آرشیف

2015-1-25

علی عالمی کرمانی

وضعیت اقلیّت قــومــــی هزاره شیعه در افغانستان

اثری از: امین صیقل (استاد دانشگاه)
 

برگرفته از:  Journal of Muslim Minority Affairs, Vol. 32, No. 1, March 2012
 

 

چکیده
به طور عمده اقلیّت شیعۀ هزاره در افغانستان از نظر تاریخی محروم بوده است و به صورت مشخص مورد رفتار تحقیرآمیز قرار گرفته است. طی سال های حکومت ایدئولوژیک طالبان (1996 تا 2001)، هزاره ها مورد رنج و شکنجۀ بی سابقه ای قرار گرفتند. امّا، از زمان مداخلۀ ناتو به رهبری ایالات متّحده در یک دهه قبل، شرایط آن ها در اصول و اساس بهبود یافته است. آن ها در شرایط نسبتاً امنی می توانند به مشارکت های سیاسی و اقتصادی سهم بگیرند و در زمینۀ رشد پولاریسم سیاسی و مدنیت اجتماعی در افغانستان تاحدی موفّق شده اند. این نتیجۀ مهمی برای نیروهای بین المللی در فرایند پساطالبانی در افغانستان محسوب می شود؛ این علیرغم همه مشکلات و بلاتکلیفی هایی است که آن کشور با آن ها رو به رو می باشد. حتّی اگر شرایط ملی افغانستان به صورت دراماتیک بعد از عقیب نشینی نیروهای ایالات متّحدۀ امریکا و همپیمانان آن در پایان 2014، تغییر کند، هزاره ها در شرایطی هستند که قادر باشند از حقوق و علایق خود دفاع کنند، و جلو تجربیات تلخ تاریخی خود را بگیرند. 

