آرشیف

2014-12-30

استاد خیرالاحد غوری

انتخاب زمامدار از دید بیهقی و سعدی

 

بیهقی درنخستین فصل کتاب خود به ویژه گی های پادشاه عادل ومدبرو پادشاه ظالم وبی کفایت را توضیح می نماید. اوازاسکندرمقدونی به عنوان پادشاه ظالم وحیله گروازاردشیر بابکان به عنوان یک پادشاه عادل ومدبریاد کرده است . 
درهمین بحث بیهقی روی سه اصل تاکید می نماید:
اصل اول: پادشاهی دریک خاندان معین حتمی نیست وتقدس ندارد، دراین زمینه به آیات قرآن نیزاستناد می نماید، به نظراواصل انتقال زعامت ضامن استحکام ودوام نظام است، چنانکه مینویسد(به کشیدن تقدیرایزدعزذکره، پیراهن ملک ازگروهی وپوشانیدن درگروه دیگراندران حکمتیست ایزدی و مصلحت عام، مرخلق روی زمین را) پس مردم با دیانت سر زمین کشورم باید این اصل را که یک اصل طلایی است در نظر گیرند تا فردای آن روز پیشیمان نگردند. 
اصل دوم: مردم وقتی به یک پادشاه اعتماد میکنندکه همکاران اوازافراد صالح و کاردان تشکیل شده باشد(چنانکه این پادشاه را پیدا آرد با وی گروهی مردم در رساند، اعوان وخدمت گاران وی که فراخوردی باشند، یکی ازدیگری مهتروکافی تروشایسته تروشجاع ترو دانا ترآن بقعه ومردم آن بدان پادشاه و بدان یاران آراسته تر گردد).به تاسی از اصل دوم بیهقی ایجاب می نماید تا مردم سر زمین رنج کشیده ما نه تنها به فرد اول خواستار ریاست جمهوری کشور نگاه کنند بلکه باید به تمام تیم مورد نظر توجه داشته باشند تا سهو و خطای درین زمینه رونما نه گردد. 
اصل سوم: مردم حق دارند ازپادشاه عادل درصورتیکه به منافع آنها عمل نماید، اطاعت کنند و پادشاه ظالم ومستبد را تردید نموده علیه آن مبارزه کنند،( که فرق میان پادشاهان موفق و موید ومیان خارجی و متغلب آنست که پادشاهان را چون داد داده ونیکوکارونیکوسیرت ونیکوآثارباشند، طاعت باید داشت و گماشته به حق باید دانست ومتغلبان را که ستمگار بد کردار باشند، خارجی باید گفت وبا ایشان جهاد باید کرد). اصل سوم بیهقی واقعا که یک اصل زرین است که می باید به آن توجه جدی مبذول داشت، زیرا درپرتوی رهبری زعیم با عدل وداد می توان به رفع همه مشکلات ناشی ازمسایل قومی، مذهبی، زبانی ، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی وحتی نظامی نایل آمد، نه با زعامت بد نام، متغلب، جفا کار و عاقبت نا اندیش وسیاست مدارنا منظم، مجهول الهویه وبی خبرازهمه چیزدرکشور. این حق مردم این سرزمین است تا بعدازسالها رنج وعذاب بالاخره به سپیده روشنی، سعادت، رفاه وخوش بختی برسند. 
به سلسله کوششها درجهت پدیدآوری یک نظام داد آیین فرمانروا بایدازبسترپرنیانی وسرا پرده زر اندود برون آید وازحال مردم واحوال زیردستان آگاهی یابد تا بتواند چونان شاهستونی اندامهای ایوان را به قامت واستقامت خویش استوارنگهدارد:

 

نخواهی که باشد دلت دردمند
دل دردمندان برآور زبند

پریشانی خاطرداد خواه
براندازد ازملک پادشاه

توخفته خنک درحرم نیمروز
غریب ازبیرون گربه گرما بسوز

ستاننده داد آنکس خداست
که نتواندازپادشه داد خواست

به بانگ دهل خواجه بیدارگشت
چه داند شب پاسبان چون گذشت
****

گرفتم کزافتاده گان نیستی
چو افتده بینی چرا زیستی ؟
***

توخوش خفته درهودج کاروان
مهار شتر درکف ساروان

چه هامون وکوهت چه سنگ ورمال
زره باز پس مانده گان پرس حال

ترا کوه پیکرهیون میبرد
پیاده چه دانی که چون میرود

به آرام دل خفته گان در بنه
چه دانند حال شکم گرسنه

آری، نا آگاه بودن ازحال رعیت واحوال کارگذاران مملکت پیامدهای ناگواری دارد وشاید ناگوارترین پیامدآن همان نا آگاه ماندن رهبرازچگونگی اوضاع باشد به گونه نمونه ما بسیار دیده ایم که درشاهراه ها وجاده ها پاسبانان و پاسداران امنیتی دست به رهزنی زده اند وبه شیوه های مختلف به آزارمردم کوشیده اند وچه بسا که این آزار با خونریزی ها دنباله یافته است اما برخی ازفرمانروایان مساله را انکار کرده اند زیرا هنگامی که خود ازهمان راهها سوار برهودج پولادین درگذربوده اند به چنین پرده های وحشت انگیزی بر نخورده اند . 
جوهرآدمیت دانش وداداست، بدون این دوانسان تمام نیست وجامعه انسانی نمی تواند شکل گیرد، سعدی چنین آدمیزاده گان را بد ترازحیوان میداند.

