آرشیف

2015-1-26

استاد خیرالاحد غوری

مساله اتنیکی “اجتماعی” جامعه مــــــا

در ترکیب ملتی که جوامع(اتنی های) متعدد وجود داشته باشد ، دادن امتیازات و حقوق خاص ملی، سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی برای یک اتنی ، باعث نفاق ملی شده و این به نفع بقای رژیم های ضد دیموکراسی است. تشدید مساله اتنیکی برای از بین بردن روحیه مشترک ملی میان اتنی های یک ملت، عامل نیرو مندی بوده که باعث حفظ و تقویت نفوذ سیاسی کشور های خارجی و زمامداران دست نشانده شان میشود.
تبعیض و حساسیت های اتنیکی به عنوان یک تاکتیک برای از بین بردن دیموکراسی یا سلب اراده سیاسی از مردم، به شکل علنی و اشکار خلق نمی گردد . برای رسیدن به این هدف باید باور های تبعیضی قسمی به باور های اجتماعی تبدیل شوند که هیچکس نداند که چرا حیثیت انسانی این یا آن جامعه (اتنی) را پایینتر از حیثیت حیوانی – حتی درتواریخ رسمی دربار مطرح کرده اند.
خصیصه جنگ اتنیکی در برابر اتنی های ملت افغانستان ، از آنجا ناشی می شود که جامعه برادر پشتون با آنکه زمامداران منوط به این جامعه بوده اند – درجنگ اتنیکی مثل جوامع هزاره و ازبک با صفت های یاد شده است که حمله به انسانیت و شایستگی های فکری و فرهنگی آن تلقی میشود . صفت « اوغان غول » در شدت توهین خود ، به اندازه صفات « هزاره خر» و«ازبک کله خام» بوده که برعلاوه تحقیراجتماعی ، بیانگر ظرفیت پائین فکری و فرهنگی این جوامع نیزاست. وقتی زمامداران سیاسی منوط به جامعه برادر پشتون بوده اند ، چگونه می توان باور داشت که درجنگ تبعیضی در برابر دیگر اتنی های ملت ، صفتی رابرای جامعه خویش داده باشند که در شدت اهانت معادل صفات اجتماعی برای جوامع هزاره و ازبک است. این امر بیانگر آن است که از بین بردن اراده سیاسی جوامع در حاکمیت سیاسی (یعنی ضدیت با دیموکراسی) منشا رقابت های خصمانه اجتماعی درمیان اتنی هایی است که باید با ترکیب خود ملت افغانستان را تشکیل دهند.
رقابت سیاسی به شکل خود برتربینی اتنیکی وتبعیض اجتماعی در روابط اتنی ها عرض وجود نموده و چون این رقابت نمی تواند به شکل مبارزه سیاسی علنی صورت گیرد، بنابرین جنگ تبلیغاتی مخفی  برای نشان دادن «اتنی برتر» و(اتنی پست تر) در درون ملت شروع میشود . این جنگ اتنیکی به شکل تبلیغات زیرزمینی ادامه داشته و نکته با اهمیت اینست که رقابت سیاسی در چوکات جنگ اتنیکی از متن روابط اجتماعی اتنی ها ریشه نمی گیرد، ولی فاجعه درین جاست که زمامداران واقشار عظمت طلب، با رقابت اتنیکی – سیاسی وجنگ روانی ،می خواهند انحصار قدرت سیاسی ملت را توجیه اتنیکی نموده وبرای پنهان نمودن محرومیت اتنی ها از اراده سیاسی درحاکمیت سیاسی – که تنها ازطریق رژیم سیاسی بربنیاد دیموکراسی ممکن است- عدم شایستگی سیاسی این اتنی ها را ازطریق تحقیر واهانت آنها می خواهند به اثبات رسانند.
بعد از رقابت اتنیکی – سیاسی ، به شکل رسمی وغیر رسمی ، انحصار قدرت سیاسی شکل اتنیکی به خود گرفته و غرور تصنعی سیاسی در روابط ملی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اتنی مورد نظر با دیگر اتنی ها ایجاد میشود. مثل هزاره فقیر است ودر جوار سرک قرار دارد. ولی فقیر و درمانده خود را فردی دیده واما فقیر ودرمانده گی هزاره را دال بر حقارت اجتماعی و اتنیکی آن می پندارند، چون جنگ روانی – اتنیکی برایش این باور غلط را ایجاد کرده است که خود را در روابط اجتماعی از مقام برتر انسانی برخوردار می بیند، برای هزاره درجوارحقارت فردی درجوار سرک، پستی اجتماعی را نیز می بیند، ولی خودش را صرف موجودی تلقی میکند که ازعالم بالاست ، ولی موقتا ، نظر به عوامل ذود گذر به حقارت فردی مبتلا شده است.