مقدمه
افغانستان با نمایش وضعیت سنّتی در قالب یک حکومتداری ضعیف در روابط پویا با یک جامعۀ قوی، نمونه ای از حکومت تکه تکه به هم پیوسته در منطقه می باشد. جمعیّت این کشور، حدود 27 میلیون تخمین زده شده است که مرکب از تعدادی از جوامع کوچکی، تقسیم شده براساس خطوط نژادی، قبیله ای، طایفه ای، فرقه ای و زبانی می باشد. در حقیقت، افغانستان، کشور اقلیّت هایی است که هویت اعضای آن براساس روابط و وابستگی های محلی و منطقه ای شکل گرفته است تا براساس چشم انداز بزرگ ملی. به طریقی، اکثر این جوامع کوچک روابط محکم فرامرزی با همسایگان افغانستان دارند. قدرت و اقتدار حکومت مرکزی اغلب برپایۀ حمایت هایی سنجیده شده است که میزان پشتوانه ای جوامع کوچک، قدرت های بزرگ، و ظرفیت سازی دولت برای جلوگیری از نفوذ بازیگران منطقه ای برگروه های افغان و تربیت آن ها به منظور تعقیب علایق مورد نزاع خود را مدیریت کرده است. در ضمن، افغانستان به عنوان کشور محاصره شده در خشکی، با حاکمیّت اندیشۀ اسلام سنّتی و یکی از فقیرترین شش حکومت ثبت شده در نمایۀ ملل متّحد، تنها کشوری در جهان است که حملۀ سه قدرت بزرگ جهانی: بریتانیای کبیر، اتّحاد جماهیر شوری و ایالات متّحده امریکا را در دو قرن اخیر تجربه کرده است. به همین ترتیب، افغانستان کشور اقلیّت ها، با ساختار ضعیف و به شدّت آسیب پذیر در برابر مداخلات خارجی ها می باشد. 
در میان اقلیّت های ساکن در افغانستان، پشتون ها، تاجیک ها و هزاره ها بزرگترین گروه های قومی هستند که به ترتیب چیزی در حدودی، 42، 24 تا 30، و 10 در جمعیّت کشور را تشکیل می دهند. هر کدام از این اقلیّت های قومی در بین خود نیز شاخه شاخه هستند؛ یا به بیان دیگر، به زیر گروه های مختلفی که از نظر اداری یا در اتّحاد یا در تضاد با همدیگر هستند، تقسیم می شوند. بلندترین دورۀ ثباتی که افغانستان مدرن از زمان پایه گذاری آن در سال 1747 میلادی تا کنون آن را تجربه کرده است، بین سال های 1929 تا 1973 میلادی بوده است. در این دوره عمدتاً پشتون ها در حوزۀ رهبری نظامی و سیاسی حاکمیّت داشتند، تاجیک ها در حوزۀ اکادمیک و ادارات ایفای نقش می کردند، و هزاره ها اساساً در بخش خدمات و نوکری مصروف بودند. البته، در این چیدمان اجتماعی، فقط هزاره ها از امتیازات مقولۀ شهروندی محروم نبود. گروه های قومی دیگری، به صورت آشکارا تاجیک های پنجشیری، بودند که آن ها نیز از شرایط مشابۀ هزاره ها رنج می بردند.
معماری این دورۀ ثبات طولانی مدت براساس روابط مثلثی بود که بین دستگاه سلطنتی، قدرتمندان یا اشغالگران محلی، یا همان گونه هایی که امروزه اصطلاحاً "جنگسالار" می نامند، و بنگاه مذهبی اسلامی (اغلب اسلام برمبنای فقه اهل تسنن) جعل شده بود. در میان اضلاع این مثل، جوامع کوچک ساکن در کشور به دقت جاسازی شده بودند. آن چه در کشمکش های سه دهۀ اخیر، از زمان قبض قدرت توسط شاخۀ کوچکی از کمونیست های طرفدار شوروی سابق در سال 1978، و به دنبال آن حملۀ نظامی شوروی به افغانستان که بعد از 20 ماه اتّفاق افتاد، آغاز درهم شکستن ساختار این مثل بود و با نبود دولت مرکزی که قادر به بازسازی و نوسازی آن ساختار به عنوان چهارچوبی برای اتّحاد، ثبات و امنیت ملی باشد، رو به رو گردید. دولت رییس جمهور حامد کرزی، که به دنبال مداخلۀ ایالات متّحده در افغانستان در دسامبر2001، در رابطه با حملات تروریستی القاعده به ایالات متّحدۀ امریکا در دوماه قبل از ورود نیروهای این کشور به افغانستان روی کار آمد، ثابت کرده است که خیلی بی کفایت تر، فاسدتر و وظیفه نشناس تر از آن است که نقش خود را به فرجام برساند. در نتیجه، دولت فعلی کابل نه تنها به یک حاکمیّت خیلی بی بنیاد و خلق خالی گاه های سیاسی و استراتژیک در امر ظرفیت سازی در بخش های سیاسی و استراتژیک کشور معروف شده است که مخالفان مسلح تحت سرپرستی طالبان از این خالی گاه ها استفاده می نمایند، بلکه در غیر مؤثر نمودن نیروهای بین المللی، به رهبری ایالات متّحده و مصوبات ملل متّحد و عدم استفادۀ کارا از تسهیلات همکاران بین المللی کشور افغانستان در جهت بازسازی زندگی ملکی و نظامی افغان ها و کشور شان هم بی نقش نبوده است. 
مسایل نژادی، زبانی، و هویت فرقه ای، و بهره برداری از اهداف سیاسی چنان فراگیر شده است که به صورت خیلی جدی تمامیت ملی افغانستان را در بود و نبود طالبان و در بود و نبود نیروهای خارجی، تهدید می کند. در حالی که گروه قومی پشتون هنوز خود را میراث دار قدرت در افغانستان می داند، وضعیت برای اقلیّت های دیگر جامعه چنان تغییر کرده است که در برابر برترجویی پشتون ها بی اعتنا شده اند. یکی از آن اقلیّت ها که می تواند مثالی برای این بی اعتنایی همراه با رشد قدرت سیاسی و اقتصادی در شبکه های مؤثر بین المللی و ملی باشد، گروه قومی هزاره است. 