نه هرآدمی زاده ازدد بهست
که دد زآدمیزاده بد بهست

بهست ازدد انسان صاحب خرد
نه انسان که درمردم افتد چو دد
***

جهان ای پسرملک جاوید نیست
ز دنیا وفاداری امید نیست

نه برباد رفتی سحرگاه و شام
که برسلیمان علیه السلام

به آخر ندیدی که برباد رفت
خنک آن که با دانش وداد رفت

کسی زین میان گوی دولت ربود
که دربند آسایش خلق بود

به کارآمد آنها که برداشتند
نه گرد آوریدند وبگذاشتند

خرد پرده تمیزانسان ازدد است اما این خرد به گونه مجرد بدون هم آهنگی با کنش ارجی ندارد، از هم آمیزی خرد وداد است که جامعه به تعالی میرسد. فرجام کارنیزروشن است.

کسی دانه نیک مردی نکاشت
کزوخرمن کام دل برنداشت

نه هرگزشنیدیم درعمرخویش
که بدمرد را نیکی آمد به پیش

سعدی بااستفاده از شگردهمیشه گی خود یعنی آوردن تمثیل گونه ها بازهم دریک برابرگذاری فرضی میگوید:

اگرمار زاید زن باردار
به ازآدمیزادهء دیوسوار

وبدین گونه باخشم فریاد میزندکه (سگ ازمردم، مردم آزار به) رازآدمیت در(صورت) نه بل در(سیرت ) نیکونهفته است که بدون آن (چه میان نقش دیوارومیان آدمیت )

به صورت کسانی که مردم وشند
چو صورت همه به که دم در کشند

بزرگ بودن نشانه خردمندی نیست وداشتن مال ومتاع بسیاردرصورتی که از آن در راه انسان واحسان استفاده نشود نه تنها نمی تواند زمینه برتری آدمها باشد بل پرده ایست که به روی وجاهت انسانی کشیده میشود. 
نیکی درگفتار، پنداروکرداربنیاد انسانیت است ولطف آلهی شامل آنانیست که نیک کرداراند:

خدا را برآن بنده بخشایش است
که خلق ازوجودش درآسایش است

کسی نیک بیند به هردو سرای
که نیکی رساند به خلق خدای

هرچند نیکی دربرابرنیکی نیزپسندیده گی خود را دارد ودرانسجام جامعه مهم است اما نیکی دربرابر بدی ازدو دیدگاه درخور ارزش است : نخست اجرای مسئولیت وجدانی وانسانی یک فرد وثانیاً فراهم آوری یک فضای سالم برای تبدیل بدی ها به خوبیها:

بدی را بدی سهل باشد جزا
اگرمردی احسن الی ما اسا

اکنون که ملت وجامعه ما درکانون یک امربزرگ ملی قرار دارد قطعا ضروری وحتمی پنداشته میشود تا با الهام ازبزرگان تاریخ، متقدمین، اهل سخن وادب به سمت وسوی حرکت کنیم که درآن رضای خدا و رسول برحق آن،حاصل گردد، سعادت وخوش بختی ملت مظلوم کشور ومردم غریب وبی نوای ما نیز در پرتوی آن بدست آید.برای تحقق این امرخطیر وبزرگ ایجاب می نماید تا مردم با شهامت کشورعزیزما وجیبه دینی وملی خویش را ادا نموده در روز تعیین سرنوشت خویش یعنی روز که رای خویش را به صندوق های کاندیدان می ریزند، دچاراشتباه نشوند وبرای کسانی رای بدهند که سزاوار رای شان باشند وخادمان صدیق ملت، پیشرفت وترقی کشوری باشند که برای مدت چهار دهه در رنج ، تکلیف وبیچاره گی سپری نموده اند.کنون رفع وحل این همه مشکلات عدیده دردست ملت بزرگ افغانستان قرار دارد که نباید به هیچ وجه ازدست برود، این یک آزمون واقعاً بزرگ است وتوفیق ملت درین راه توفیق جامعه محسوب میگردد، به امید توفیق مزید برای ملت ومردم غیورومجاهد کشوردرین امرمهم وخطیر.