آرشیف

2014-12-30

استاد خیرالاحد غوری

راز خوابیده بچه های تقاوی: تخابی

سر زمین غور با قدامت تاریخی و مدنی خویش در تاریخ تمدن کشور موقف شایانی دارد . هرگاه به کانون های تمدن و فرهنگ بشری کشور از لحاظ تاریخی آن نظر اندازی کنیم در می یابیم که این خطهء باستانی یکی از کانون های بشری و مدنیت های تاریخی محسوب شده و ازبسیاری مدنیت های قدیمی نقاط دیگر کشور سبقت تاریخی دارد. 
درسرزمین با داشتن چنین مدنیتی گرابها و قدیمی حادثات زیادی تاریخی، فلکلور، محلی و مردمی اتفاق افتاده و هم چنان حکایت ها وروایت های زیاد شایع است ازعشق وعاشقی، ازشهامت ومردانگی، عیاری وکاکه گی، ازمظلومیت وظالمیت، حاکم ورعیت که با کمال تأسف همه این نقل ها وروایت هاهمیشه مستند وکتابی نبوده وبرخی فقط دربین مردم به شکل قصه ها وافسانه هاسینه به سینه انتقال میگردد. یکی ازین قصه هاهم قصه ای پرغصه ای بچه های تخابی (تقاوی) است که ازاقوال مردم به شرح زیرتوضیح میگردد:
گویند که درحدود بیشترازدوصد سال قبل درولسوالی پسابند ولایت غورخانواده آرام، متدین وخوش برخورد زندگی وبود باش داشتند. مادر این خانواده را شاه خانم و پدراین خانواده را تقاوی ویا تخابی نام بود.تخابی شخص عالم متدین و عدالت پسند بوده ودربین قوم ازشهرت نیک برخوردار بوده واکثرا معضلات قومی وکشیدگی های که گاه گاهی دربین مردم اتفاق می افتاده درحطیهء صلاحیت های تفویض شده خویش ازجانب قوم حل و فصل می نموده، ازشجاعت وجوانمردی تخابی نیزمردم روایت ها دارند، تخابی ازعلوم متداوله عصرخویش نیز بهره مند بوده، زیرا بعضی مردم درگفتارخویش ازوی به عنوان ملا تخابی یاد میکنند. ازگفتار مردم می توان چنین استنباد نمود که تخابی انسان شریر، قطاع الطریق و منافق نبوده بلکه انسان صالح، پرهیزگاروعالم جید دینی بوده که فرزندان خویش را بروحیه عدالت پسندی ، دفاع از حقوق مرد م مظلوم و مقابله با ظالم پرورش داده بوده .
به روایت مردمان محل تخابی نام چهار پسرداشته بنام های ملا گدای، سیف الله، سعد الله اما ازپسرچهارمش به هرعلتی که بوده نام برده نشده است، مردم هم از نام پسرچهارمش چیزی به حافظه ندارند وچیزی بیان نداشته اند . ازبچه های تخابی داستان بسیارغم انگیز،اندهناک ، پرغصه ولی شجاعانه ودلیرانه به جا مانده است که دراکثرخانه های مردم غورخاصتا درپسابند وقسمت های شرقی تیوره همیشه یاد میشود وبه حافظه مردم تا الحال باقی مانده است. تخابی ازلحاظ قومی شجره آن به قوم خسروی میرسد. خسروی ها قوم قابل ملاحظه درغورخاصتا درپسابند اند. این قوم درگذشته ها حرکات ومتانت های ازخود نشان داده اند. ازاصل داستان بچه های تخابی کدام سند کتبی تا الحال متأ سفانه دردست نیست، مگرتا جائیکه شنیده شده، گفته میشود که یک دیوان بزرگ از شاه خانم که زن تخابی که درماتم پسران خویش سروده است موجود بوده لیکن هر قدرکه کوشش کردم ازان بیازچیزی بدست آورده نتوانسته ام، به امید روزی که این دیوان یا بیازشاه خانم، خانم تخابی پیدا شود تا چگونگی داستان بچه های تخابی برای هریک ازمردم غوروکشوربه طورمشرح ومستند معلوم گردد. روایت چنین است که بیشتر ازدوصد سال قبل درغور که در آن زمان حکومت اعلی بوده ومرکز آن درولسوالی تیوره امروزی قرار داشته، نائب الحکومه ای بنام سردار انبیا خان به طرز مستبدانه حکومت میرانده. گفته میشود که سردارانبیا خان شخص خیلی ظالم وغداری بود که مردم از دست جور وستم آن بستوه آمده بودند. این مرد ظالم از مردم چیزهای را بنام سوره سات، جواجبات، بیگار، حوله، غم زمین،پوست قربانی، سرخانوار یک بارهیزم، قروت، روغن زرد، پشم گوسفند، کرک ودیگر حواله جات را اخذ می نمود، ازخود زندان داشت، خود حاکم، خود قاضی، وخود سارنوال بود. ظلم این حاکم به حدی رسید که دیگرطاقت تحمل آن برای مردم و خاصتا پسران آزادمنش تخابی نبود. بالاخره بچه های تخابی که چهاربرادربودند تصمیم گرفتند تا درمقابل شخص حاکم که ظالم ومستبد بود به مقابله برخیزند. ازمردم دعوت کردند تا ازدادن واجبات وسوره سات ودیگرخواسته های غیرقانونی وخودسرانه این حاکم سرباز زنند. وقتی خبربغاوت مردم به سر کرده گی بچه های تخابی به سردارانبیا خان رسید حکم کرد تا بچه های تخابی را احضار ودست گیرکنند. وقتی خبر دستگیری بچه های تخابی در بین مردم شایعه شد پسران تخابی به کوه های بلند و یا به عبارت دیگر راسیات جبال عالم در غورپناه بردند وازدر شورش ومقاومت درمقابل سردارانبیا خان پیش آمدند.