شکل خطر ناک جنگ روانی – اتنیکی، شکل زیرزمینی یا غیر رسمی آن است که هیچکسی شعار علنی برتری اتنیکی نمی دهد، ولی خود برتربینی اتنیکی را به اصل روابط اجتماعی افراد تبدیل میکند . در ظاهر، همیشه از برابری انسانی وازمساوات اجتماعی حرف می زنند وبر روحیه برادری و برابری تاکید می کنند، اما جنگ روانی – اتنیکی پنهان وغیررسمی، خود برتر بینی را به شکل ضمنی در باور اجتماعی آنها تلقین می نماید. خصیصه روانی خودبرتربینی اتنیکی دراین است که خلاف اعتقادات فکری، خودبرتربینی را درتمام اشکال روابط جامعه مطرح می سازد.
رقابت سیاسی عامل است که حکومت های دست نشانده را در ایجاد نفاق اجتماعی به پیروزی میرساند. وقتی رقابت سیاسی به خصومت ها و خود برتر بینی اتنیکی – فرهنگی تغییر شکل می یابد، زمامداران را- که  حتی نماینده انتخابی جامعه(اتنی) خود شان نیز محسوب شده نمی توانند- فارغ از وسوسه برای حفظ بقای شان می سازد، چون خود برتر بینی های اتنیکی دردرون یک ملت، اتنی های ملت را درگیر دردهای فرعی ساخته که درد اساسی خلای اراده سیاسی شان را برای رهبری حاکمیت سیاسی فراموش می کنند.
زمامداران سیاسی ارتش و دستگاه جاسوسی را در اختیار دارندو برای اینکه بتوانند هر چه بیشتر زمینه های رقابت سیاسی و رقابت اتنیکی – فرهنگی را در درون ملت تقویت نمایند، صرفا به کادرهای سیاسی یک اتنی امتیاز میدهند. با اینکار ، در واقع از یک جانب اتنیکی وانمود کردن قدرت سیاسی جنبه عینی به خود گرفته، و از جانب دیگر ، از داخل شدن اراده سیاسی اتنی مورد نظر در رهبری حاکمیت سیاسی نیز جلو گیری می شود، یعنی بدین ترتیب ، حاکمیت سیاسی انحصار شده وباید این انحصار مانع رسیدن اراده سیاسی تمام اتنی ها در رهبری حاکمیت سیاسی نیز شود.
از بین بردن اراده سیاسی مردم درحاکمیت سیاسی و دادن امتیازهای اداری برای کادرهای یک اتنی، رقابتی را میان کادر های سیاسی و مسلکی ایجاد میکند که میتواند بر روابط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اتنی ها در سطح روابط ملی آنها نیز تاثیری منفی به جا گذارد. به همین علت است که صفت اهانت بار برای افراد جامعه یک اتنی به وجود که مثل تمام جوامع دیگر ازاراده سیاسی خویش درانتخاب زمامداران سیاسی محروم بوده است. این واقعیت تلخ نشان می دهد که بعضی امتیازات نمایشی برای یکی ازاتنی ها از یک جانب نبودن اراده سیاسی این جامعه را درحاکمیت سیاسی کتمان نموده وازجانب دیگر، این جامعه برادررا در دشمنی نا خواسته با جوامعی قرار می دهد که مثل آن از اراده سیاسی دررهبری حاکمیت سیاسی محروم بوده اند. دراین جنگ تنها قدرت سیاسی زمامدارانی حفظ میشود که هیچگونه احترام به دیموکراسی واراده سیاسی مردم نداشته وبا روش های استبدادی براریکه قدرت باقی می مانند.
رقابت کادرهایی که همه بدون استثنا محرومیت سیاسی جوامع خویش را احساس می کنند، به گونه ای به شکل رقابت اتنیکی تغییر شکل می یابد که تمام روابط ملی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی واقتصادی ملت را در عرصه ملی مخدوش می سازد.
