آرشیف

2015-1-25

علی عالمی کرمانی

کــــــــدام ژانر ادبی؛ جنگ؟

 

ژانرهای ادبی، امروزه یکی از فاکتورهایی است که ویژگی فرهنگی یک جامعه را منعکس می کند؛ میزان محبوبیت و رواج یک ژانر ادبی در جامع می تواند ویژۀ آن جامعه باشد. مثلا، ممکن است در جوامع شرقی، غزل خیلی پرطرفدار باشد تا نمایشنامه هایی الهام گرفته از مکتب ادبی رئالیسم. یا مثلا در حوزۀ ادبیات تطبیقی جوامع غربی، ممکن است رمان یا ادبیات نمایشی، از جذابیت بیشتری برخوردار باشد.

در حوزۀ تمدنی خراسان بزرگ که لطافت و ظرافت تبع ساکنان آن از سابقۀ کهن تاریخی برخوردار هستند، ژانرهایی، بیشتر روی بورس می باشند که استفادۀ آن ها نیازهای روحی اهالی این حوزۀ تمدنی را تأمین نمایند. برای نوازش روح تغّزلخواه ساکنان خراسان بزرگ، نوع ادبی غزل سر سازگاری بیشتری دارد؛ اگرچه در عرف عارف مشربان مشرق زمین، مثنوی و رباعی نیز از جایگاه والی برخوردار هستند.

در میان سه کشور میراث دار حوزۀ تمدنی پامیر، افغانستان که زمان گهوارۀ ژانرهای مختلف ادبی بود، امروزه به نظر می رسد آرام آرام به سوی ایزوله شدن فرهنگی گام برمی دارد.

شاید برای خوانندگان این پیشداوری ایجاد شود که منظور نویسنده به چالش گرفتن فضای فرهنگی فعلی کشور است که بعد از واقعه 11 سپتامبر و حضور نیروهای متفقین در کشور حاکم شده است؛ امّا، باید یادآورشد که منظور نویسنده در این جا نه یاد پس منظر تاریخی فرهنگ جامعه افغانستان است و نه هم به تصویر کشاندن فضای فرهنگی امروز این سرزمین که برخی نگران آن می باشند؛ بلکه منظور در این جا پیداکردن ویژگی روانی جامعه است که بعد از تحوّلات برق آسای اوضاع سیاسی در طی دهۀ هشتاد اتفاق افتاده است. هدف در این جا پیداکردن جواب این سؤال است: "جامعۀ جنگزدۀ کشور شیدای کدام ژانر ادبی می باشد؟"

این سؤال وقتی برای این قلم پیش آمد که طی ماه های گذشته ویژگی های جوامع شرقی را ارزیابی می کرد. در هنگام تحقیق، بعضی مسایل میان رشته ای ذهن نویسنده را مشغول نمود. مخصوصاً، وقتی به دست نوشته هایی رو به رو گردید که "جنگ را شیرین ترین ژانر ادبی" برای جامعۀ افغانستان برشمرده بودند.

بعد از تحقیق کتابخانه ای مختصری و نیز نگرش کوتاه روز مرگی در محلات حاشیه نشین بعضی از شهرهای کشور، این نتیجه به دست آمد:

1.    اگرچه جنگ در ردیف ژانرهای ادبی معمول دنیای نگارشی به چشم نمی خورد، ولی بیان وقایع جنگی را می توان "ادبیات جنگ" نامید. اما، در حوزۀ نگارش های نوع حماسی، نویسنده مجبور است به مواردی از صحنه های جنگی اشاره کند که این امر ترم جنگ را برجسته می کند.

2.    در ضرب المثل های ما آمده است: "حرف راست را باید از خردساله ها پرسید." چون فرزندان ما هستند که بازتاب دهندۀ واقعیت های موجود در محیط ما می باشند؛ از این رو، وقتی در دنیای کودکانۀ نسل فعلی خود متمرکز می شویم، کاملاً مشهود است که دیگر بازی کودکانه این نسل، "خانه بازی های" سی سال قبل نیست. خانه بازی هایی که حکایت از وضعیت طبیعی و فطری فرزندان ما داشت. امروزه، طبیعت اولیه و فطری کودکان ما نیز دستخوش دیگرگونی های محیط شده اند. دیگر به جای خانه بازی، بازی های جنگی است که آن ها را بیشتر به شرایط محیط زندگی شان نزدیک می کند. در گذشته نقش هایی که کودکان ما در بازی های خود به همدیگر می دادند، نقش های اعضای اصلی یک خانواده بود: پدر، مادر، خواهر، برادر و …. اما، از چندین دهه به این سو، جای این نقش ها را، قوماندان، ولسوال، رییس، وزیر، عسکر و … به خود اختصاص داده است. دیگر خانه سازی، فعالیت های روزانه مرد خانواده را تشکیل نمی دهد و منبع در آمد مرد خانه دیگر کشاورزی و بازار نیست؛ بلکه جنگ و فعالیت های جنگی است که کار درآمدزا برای مردان خانواده ایجاد می کند. دیگر ارباب بودن، نقش برجسته ای نیست که گیره گشای مشکلات مردم باشد؛ بلکه مجاهد یا در دهه هشتاد نماینده های مجلس های سنا، نمایندگان و شورای ولایتی هستند که جامعه را از هر نظر مدینۀ فاضله می سازند.

با توجه به این که تغییر مواردی از حب و بعض ها، براساس تغییر معیارهای سنجش در یک جامعه صورت می گیرد، بنابراین دور از خالی از لطف نخواهد بود که معیارهای سنجش مورد ارزیابی قرار بگیرد. به نظر این قلم، اولویت بندی در گزینش ژانرهای ادبی می تواند یکی از معیارها برای وضع روحی جامعۀ امروزی ما باشد. اگر روزی کلمه "جنگ"، ژانر ادبی به حساب بیاید و آن هم در اولویت اول قرار بگیرد، در این صورت ممکن است با بسیاری از معیار های سنجش خود، قصیده خدا حافظی را زمزمه نماییم.