سردارانبیا خان کوشش زیادمی نماید تا بچه های تخابی را به هر قیمت که میشود به چنگ بیاورد موفق نمیشود . تا اینکه مانند حاکمان دیگرکه همیشه از چال و نیرنگ کار می گیرند او نیز ترفند بکارمی برد وبه سران قوم مراجعه نموده واز بزرگان غورمی خواهد تا زمینه صلح وآشتی را با بچه های تخابی فراهم سازند، این حیله ای سردارانبیا خان جا افتاد، سران قوم دست بکارشدند وبالاخره به وساطت سران غور وعهد نامه که ازطرف سردارانبیا خان با محتوای سوگند آن به قرآن مجید،به بچه های تخابی بردند بنابر قول و وساطت موسفیدان قوم و تعهد سر دار انبیا خان به حضور سردار موصوف حاضرشدند. مگرسردارمذکوربه قرآن وعهد وکلام خدا که با میانجگری سران قوم صورت گرفته بود متعهد نماند اولا بچه های تخابی را دست گیرو زندانی نمود وبعدازشکنجه های بسیاروتعدی فراوان به حق این جوانان دلیروشجاع که درتاریخ غورتا آن زمان کم نظیربود انجام میدهد وبعدا ایشان را در روزروشن به محضرعام به قتل رساند. این حرکت سردارانبیا خان غباربد نامی وی را دربین غوریها فراهم نمود که تا امروزازسردارانبیا خان به نیکوئی نام برده نمیشود. اما برعکس حرکت بچه های تخابی را درآن زمان که حاکمان ظالم وجبارکشور را اداره میکردند به حق میتوان گفت که یک حرکت حسینی درمقابل ظلم و تامین عدالت بود. 
عهد شکنی حاکمان خورد وبزرگ درکشورچیزی نیست که ازانظارمردم پوشیده و پنهان باشد. نادرخان با حبیب الله کلکانی وغلام نبی خان چرخی عهد شکنی کردوهم چنان این صدام حسین تنها نبود که در روزعید قربان، قربانی شد بلکه این فرهنگ ناشایسته از زمانهای قدیم ودور رایج بوده وعملی شده است که یک نمونه آن هم بچه های تقاوی درغوربوده است. 
طوریکه مردم بیان میدارند وازسروده های شاه خانم مادربچه های تخابی یعنی خانم تخابی برداشت میگردد بچه های تخابی چهار برادربودند که ازسه آنها نام برده شده مگرازچهارم نام گرفته نشده است شاید خوردترین بچه تخابی بوده باشد. روایت شده که ملا گدای پسرکلان، رشید ودلاور تخابی بوده مگرهرچهاربچه تخابی افرادعالم، خداپرست، ودینداری بودند. طوریکه نقل گردید بعدازشکنجه های بسیار زمانیکه سردارانبیا خان بچه های تخابی را به حضور پزیرفت به آنها لعن وطعن گفت ملا گدای با بسیارمتانت واستواری سوگند وعهد را که سردارمذکوربا وساطت قوم با ایشان بسته بود به رخ سردارانبیا خان کشید وسردارانبیا خان به ملا گدای گفت که تورا به شرط رها میکنم که توسواربراسپ شوی وفرارکنی افراد توظیف شده بالای تو فیرمیکنند اگرکشته شده خوکشته شدی واگررفتی ازتعقیب خلاص استی. گفته میشود که همین روزمطابق روزعید بوده مگرروشن نیست که کدام عید بوده عید سعید فطربوده یاعید قربان، به احتمال قوی روزعید قربان بوده باشد. با طلوع آفتاب جمعیت ازمردم حاضرشده وملاگدای براسپ سوار میشود وفرارمیکند وموظفین سردارانبیا خان به شلیک آغازمیکنند، ازقضارا یک مرمی به حلقه تنگ اسپ ملا گدای اثابت میکند وتنگ کنده میشود وزین اسپ رها میگردد ملا گدای ازاسپ به زیرمی افتد دستگیرمیشود وبه حکم سردارانبیا خان به شهادت میرسد. 
گفته میشود که بعدازشهادت بچه های تخابی مادرشان،شاخانم درین موضوع سروده های بسیاردارد که متاسفانه همه سروده های آن دردست نیست مگرچند بیت آن که درنزد مردم سینه به سینه ودهان به دهان انتقال شده و باقی مانده است. نگارنده درطفولیت این ابیات را ازمادری مهربانم شنیده بودم ودرذهنم باقی مانده بود. همین ابیات همیشه ذهنم را بخود معطوف میداشت تا اینکه شروع نمودم به پرس و پال قضیه و بعد ازسعی و تلاش زیاد بالاخره اندکی به این داستان پراندوه رسیدم که درطی این نوشته نا چیز تقدیم داشتم اما ازسروده های شاه خانم فقط چند بیتی بیشتردریافت نشد که پیش کش خواندگان محترم میکنم :