هزاره ها و سرکوبی تاریخی 
هزاره ها، که تقریباً دو میلیون و نیم تا سه میلیون از جمعیّت افغانستان را تشکیل می دهند، یک گروه قومی متجانس نیستند. در حالی که اکثر آن ها پیروی مذهب اسلامی شیعۀ دوازده امامی هستند، بعضی از آن ها از شیعیان اسماعیلیه می باشند، رقم کمی از آن ها هم در ردیف پیروان اهل سنّت و جماعت، که 80 درصد جمعیّت افغانستان را تشکیل می دهند، قرار دارند. در نتیجه، رقم بزرگی از آن ها پیروی فرقۀ حوزۀ تمدّنی تشیع هستند که بین 15 تا 20 درصد جمعیّت افغانستان را تشکیل می دهند، و آن ها همان عقیده ای را دارند که اکثریت جامعۀ ایران پیروی آن هستند. پس منظر فرهنگی و نژادی هزاره ها می تواند به سنن بودایی یونان باستان و نژاد مغول برگردد. آن ها عمدتاً در مناطق مرکزی افغانستان یا همان جا که اصطلاحاً هزاره جات می گویند، متمرکز می باشند، که هفت ولایت را دربرمی گیرد؛ که عمده ترین آن ها بامیان می باشد؛ جایی که مجسمۀ های 5000 سالۀ بودای کهن در آن جا جا قرارداشت و در مارچ 2001، طالبان در یک اقدام وحشتناک دشمنی با هنر، آن ها را از بین برد. 
تردیدی نیست که هزاره ها به طور کلی در گذشته یک قشر محروم، زجرکشیده، استثمارشده، با کمترین مشارکت در ساختار قدرت یا سیستم دفاعی و اداری یا ثروت اقتصادی افغانستان، بوده اند. این موضوع قابل انکار نیست که هزاره ها به صورت فردی به موقعیّت های مهمی در دولت در زمینه های مختلفی به صورت وقت و ناوقت تلاش و کوشش انسانی خود را داشته اند. مثلاً، تاریخ نویس معروف افغانستان، فیض محمد کاتب، یک هزاره بود (1861 تا 1931). او در زمان حبیب الله (1901 تا 1919) به موقعیّت مورخ درباری رسید و سه جلد سراج التواریخ (مشعل تاریخ ها) را تألیف کرد، که امروزه به عنوان با ارزشترین و غنی ترین متن تاریخی برای محقّقان و تاریخ نویسان می باشد. به هرحال، اکثر هزاره ها در سطح فقط گذران زندگی و امرار معاش زندگی می کردند و به عنوان پیش خدمت یا شغل هایی که اساساً دستی و شاقه بودند، ایفای نقش می کردند. آن ها را بزرگان حاکم در افغانستان به عنوان پشتبان ها و ولی نعمت های آن ها، مورد تبعیض، آزار و استثمار قرارداده بودند. آن ها با جنگ ها و بی خانمانی های زیادی رو به رو شدند، و مورد شکنجه و رنج های پرشماری، مخصوصاً در زمان حاکمیّت "امیر آهنین افغان ها"، عبدالرحمان خان (1880 تا 19019) قرارگرفتند. 