مخدوش شدن روابط اتنی ها وقتی تا سطح ایجاد شدن صفات « اوغان غول» «هزاره خر» و «ازبک کله خام» رشد میکند، در واقع حاکمیت سیاسی توانسته است در جنگ روانی – اتنیکی غیر رسمی خود با تمام اتنی های ملت پیروز شود ، این چیزی نیست مگر استبداد مطلقه ای که باید در چوکات فاشیزم سیاسی و اتنیکی مطرح شود و اثر زیانبار ملی این استبداد را با تحریک رقابت اتنیکی – سیاسی در درون ملت افغانستان از بدواولین حاکمیت سیاسی تا دوران کنونی ملاحظه میکنیم که جز بردگی ملی دیگر پیامدی برای ملت افغانستان نداشته است.
به طور مثال در حاکمیت سالهای 1371 الی 1375 این استبداد سیاسی نیز وجود داشت ، که جز خود برای هیچکسی حتی حق زیست را در کشور نیز قایل نبودند و دامن زدن مساله اتنیکی از طریق این زمامداران تنها برای اتنیکی وانمود کردن حاکمیت گروهی شان بود که خلای اراده سیاسی جامعه تاجک در دولت اسلامی آنان کمتر از خلای اراده سیاسی دیگر جوامع با هم برادر ملت افغانستان نبود. به همین ترتیب خلای اراده سیاسی جامعه برادر پشتون در « امارت اسلامی طالبان» کمتر از خلای اراده سیاسی دیگر جوامع نیست . گرچه رهبران و افراد جنگی این گروه منوط بدین جامعه برادر اند.
به همین ترتیب رشد خود برتر بینی اتنیکی – فرهنگی در درون روابط جوامع با هم برادر ملت افغانستان ، بنا بر سیاست ها ومنافع ملی کشورهای خارجی نیز بوده است. این کشورها اگر از یک طرف از انحصار قدرت سیاسی و نفاق ملی در افغانستان حمایت نموده ، از طرفی دیگر ، با تحمیل نمودن بی سر نوشتی ملی وسیاسی بر ملت افغانستان ، نقش خود را در رهبری و تشدید نمودن رقابت اتنیکی –سیاسی  نیز ایفا کرده اند.
زمامدارانی که ایجاد خودبرتربینی اتنیکی- سیاسی مبنای حکمروایی آنان بر جوامع (اتنی های) ملت افغانستان باشد، هیچگاهی نمی خواهند که این اتنی ها از روحیه ملی ، شخصیت ملی و آرمان های ملی و سیاسی مشترک برخوردار گردند. این حاکمیت های دست نشانده ، برای همیش با امتیازات سطحی برای یک اتنی ، جنبه اتنیکی- سیاسی حاکمیت را متبارز ساخته وبا ایجاد رقابت های اتنیکی- سیاسی و اتنیکی – فرهنگی ، باعث فروپاشی وحدت سیاسی ووحدت اجتماعی اتنی های ملت افغانستان میگردند تا زمینه انحصار قدرت سیاسی برای یک گروه یا یک قشر عظمت طلب میسر گردد.
بگونه مثال: تاسیس کورس های اجباری زبان پشتو یکی از جمله امتیاز سطحی و نمایش بود که به حاکمیت های گذشته جنبه اتنیکی- سیاسی می داد. آنجا جامعه برادر پشتون با بی سر نوشتی سیاسی و فقر مدنی و مناسبات خرافی فرهنگ قبیلوی مواجه است و اینجا زمامداران متعصب با ترویج زبان رسمی پشتو ، خطرناکترین سیاست را برای کتمان نمودن خلای اراده سیاسی این جامعه در حاکمیت و دامن زدن نفاق اجتماعی دردرون ملت افغانستان تعقیب می نمایند.
با اتنیکی وانمود کردن حاکمیت سیاسی ، نه تنها جامعه مورد نظر را از درک خلای قدرت و اراده سیاسی آن در حاکمیت محروم می سازند و زمینه تکامل نهاد های فرهنگی مدنی را در درون این جامعه از بین می برند ، بلکه جوامع دیگر را به عکس العمل اتنیکی – سیاسی نیز وادار میسازند که حزب الطوایفی موجود در بیشتر از بیست سال اخیر علامه بارز این سیاست بر اساس دامن زدن مساله اتنیکی – اجتماعی در افغانستان است.