 

ابیات

1
افتوبه سرسنگ زد
ملا گدارتفنگ زد
به حلقه های تنگ زد
بازهم گدای مادر

2
سیف الله و سعد الله
هرچارتا مرد ملا
شهید شدند یکجا
بازهم گدای مادر

3
امروزکه روزعید ه
هرچهاربچه شهیده
عروس ها نا امیده
بازهم گدای مادر

ازسروده های شاه خانم ، خانم تخابی معلوم میگردد که چون ملا گدای فرزند ارشد شاه خانم بوده ازین لحاظ بیتشرمورد توجه شان قرار گرفته ، زیرا درختم هرسروده نام ملا گدای به عنوان پا ئین گویی تکرارشده است. 
ازدوبیتی دوم چنین معلوم میگردد که هرچهاربچه تقاوی عروس کرده بوده ومردان کامل بوده اند .
دردوبیتی سوم بعضی کسان درعوض عروس ها (نواسه )ها ذکرمیکنند. اما اینکه این حادثه پرغم و غصه درروزعید رخ داده هیچ شک وتردیدی وجود ندارد . 
بدین ترتیب داستان وقصه پرغصه راد مردان راه خدا انسانهای دلیروبا شهامت، بچه های تخابی نظر به اقوال مردمان آگاه به پایان میرسد. اما نامی این مردان خدا پرست برای همیش درذهن انسانهای آزاده ای سرزمین غورباقی می ماند.
اما در قسمت شخص خود تخابی چیزی را مردم به یاد ندارند که با وی چگونه بر خورد از جانب سردار انبیا خان صورت گرفته است. عدهء از مردم غور قلعه مستحکم تیوره را که بیش از دو صد سال عمر دارد اعمار آنرا به همین سردار انبیا خان نسبت میدهند بعضا مردم میگویند که (قلعه انبیا خان ) و جنگل که در شعاع و اطراف این حصار مستحکم وجود دارد بعضی ها بنام بیشهء خواجه محمد خان یاد میکنند اما مردمان جوار قلعه این جنگل را که بیشترینه درختان آنرا درختان سفیدار و عرعر تشکیل میدهد بنام جنگل حکومتی یاد میکنند . مردم دور و پیش این حصار سروده های محلی در باره آن دارند که گاه گاه در محافل عروسی زمزمه میکنند که بطور نمونه چند تای آنرا ذکر میکنم :
دریک بیت خاصتا جای که ازشاه جوان توصیف میکنند چنین میگویند که :