امّا، تغییرات تدریجی در زندگی آن ها در دهه های اخیر تا دهۀ هفتاد تحت حاکمیّت سلطنت ظاهرشاه (1933تا 1973)، جمهوری محمد داود (1973 تا 1978)، و حتّی تحت حاکمیّت حزب کمونیست افسانه ای دموکراتیک خلق افغانستان (1978 تا 1992) اتّفاق افتاد. در این فاصله، نه تنها هزاره ها تحصیلکردۀ بیشتری تربیت کردند و موقعیّت ها و شغله های حرفه ای را از آن خود نمودند، بلکه همچنین چندین شخصیت از ین گروه قومی در این فاصلۀ زمانی به مقام های عالی اجتماعی رسیدند. عبدالوحید سُرابی و سلطانعلی کشتمند برجسته ترین شخصیت های سیاسی هزاره ها در این دوره هستند. سُرابی به عنوان وزیر در مقام های مختلف از سال های 1967، همچنین به عنوان قایم مقام نخست وزیر و معاون رییس جمهور از سال 1991 تا 1998، بوده است؛ و کشتمند از سال 1981 تا 1988 در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان نخست وزیر بوده است. اگرچه اغلب هزاره ها از فرصت های ضروری شغلی محروم مانده بودند و نمی توانستند نقش بزرگتری در بالابردن هویت، فرهنگ و وابستگی و مشارکت خود به امور مربوط به توسعۀ ملی را بازی کنند تا به عنوان یک اقلیّت احساس راحتی نمایند، با این وجود، عرصۀ توسعه برای آن ها به صورتی حفظ شد که آن ها از نظر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی انکشاف مثبت را نظاره گر باشند. آن ها گروه های مقاومت شیعی را –در وابستگی نزدیک با نظام اسلامی ایران- علیه اشغالگری شوروی، و بعداً در ائتلاف یا ضد ائتلاف هایی که با گروه های مختلف اسلامی مجاهدین، سامان دادند تا یا با دولت های پسا کمونیست مجاهدین بعد از عقب نشینی شوروی از افغانستان در می 1989، و به دنبال آن فروپاشی حکومت تحت حمایت شوروی در کابل در آوریل 1992، بجنگند یا از آن ها پشتبانی نمایند. 
امّا، از سپتامبر 1996، زمانی که گروه مذهبی طالبان تحت حمایت پاکستان قدرت را در کابل به دست گرفتند تا سال 2001، هزاره ها، به میزان وسیعی، مثل دیگر اقلیّت های غیر پشتون و همچنین زنان، با موقعیّت های خطرناک به شدّت تبعیضی و جانورخویی رو به رو شدند. هزاره ها در این مقطع زمانی مخصوصاً به این خاطر هدف رفتار وحشت آفرین طالبان قرار می گرفتند که آن ها عمدتاً شیعه بودند؛ کسانی که سنّی های جهادی طالبانی آن ها را به عنوان "رافضی ها" و طرفداران ایران قلمداد می کردند. در این مرحله، طالبان نه تنها به صورت وحشیانه، رهبر مهم هزاره، عبدالعلی مزاری، را شهید کردند، بلکه حتّی اقدامات ددمنشانۀ تنبیهی را به طور کلی علیه هزاره ها روی دست گرفتند، اگرچه آن ها تنها اقلیّتی نبودند که مورد یک چنان رفتار فجیعانه قرار می گرفتند. طالبان در تضعیف مقاومت هزاره ها موفّق شدند، ولی نتوانستند روحیۀ مقاومت را به طور کلی در هزاره ها ریشه کن کنند. 

