر نوع درخت آن یک باغ ارم را تشکیل میدهد ، آبشار های طبیعی ، گل های رنگا رنگ خود روی کوه تمام دامنه های کوه های بلند را مزین گردانیده و آواز های دلکش مرغکان آزاد فضای آنجا را به اهتزار آورده است و شکار خوبی هم دارد، ممکن که در همین علاقه کدام باغی بنام ارم مسمی گردانیده و رفته رفته از حیث اهمیت باغ شاهی اسم تمام علاقه "باغ ارم " وبه مرور زمان باغران حالیه شده باشد).
آقای کهزاد در سفر نامه اش در امتداد کوه بابا و هریرود درین باره مینگارد: که شکار بز کوهی در دورهء اعتلای غور یکی از مشغولیت های بزرگ شاهی بود و مخصوصا سلطان غیاث الدین غوری یکی از شیفته گان این کار بود و ایام شباب و جوانی را در کهسار جنوب غور به شکار حیوانات کوهی می گزرانید . 
قرار شرح طبقات ناصری بین حضرت فیروزکوه و شهر داور کسی را اجازه شکار نمیداد و این علاقه را که کهسار مژگان در میان آن می آید مخصوص شکار گاه شاهی ساخته بود ، مرغهای شکار مخصوص در هر ناحیه داشت علاوه بر این در زمینداور باغ ساخته بود نهایت بزرگ و قشنگ موسوم به باغ ارم که ار خود میدان شکار وسیع و قصر مجلل مخصوص تماشای شکار داشت و هزاران تن شکاری حیوانات مختلف مخصوصا بز کوهی را از شاخ های کوه ها از حدود (ارپتو) گرفته تا کوتل (لخت) منتها الیه غربی درهء مژگان به طرف زمین داور می بردند. 

پروفیسورعزیز احمد پنجشیری می نویسد: فعلاً در داور باغی موسوم به این نام نیست، اما به احتمال قوی این اسم را درولسوالی باغران که در زمین داور تاریخی واقع است. یافت می توانیم که در اصل باغ ارم بوده وبمرور زمان به باغران تبدیل شده است که در سه میلی جنوب ولسوالی موسی قلعه ولایت هلمند قرار داشته از جانب شمال به باغران، از طرف جنوب برود هملند از طرف شرق به ولسوالی دهراود ولایت ارزگان واز جانب غرب به حکومت موسی قلعه پیوست میباشد.
نگارنده علاوه می نمایم که :سرزمین غوردارای کوهای بلند ، دره های پرآب و سر سبز ، وادی های نسبتا وسیع ومناطق بسیارخوب ومناسب برای جلب طیوروحیات وحش می باشد. زیرا محیط مناسب برای تمام انواع حیوانات کوهی، صحرائی وقسما دریای محسوب میگردد. چشمه های فراوان، اب های جاری، علفزارهای وسیع، شیله های پوشیده ازتمام انواع گیاهان وریاهین همه به همه دست به هم داده محیط مناسب رابرای حیات وحش وپرندگانی ازتمام انواع آن فراهم نموده است. 
درگذشته ها که سلاح جاریه کمتردربین مردم مروج بود شکارحیوانات هم کمترصورت میگرفت. تنها در فصل زمستان مردم با داشتن سگ های تازی گاهی به شکار حیوانات چون خرگوش، کوک وتوهومی بر آمدند و چند پرنده یا حیوان را به منظور تفریح و ساعت تیری شکار می نمودند.
درسرزمین غورکه دارای کوه های بلند ودره های تنگ وسرسبزاست ممکن پرندگان، خزندگان، وحیوانات بسیار نادری پیدا شودکه دردیگرنقاط کشوروحتی جهان کمتر نظیران باشد. چنانچه درتابستان سال 1389 قوای امریکا و ناتو بعدازعملیات که در ولسوالی موسی قلعه انجام دادند و تا حدود و مرز های ولسوالی باغران ولایت هلمند ومرز های جنوبی غور که مرزمشترک با ولسوالی تیوره وپسابند ولایت غوردارد پیشرفت نموده ودرآنجا به قول خودشان که ازطریق رسانه پخش گردید اعلان نمودند که دردره زیبای باغران حیوانات وپرندگان را مشاهده کرده اند که نظیرآن تا کنون درجهان دیده ومشاهده نشده است. یادآورمیشوم که باغران همان مرکز ویا شکارگاه سلاطین بزرگ غورچون سلطان غیاث الدین وسلطان شهاب الدین غوری است که تمام نویسندگان دوران غوریها ازان بنام (باغ ارم) یادکرده اند که دران جا تا حدود بیست فرسخ کسی را اجازه شکار نبود. چنانچه تایمنی شاعر بزرگ زبان پشتو درجایکه سلطان غیا ث الدین را وصف میکند ازباغ ارم به خوبی یاد می نمایدکه در فوق ذکر شد .
باغران را فقط یک کوه ویک دره تنگ و چشمه های آب سرد که بنام بند انقر چاق یاد میشود ازولسوالی پسابند غورامروزی جدا نموده است هم چنان گردنه کندالان ، بند تهی چودن ، بند لکر نیز از جمله معبر های است که در بین پسابند ، تیوره و باغران قرار دارد . روی همین ملحوظ گفته میتوانیم که همان پرندگان نایاب ونادریکه قوای ائتلاف وناتو درباغران دیده اند وازآن نام برده اند، که به قول خودشان نظیرآن درجهان تا هنوزنه چشم کس دیده و نه گوشی کسی شنیده به مشاهده رسیده است درهمین دره وبند مشترک بین پسابند و تیوره غورو باغران هلمند لانه واشیانه دارند. چه کنیم که ملک کوه بند است وهیچ کس ویا نهادی به مطالعه آن نپرداخته است تا داشته های نایاب و گرانبهای آنرا به جامعه و جهان معرفی نماید. 

نوت: توجه جناب حیران صاحب را به این مقاله جلب می نمایم این همان بحث 40 فرسنگ است که از همین باغ ارم تا فیروز کوه محاسبه و ذکر گردیده است.