که شاه ما علاق نور داره

که حکم از حاکمان غور داره

دریک بیت دیگرچنین خوانند:

مسلمانها که غورآوازه داره

دوازده برج ودو دروازه داره

اگرچه در سروده های عامیانه در باره این حصار مستحکم از دوازده برج آن یاد آوری گردیده و اما در اصل دارای هشت برج بوده است . شاید در قدیم ها دارای دوازده برج بوده باشد . چون این حصار باربار تخریب و احیای مجدد شده است.
درینجا کلمه غور(اشاره به تیوره وحصار مستحکم ومربع شکل آن دارد)

قلعه غورو قلعه غم خانه مه

نیامد کاغذ جانانه مه

نیامد کاغذ تا من بخوانم

تسلی دل دیوانه مه

چون سخن از قلعه انبیا خان و یا قلعه غور به میان آمد لازم دانستم تا اندکی درین مورد بنویسم . این قلعه به دو نام مردمی و عامیانه )قلعه انبیاخان وقلعه غور (شهرت دارد. این قلعه درعصر امپراطوری غور ها ،مرکز حکمروای زمامداران غوری بوده که تمامی ادارات دولتی در بخش های ازآن جابجا میگردید. در داخل این قلعه مسجد زیبای گنبدی بامیناتوری های قشنگ مزین میباشد .
عرض دیوار قلعه شش متر وبشکل مربع ساخته داشته ودارای ) هشت برج ( محافظوی و ترصدی بوده که در تامین امنیت قلعه تاثیر بسزای داشته وحدوداً مساحت) ده جریب (زمین را احتوا نموده است. به قول مردمان محل واطراف و شعاع قلعه در گذشته های دور بر سر دیوار این قلعه سوار بر اسپ پهره داری و گردش گزمه های امنیتی صورت میگرفته است . افغانستان کشور است که بارها در آن اغتشاشات و شورش های مردمی به میان آمده و بار ها خلای قدرت در کشور و منجمله در غور رخ داده است چنانچه بار هااین حصار از سکنه خالی وحتی قسماً تخریب گردیده و بعدا احیای مجدد گردیده است. هنگامیکه در کشور قبل از نظام مقتدر و مرکزی امیر عبدالرحمن خان خلای قدرت ایجاد گردیده بود این قلعه در اختیار شخصی بنام انبیا خان قرار گرفت. و عده از مردم محل حتی اعمار آنرا به انبیا خان نسبت میدهند مگر در زمان اقتدار امیر عبدالرحمن خان قلعه غور از ملکیت انبیا خان خارج گردید ومتعلق به دولت شد که تاکنون هم متعلق به دولت میباشد .اینکه امیر عبدالرحمن خان با سردار انبیا خان چطور رفتار و معامله میکند متأسفانه چیزی در دست نیست تا میدانستیم که سر نوشت انبیا خان به کجا انجامید. در سال 1359 با کمال تأسف این قلعه و وسیله شورشیان ضد حکومتی اشغال گردید و مامورین دولت ازان بیرون رانده شد حصارغوریا قلعه انبیا خان نیزتخریب شد واین قلعه به آثار تاریخی و ساحه باستانی مبدل گردید . گفته میشود که اکنون در این قلعه تعمیر قوماندانى امنیه ولسوالی اعمارگردیده است . در حال حاصر هشتاد فیصد این ساحات تاریخى تخریب شده و بخشهاى باقى ماندۀ آن درحال تخریب شدن است . 

دراخیرازهمه دوستان سایت وزین جام غورآرزومندم اگردرین باره معلومات بیشترشنیده باشند ویا سند دردست داشته باشند به سایت جام غورارسال نمایند تا حقانیت این قصه اندوهناک برای همه دوستان بیشترروشن گردد. هرگاه دوستان ازدیوان سروده شده شاه خانم ، خانم تخابی آدرس داشته باشند میشود با ما شریک نمایند. زیرا من به دنبال همین دیوان سروده های شاه خانم هستم .

با عرض حرمت