تاریخ مبارزات سیاسی افغانستان به اثبات میرساند که حضور شخصیت های جامعه برادر پشتون کمتر از حضور شخصیت های جوامع دیگر در برابر رژیم های استبدادی نبوده است. جناح های خلق و پرچم در درون « حزب دیموکراتیک خلق» در پهلوی سلیقه های آیدیالوژیک ، مواجه با جناح بندی پشتونی و غیر پشتونی نیز بوده اند.  یکی از اتهامات جناح خلق را در برابر جناح پرچم این تشکیل می داد که اعضای آن اکثرا«اشراف زادگان » اند ونمی توانند با روحیه انقلابی در برابر استبداد مبارزه کنند، که این خود بیانگر روحیه شدید ضد استبدادی در جناح خلق محسوب شده میتواند.
به همین ترتیب مبارزات سیاسی و اجتماعی احزاب اخوان المسلمین از حضور مبارزان مسلمان جامعه پشتون مشبوع بوده است. این امر بیانگر آنست که نا رضایتی در برابر رژیم های استبدادی ، به شکل عام در درون جوامع با هم برادر ملت افغانستان مطرح بوده است ، ولی زمامداران سیاسی برای اینکه بتوانند جلو هماهنگی جوامع ملت را بگیرند ، ناگزیر بوده اند به سیاست هایی متوسل شوند که در درون هر جنبش سیاسی بر علیه استبداد ، رقابت اتنیکی- سیاسی را تقویت نمایند و هر جنبش را – با وجود اعتقاد به انتر ناسیونالیزم کمونیستی و اسلامیستی – از درون با تعصب اتنیکی – سیاسی بپوسانند.
 
با کودتای 7 ثور 1357 سقوط رژیم استبدادی به سادگی میسر گردید ، ولی سنت اتنیکی – سیاسی برای تشکیل حاکمیت سیاسی ، سقوط رژیم جدید را با خونبارترین جنگ های اجتماعی همگام ساخت و احزاب اسلامیستی که الترناتیفی برای رژیم استبدادی دیموکراتیک خلق محسوب میشدند ، با غرق شدن در رقابت اتنیکی- سیاسی برای تشکیل حاکمیت جدید ، تا به اخیر نتوانستند قادر به تشکیل حاکمیت با ثبات ملی گردند تا بدین طریق ، اولین گام های متعهد سیاسی برای عدالت سیاسی و تفاهم ملی میان جوامع با هم برادر ملت افغانستان بر اساس مبانی اسلامی بر داشته می شد.
به همین ترتیب ، گروه «طالبان» نه تنها با رقابت اتنیکی – سیاسی ، بلکه با رقابت اتنیکی- مذهبی نیز داخل عرصه سیاسی شدند و تارسیدن به این هدف آشکارترین جنگ های اجتماعی را تا سرحد قتل عام هزاران انسان بیگناه ادامه دادند. این همه تجارب تلخ و خونین کافی است به اثبات رسانند که رقابت اتنیکی- سیاسی زیر زمینی ، تنها برای نابودی وحدت اجتماعی ، سیاسی  و وحدت ملی ملت افغانستان طراحی شده است. اگر وحدت اجتماعی می تواند به شکل طبیعی ، بدون روابط سازمان یافته نیز وجود داشته باشد ، حاکمیت های استبدادی باید به هر نوعی که میشود ، وحدت اجتماعی ملت را نا بود کند. چون نتیجه رشد طبیعی وحدت اجتماعی همانا وحدت سیاسی ملت بوده که پیامد نخست آن ایجاد رژیم مبتنی بر دیموکراسی است که این طریق نه تنها اراده سیاسی تمام جوامع ، گروه ها و اقشار ملت در حاکمیت سیاسی احترام شده ، بلکه زمینه تقسیم قدرت سیاسی نیز مساعد میگردد.
رقابت اتنیکی – سیاسی برای انحصار قدرت سیاسی، عاملی است که به تنهایی می تواند وحدت اجتماعی ، وحدت سیاسی و وحدت ملی جوامع ملت را از بین ببرد. روحیه خود برتر بینی اجتماعی و فرهنگی و تبارز دادن این روحیه از طریق هزلیات و ضرب المثل ها در برابر جوامع دیگر ، روحیه خود برتر بینی را به سنت خود برتر بینی  تبدیل میکند و سنت خودبرتر بینی باعث نا بودی روحیه آشتی پذیری سیاسی برای تشکیل رژیم سیاسی مبتنی بر دیموکراسی میگردد.
روحیه خودبرتر بینی اجتماعی آنقدر تفکر و روحیه ملی و اخلاق آشتی پذیری سیاسی را فلج می سازد که حاکمیت مبتنی بر دیموکراسی ، چون اهانت و تمسخر ویا پدیده ای غیر قابل تطبیق در افغاستان تلقی میگردد.
