آرشیف

2014-12-15

استاد خیرالاحد غوری

شاه شجاع شاعر بود؟

شاه شجاع ابدالی دومرتبه امورات مملکت یعنی پادشاهی افغانستان را نموده است در مرحله اول درسال 1217 شمسی وباردوم در سال 1839 میلادی واقع گردیده . نامبرده برعلاوه اینکه سمت امارت وشاهی را به عهده داشته به شعر وشاعری نیزعلاقه فراوان داشت وگاهی شعر میسرود که میتوان آنرا ازجمله شاعران زبان فارسی برشمرد اما بلاخره درسال 1285 شمسی مصادف با سوم صفرتوسط شجاع الدوله به قتل رسید . ودرمقبره تیمورشاه درچارباغ کابل به خاک سپرده شد. 
مردم افغانستان درهرزمان که کشورازطریق شاهان،امیران وسران ضعیف اداره میشده به نحوی عکس العمل نشان میدادند به گونه مثال درزمان شاه شجاع این دومصرع زبان زد خاص وعام بود:
 

سکه زد برسیم وزراین شا شجاع اهریمینی

نورچشم لات برنس خاک پای کمپنی

درزمان ریاست آقای ببرک کارمل میگفتند:

سکه زد برسیم وزراین شاه شجاع دومی

نورچشم امریکا وخاک پای شوروی

درریاست جناب کرزی صاحب همین دوبیتی این طورسروده شد:

سکه زد برسیم وزراین سومین شاه شجا

نورچشم انگلیس خاک پای امریکا

با وصف همه بدی های که شاه شجاع داشت با آنهم مرد ادب وسخن بود، سروده های زیادی به زبان دری ازین شاه باقی مانده است که درخورتوجه است. وی را نمی توان با زمام داران امروزی مقایسه کرد. گرچه زمامداران امروزی ازخود چیزی ندارند ولی گاه گاهی اشعاروسروده های گذشته گان را زمزمه میکنند. جناب رئیس جمهورمنتخب ماروزی شعراستاد قاسم افغان را که دربزم خصوصی به حضور شاه امان الله غازی وسفیر انگلیس درقالب موسیقی خوانده بود که :
گرندانی غیرتی افغانیم – چون به میدان آمدی می دانیم، را در گلی صبح بر خواند وتا عصر همان روز (تس) به عذر و زاری و ناله افتاد وازگفته پشیمان شد. 
من از بی کفایتی های شاه شجاع زیاد شنیده بودم در قسمت این شاه فکر عجیب داشتم بعد ازینکه حس کنجکاوی مرا واشت تا مطالعات بیشتری درین مورد انجام دهم بالاخره به این نتیجه رسیدم که وی از دیگران بد تر نبوده. ازشاه شجاع سروده های زیادی به جا مانده است مگر من در پی آن سروده های رفتم تا برای خوانش شما دوستان سایت وزین جام غور بر گزینم که به دنبال امشب است.

 

 

حال خراب

 

ازحسرت دیدارت هستم به عذاب امشب
مگذارمرا جانا با حال خراب امشب
تا ازبرمن رفتی ای راحت جان و دل
رفت از برمن بی توآسایش خواب امشب
میسوزم ومیسازم ازآتش هجرانت
چون قمری نالانم آمد تب وتاب امشب
ای انجمن رندان این شرم وحیا تا کی
ازیک دوسه پیمانه بردارحجاب امشب
ازسوزفراق توبس اشک دوچشمم ریخت
این بستروبالینم شد غرق به آب امشب
درتاب وتب هجران افتاد شجاع ازغم
وقت است اگرآیی ازبهرثواب امشب
 

 


 

 

تاررباب

من بی تو نیارامم بربسترخواب امشب
بازایی که دورازتو هستم به عذاب امشب
ازبس که روان کردم سیلاب سرشک ازچشم
این کلبه ای تاریک گردیده خراب امشب
بررغم من ای جانان خوردی برغیبان می
ازرشک دلم گردید درسینه کباب امشب
ازبس که فغان من ازهررگی جان برخواست
هرموی جدا نالد چون تاررباب امشب
رنگین چوکفش دیدم با خویش یقینم شد
کزخون دلم کردست آن شوخ خضاب امشب
گفتی که شبی آیم درکلبه ای ویرانت
برخیزخرامان شو افگنده نقاب امشب
ازحال شجاع الملک غافل مه نشین جانا
دارد دل محزونش احوال خراب امشب
 


لاله داغدار :

 

ازبس که غمی تو دارم امشب
بی طاقت وبی قرارم امشب
گربهر عیادتم بیایی
جان در قدمت سپارم امشب
تا صبح چگونه زنده مانم
هجران توساخت کارم امشب
گریارنکرد یاری با من
باشدغم یاریارم امشب
ای لاله عذار در فراقت
چون لاله ای داغدارم امشب
دانم به یقین که صرصرغم
برباد دهد غبارم امشب
زان نرگس مشت دل فریبت
بیمارم و زار زارم امشب
برچشم من ار قدم گذاری
احسان تومی شمارم امشب
ای ماه به وعده وصالت
تا صبح درانتظارم امشب
دریاب که قد برنج خم شد
زان خاطره تاب دارم امشب
تو شاهی ومن گدای کویت
افتاده چوخاکسارم امشب
ازدست جفا وجورت ای دوست
فریاد وفغان بر آمد امشب
ازبهروصالت ای پری وش
با دیده اشکبارم امشب
ای شاشجاع در فراقش
بسیار در ا ضطرابم امشب
 


صد بیابان:

 

پری روی که ازمن داشت وحشت دربراست امشب
ز بخت و طالع فرخ مرا همبستر است امشب
غزالی کهنه وحشت صد بیابان می رمید از من
کنون رام و مطیع و هم دم فرمان بر است امشب
دل من دم به دم بی طاقت و بی هوش میگردد
که آمد آمد آن دلبر مه پیکر است امشب
فرازم گر سری بر آسمان از فخر می ساید
که شمع بزم من آن دلبر مه پیکر است امشب
به کام آرزویم نعمت وصلش چو حاصل شد
مزاق تلخ من شیرین از ان لب شکر است امشب
پس عمری که دیدم آن جمال روح افزایش
دو چشمم بر رخش حیران چو چشم اختر است امشب
مراد دل بر امد چون رسیدم با وصال دوست
رغیب از حسرت اشکم خراب و ابتر است امشب
ز احوال شجاع آن ماه پرسید از کرم گفتم
به حمد الله که از شب های دیگر خوش تر است امشب
 

 


ساغر و ساقی

 

مدم ای صبح که آن مهر در آغوش من است امشب
عجب از طالع فرخ به یک پیراهن است امشب
ز حسن ماه من هنگامه مجلس چنان گرم است
که بر بام فلک تا صبح احسن احسن است امشب
می است و ساغر و ساقی و مطرب در غزل خوانی
رقیبان را زحسرت جای اندر گلخن است امشب
ز مستی طرب ساقی شکسته چنگ مینا را
توهم جعد سینه سیه بشکن که بشکن بشکن است امشب
برو ای مدعی از بزم ما در گوشه ای بنشین
که درد دل مرا با دلبر خود گفتن است امشب
درین محفل که یاران است ای ابر بهاران رو
نه جای گریه کردن موسم خندیدن است امشب
کلاه خسروی بر سر نه ای شاه شجاع الملک
که زیر سایه بال هما فرق من است امشب