آرشیف

2014-12-30

استاد خیرالاحد غوری

استبداد و فــــــــــروپاشی دیموکراسی

 

بعد از تاسیس حکومت های مرکزی مقوله های کشور، و ملت و مقوله دولت برای تمام مردم افغانستان نیز مطرح میشود ، اما در واقعیت امر ، زمانی می توانیم از دولت حرف بزنیم که دیموکراسی با رژیم سیاسی داشته باشیم که از طریق قدرت قانونی ، نمایندگی از اراده سیاسی ملت در حاکمیت نماید . دولت بدون ملت و کشور و حکومت تشکیل شده نمی تواند. 
چرا حکومت به عنوان حلقه وصل مقوله های ملت و کشور برای تشکیل دولت پذیرفته شده است؟ چون حکومت باید مبین دیموکراسی یا ممثل قدرت و اراده سیاسی ملت باشد. ملت زمانی از داشتن حق تعیین سر نوشت ملی و سیاسی محروم میشود که دیموکراسی وجود نداشته باشد و ارده سیاسی مردم در حاکمیت سیاسی احترام نگردد. 
تمام حکومت های استبدادی یک هدف دارندو آن سلب نمودن اراده سیاسی مردم است. سلب شدن اراده سیاسی مردم در واقع به وجود آمدن حکومت های توتالیتر ، یعنی حکومت دیکتاتوری یک فرد یا یک گروه است که قدرت مطلقه سیاسی شان تنها از طریق ضدیت با دیموکراسی وبازی نمودن با خواست ها، اراده سیاسی و سر نوشت ملی وسیاسی مردم ضمانت شده می تواند. 
رژیم های سیاسی بر بنیاد دیکتاتوری فردی یا گروهی تنها از طریق توسل به قدرت و استبداد می توانند که بر سر نوشت ملتها حاکم شوند . حاکم شدن عنصر استبداد در روابط رژیم های سیاسی با مردم، از یک جانب زمامداران را با اراده سیاسی مردم دشمن می سازد و از جانبی دیگر حیثیت «درمانده سیاسی» را نیز برای زمامداران سیاسی میدهد که برای تحکیم هر چه بیشتر قدرت سیاسی خود ناگزیر اند به اقداماتی توسل جویند که بتوانند در مقابل اراده سیاسی ملت از قدرت سیاسی خویش دفاع نمایند ، یعنی حیثیت درماندگی سیاسی زمامداران ناشی از دشمنی آنان با اراده سیاسی مردم برای محروم ساختن آنها از دیموکراسی یا حق حاکمیت است. 
به همین ترتیب ، رابطه «درماندگی سیاسی» با قدرت های بیرونی «درمانده طلب» تنها بر مبنای سلب هر چه بیشتر اراده سیاسی از ملت های محکوم به استبداد استوار بوده می تواند. 
به همین منوال ، هر اقدام نظامی و سیاسی و هر هدف انحصاری در آخرین تحلیل خویش ، دشمن دیموکراسی و اراده سیاسی مردم است. می توان گفت که نابودی اراده سیاسی ملت، هدفی داست که تمام برنامه های سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی ، مذهبی …..و نظامی حاکمیت توتالیتر در مدار آن می چرخند. تا ملتها از اراده سیاسی محروم ساخته نشوند، هیچ قدرتی – ولو شدت استبداد آن غیر قابل قیاس نیز باشد- نمی تواند که خود ارادیت ملی را از ملت ها سلب کند. 
فروپاشی دیموکراسی ، امکان برای سلب اراده سیاسی و حق تعیین سر نوشت ملی مردم از طریق انحصار حق حاکمیت سیاسی از مردم است. حاکمیت وقتی انحصار شد ، به مرکزیت قدرت زمامدارانی تبدیل می شود که در هر عرصه باید اسارت مردم را مد نظر داشته وباید از هر پدیده سیاسی ، مذهبی ، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، … و نظامی برای جلوگیری از رشد شعور فکری و سیاسی مردم استفاده کنند. 
انحصار طلبی و برتری جویی دو اصل لازم ملزوم اند. برتری جویی با انحصار طلبی و انحصار طلبی با برتری جویی بر آورده می شود. در عقب هر اقدامی که خلاف دیموکراسی و خود ارادیت ملی وسیاسی مردم باشد ، انحصار طلبی و برتری جویی ر ا ملاحظه کرده میتوانیم – در نفس برتری جویی ، دشمنی با دیموکراسی قرار دارد. انحصار طلبی وبرتری جویی های ملی ، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی ، فرهنگی، نظامی….. و مذهبی ، در واقع دشمنی با دیموکراسی یا حکومت همه مرد است. 
اراده سیاسی مردم از طریق حاکمیت سیاسی ، از مقوله ای ذهنی به واقعیتی سیاسی تبدیل می شود ویا به عبارتی دیگر ، قدرت سیاسی بالقوه مردم ، از ریق دیموکراسی به قدرت بالفعل تبدیل میگردد. برای همین است که حاکمیت سیاسی را انحصار میکنند تا قدرت سیاسی مردم از قوه به فعل در نیاید. اراده سیاسی مردم بدون قدرت بالفعل سیاسی آنها ، اصطلاح ذهنی است که زمینه جا افتادن سیاست های استبدادی را مساعد می سازد. 
حاکمیت مطلقه سیاسی ، بدون فروپاشی دیموکراسی نا ممکن است. فروپاشی دیموکراسی به مفهوم خالی کردن حاکمیت از اراده سیاسی مردم است . یعنی در عقب هر اقدامی که در هر عرصه سیاسی و اجتماعی و نظامی به عمل می آید ، قدرتی را در می یابیم که به نام مردم عمل میکند و به زندان ودر بند می کشد و نا بود می کند، ولی در ماهیت امر ، قدرت سیاسی زمامدارانی است که با فرو پاشی دیموکراسی ، مردم را به مجموعه فاقد اراده سیاسی و قدرت سیاسی تبدیل می کنند. 
انحصار حاکمیت سیاسی و فروپاشی دیموکراسی ، درهر کجا نتیجه بی سر نوشتی ملی وسیاسی ملت افغانستان را به دست میدهد، وبا تاسف که زیربنای تشکیل حکومت متمرکز سیاسی در افغانستان ، از آغاز تا کنون ، دشمن دیموکراسی و خود ارادیت ملی و سیاسی مردم افغانستان بوده است. دیروز بریتانیای کبیر برای ما زمام دار سیاسی می فرستاد و از قدرت سیاسی وی بر خلاف اراده سیاسی مردم حمایت می نمود تا زمینه حفظ منافع استعماریش در منطقه مساعد گردد و امروز امریکا و کشور های همسایه و منطقه برای ما زمامدار می فرستند تا نفوذ سیاسی خود را در افغانستان ضمانت کنند. آنچه درین میان قابل تاسف و فاجعه انگیز است ، همانا فروپاشی تمام اساسات دیموکراسی برای مردم افغانستان است که به وسیله چند زمامدار و رهبر دست نشانده و مزدور ، در طول تاریخ از اراده سیاسی ، خود ارادیت ملی و منافع ملی خویش محروم شده اند، وتا قدرت سیاسی مردم احترام نشده و دیموکراسی در افغانستان وجود نداشته باشد، هیچگاهی از وحدت ملی حرف زده نمی توانیم که متضمن منافع ملی مردم باشد، چون فروپاشی دیموکراسی ، زمینه فروپاشی فاجعه انگیز وحدت ملی رانیز مساعد می سازد. 

4 ثور 93
شهر – کابل