 
بگونه مثال: بعضی ها از نا ممکن بودن ایجاد دیموکراسی در افغانستان حرف می زنند. این مخالفت با دیموکراسی ممکن است بر اساس شعور ایدیالوژیک اسلامیستی ویا کمونستی آنها باشد وثاتیا به اثبات می رساند که این آقایان تا کنون هیچگونه درک – ولو ناقص – ازدیموکراسی ندارند. این عناصر ولو لقب کارشناس» امور افغانستان ، نیز برای شان جعل گردد- اما در ضدیت با دیموکراسی به اثبات می رسانند که کار شناس شدن در امور افغانستان جدا به سواد علمی سیاسی ضرورت دارد. این افراد بالاخره خواهند پذیرفت که عدالت سیاسی برای جوامع افغانستان بدون استقرار رژیم سیاسی مبتنی بر دیموکراسی ناممکن است، چون تنها با دیموکراسی است که اراده سیاسی این جوامع در حاکمیت سیاسی احترام شده واین جوامع می توانند از لحاظ سیاسی داخل روابط ملی شوند.
به همین علت است که خودبرتر بینی اجتماعی در عرصه سیاسی به ملیت پرستی تبدیل میشود وبه همین ترتیب ، ایجاد رقابت اتنیکی- سیاسی زیر زمینی ، می تواند که توانمندی و ظرفیت سیاسی جوامع را برای تاسیس حاکمیت ملی نیز از بین ببرد.
مبرهن است که به غیر از خودبرتربینی اتنیکی، با هیچ انگیزه ای دیگر نمی توانند با حقانیت به خود قدرت سیاسی و اراده سیاسی جوامع با هم برادر ملت افغانستان را به مسخره گرفته و با افتخار برای غصب حق حاکمیت از مردم، افراد بیگناه جوامع ملت را قتل عام کنند.
اعتقاد به خود برتر بینی اجتماعی ، مفکوره انسانی را قربانی مفکروه امتیاز طلبی سیاسی می نماید، چون خود برتر بینی در اندیشه خود برتر بینان بینش انسانی آنان را کور ساخته ونمی توانند که شایستگی های انسانی را در خلقت بشر به عنوان یک اصلی بر مبنای اراده آلهی بنگرند.
در جانب مقابل ، افرادی که به مرض خود برتر بینی اتنیکی مبتلا نشده – چه رسد به اینکه به مرحله تعرض و توهین اتنیکی وبه مرحله اعتقاد به انحصار قدرت سیاسی رسیده باشند- باید قویا بر موضع انسانی وشایستگی های انسانی جوامع تاکید نمایند. اگر خودبرتر بینی اتنیکی ، عدالت سیاسی را نا بود میکند ، خود انسان بینی بینشی برای استقرار دیموکراسی است. وقتی روابط ملی آبستن مفکوره خودبرتر بینی اتنیکی –سیاسی وحاکمیت سیاسی آبستن قبیله پرستی باشد ، نمی توان از همبستگی ملی حرف زد، چون همبستگی ملی است که وحدت سیاسی ملت را ایجاد میکند ووحدت سیاسی است که تفاهم ملی را در بنیاد وحدت ملی و رژیم سیاسی مبتنی بر دیموکراسی قرار می دهد، بعد از به وجود آمدن این همه می توان ادعا کرد که ملت می تواند مدافع منافع ملی خویش باشد، در غیر آن، ناممکن است که خود برتر بینی اتنیکی- سیاسی در قالب رژیم سیاسی مبتنی بر قبیله پرستی ، بتواند ایجاد کننده  وحدت ملی وحافظ منافع ملی ملت باشد.
 
خود برتر بینی اتنیکی – سیاسی ، اگر از یک طرف می تواند رژیم مبتنی بر قبیله گرایی را ایجاد کند ، از طرف دیگر برای مسلم ساختن انحصار قدرت سیاسی ، باعث میگردد که با ارزش های فرهنگی و مدنی و ارزش های تاریخی دیگر اتنی ها ی افغانستان دشمنی به عمل آید. این نوع مبارزه با ارزش ها وحقوق اتنی ها، دیدگاه فاشستی را در عرصه های تاریخی و فرهنگی نیز نمایان میسازد ، یعنی اگر قبیله گرایی در عرصه سیاسی به انحصار قدرت سیاسی بر مبنای اصل خود برتر بینی اتنیکی- سیاسی اعتقاد دارد ، در عرصه های تاریخی و فرهنگی به برتری تاریخی و فرهنگی معتقد است.
وقتی بر روابط ملی ، سیاسی، اجتماعی وفرهنگی یک ملت هم چون دیدگاه قبیله گرایی حاکم گردد ، قبل از همه تکامل شعوری سیاسی و فکری این ملت می خشکد، چون در فضای رقابت اتنیکی- تاریخی، رقابت اتنیکی- سیاسی و رقابت اتنیکی – فرهنگی همه تلاش دارند که برای خویش اسناد وشواهدی برای تثبیت برتری تاریخی ، برتری سیاسی ، برتری اجتماعی، برتری فرهنگی دریابند ودر صورت ضرورت حتی به جعل اسناد تاریخی ، اجتماعی و فرهنگی نیز بپردازند. این حالت باور های تاریخی، سیاسی، اجتماعی وفرهنگی جامعه را به جهت بت سازی وبت پرستی سوق داده که عامل قوی برای خشکیدن تکامل شعور فکری، شعور سیاسی ، شعور تاریخی و شعور اجتماعی افراد میگردد ، چون این افراد گذشته را بر خلاف واقعیت ، آنقدر بزرگ و عاری از عیب می پندارند که از لحاظ روانی ظرفیت خلاقیت خویش را در زمان حال ازبین می برند.
تبدیل شدن گذشتگان به مرجع عبادت فکری امروزیان باعث میگردد که افراد در تلاش آن شوند که برای خود شخصیت های تاریخی و سیاسی و فرهنگی جستجو کنندوبعد با تجلیل از روز تولد ووفات شان، رقابت اتنیکی – سیاسی و رقابت اتنیکی- فرهنگی را با بت ساختن این شخصیت ها به سر رسانند. در حالت عظمت تراشی های مصنوعی برای شخصیت ها ، دید انتقادی نسبت به گذشته بی ارزش شده و نواقص و خلاهای فکری و اعتقادی شخصیت های علمی، سیاسی وفرهنگی گذشته برای اثر گذاری بر تکامل تفکر ، اعتقاد، فرهنگ وسیاست در زمان حال ، اصلا مورد بحث قرار نمی گیرد ، چون رقابت اتنیکی- فرهنگی ، تمام شخصیت ها را تا سرحد موجودات قابل پرستشی بزرگ می سازد که جز کمال مطلق بودن آنان، به چیزی دیگری فکر نمی شود.
به طور مثال : ایجاد شدن کانون های فرهنگی به نام این یا آن شخصیت فرهنگی گذشته، بهترین مصداق برای رقابت اتنیکی – فرهنگی در درون ملت افغانستان بوده می تواند. مانند کانون فرهنگی سنایی، کانون فرهنگی خوشحال خان ختک ، کانون فرهنگی ناصر خسرو، کانون فرهنگی جامی ، کانون فرهنگی امیر علی شیر نوایی، کانون فرهنگی مختوم قلی فراغی ، بیناد فرهنگی جهانداران غوری و…… می توانند کانون های رقابت اتنیکی – فرهنگی نیز محسوب شوند.
رقابت اتنیکی – سیاسی درجلوه پرستش زمامداران مستبد، زیانبارتر از هر رقابتی دیگر بوده است. چون درین نوع رقابت ، زمامداران عامل نفاق اجتماعی و تشتت ملی تلقی نشده ، بلکه کارنامه های استبدادی آنان برای غصب حق حاکمیت از مردم و نابودی زمینه های دیموکراسی ، عنصر مثبتی برای ارضای خودبرتربینی سیاسی محسوب میگردد. در هم چون حالت است که زمامداران جاهل و مستبد گذشته به بت های قابل عبادت تبدیل شده وبیان نمی گردد که فلان شخص فردی بوده است که ده ها هزار انسان ملت افغانستان را اعم از ازبک و پشتون و تاجک و ترکمن ونورستانی و هزاره قربانی نموده و سیاست ضد ملی این شخص مستبد ، صرفا بر اساس باور های استبدادی برای منافع انگلیس، روس ، پاکستان و امریکا و ایرانی ها جهت دهی میشده است.
وقتی خون ازبک ، پشتون، ترکمن ،تاجک و هزاره ریختانده شود، چطور ممکن است که سنت نحس اتنیکی وانمود کردن حاکمیت سیاسی تا به امروز مقدس نمانده و باعث فاجعه ملی خونینی نشود که پیامد یگانه آن نفاق سیاسی و بردگی ملی برای ملت افغانستان بوده است.

3 دلو 1393
شهر کابل