اختیارات هزاره ها
فروپاشی نظم و نزاع دوامدار افغانستان از آخرین روزهای دهۀ 1970 تا اواخر قرن به طور کلی، و از زمان مداخلۀ ایالات متّحده در اکتبر 2001 تا حالا به صورت خاص، نیروی بالقوۀ اقلیّت های قومی چون هزاره و تاجیک های پنجشیری را زیاد کرده اند تا به موقعیّت بی سابقۀ اعلان تقویت خواسته ها و تصمیم گیری های نافذ در آیندۀ افغانستان دست بیابند. از آن جا که موضوع مورد بحث ما هزاره ها است، در مورد پنجشیری ها به همین اکتفا می شود که گرفتاری تاریخی آن ها در بسیاری از حوزه ها، شبیه آن چیزی است که هزاره گذشته است. پنجشیری ها سهم به سزایی در مقاومت های نظامی در برابر حاکمیّت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، اشغالگری شوروی و حکومت طالبان داشته اند. و از زمان سقوط طالبان، آن ها نقش مهم و مساویانه ای را در حکومت انتقالی پساطالبانی در افغانستان بازی کرده اند. ترور رهبر افسانه ای آن ها، احمدشاه مسعود، که به دست عوامل القاعده دو روز پیش از حادثۀ 11 سپتامبر 2001، اتّفاق افتاد، پیروان او را به خود آورد تا مداخلۀ ایالات متّحده را تسهیل بخشیده و با نیروهای این کشور همکاری نمایند، اگر نه در غیر آن صورت ممکن بود به فرجام رساندن کار آن ها خیلی مشکل باشد.
با توجه به این پس منظر تاریخی است که هزاره ها و بسیاری از پیروان مذهب تشیع، بازیگران بزرگتر از ظرفیت های آماری خود در سطح مجامع جهانی ظاهر شده اند. در حالی که افغانستان ، قبل از آن که بتواند به ثبات، امنیت و قابلیت بهره برداری قرار بگیرد، راه طولانی در پیش رو دارد (چنان که بعضی از تحلیلگران در آیندۀ نزدیک غیر قابل حصول می دانند)؛ دو فاکتور کمک پرشماری به هزاره کرده است. اولین فاکتور آن است که آن ها به صورت کاملاً سنّتی، مردم خیلی سخت کوش و کارآفرین، با پتانسیل بالای سازماندهی، سازش و روحیۀ آمادگی هستند. تجربیات تلخی تاریخی به آن ها آموخته اند که باید در برابر تغییرات شرایط محیطی خیلی حساس باقی بمانند و از هرفرصتی که برای آن ها پیش می آید به منظور حفظ و تقویّت زیست پذیری به عنوان یک ملت از آن استفاده می کنند. آن ها یادگرفته اند که برای شان مهم باشد تا با شرایط مختلف محیطی و شبکه های ملی و بین المللی به منظور بالا بردن اهداف شان خود را وفق بدهند. دومین فاکتور آن است که دموکراسی و نهاد سازی ایالات متّحده روی نظم پولاریست سیاسی برای هزاره ها خیلی مهم بوده است. رشد جامعۀ مدنی، در میان دیگر فاکتورها، کانال هایی برای جامعۀ هزاره ها ساخته است که آن ها می تواند با استفاده از آن از علایق خود دفاع کنند و به خواست های خود سامان ببخشند. 
به صورت قابل بحث، هزاره از دیگر اقلیّت در این حوزه موفّق تر هستند. هزاره ها، حالا دیگر مظلوم، محروم و استثمار شده که زمانی به آن عادت کرده بودند، نیستند. آن ها در شرایط فعلی افغانستان نیروی قدرتمندی به حساب می آیند. رشد قدرت هزاره در همۀ سطوح فرقه ای، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی آشکار است. متخصّص افغانستان شناس برجستۀ نروژی، استری سورک، که فرد ارشد مؤسسۀ Chr. Michelsen و شخصیت ناظر در دانشکدۀ دیپلماسی صلح در دانشگاه ملی استرالیا، می نویسد که "وضعیت اقلیّت هزاره به صورت قابل ملاحظه ای در افغانستان پسا طالبانی بهبود یافته است." دکتر سورک چنین ادامه می دهد:
برای اولین بار در تاریخ افغانستان، قانون اساسی مصوب 2004، به شیعیان حق می دهند که دادگاه ها در مسایل خانوادگی مطابق فقه شیعی مسایل مبتلابه شیعیان افغانستان را حل و فصل کنند. به عنوان بزرگترین گروه قومی شیعی در افغانستان، هزاره ها این موضوع را یک پیروزی بزرگ می دانند. قانون احوال شخصیه شیعه در 2009 توشیح گردید. اگرچه بعضی آن را به عنوان قانون کاملاً افراطی در مسایل خانواده می دانند، ولی همه ماستر پلان های شیعه از آن حمایت می کردند و به عنوان حقوق اقلیّت شیعی به رسمیت شناختند. منطقه ای در هزاره جات در سال 2004 به عنوان یک ولایت جدید (دایکندی در نواحی مرکزی، هم مرز با ولایت بامیان، ولایت اصلی هزاره ها) اعلام گردید. طی آخرین انتخابات پارلمانی (انتخابات پارلمانی 2010)، هزاره ها 59 کرسی از 249 کرسی را در یک برآورد خیلی پایین از آن خود نمودند…. شخصیت های هزاره ها مقامات سیاسی بالایی را از آن خود کرده اند…. به رسمیت شناختن قانونی و نهادی هزاره همیشه در عمل تفسیر نمی شود. مثل همه افغان ها، هزاره ها در کشوری زندگی می کنند که از خشونت، بلاتکلیفی و فساد اداری به شدّت رنج می برند. به هرحال، هزاره از نظر سیاسی قویتر شده اند، دارای افراد تحصیلکردۀ زیادی هستند، و در کابل، خیلی ها در طبقۀ میانی اجتماع قرار دارند و در حواشی حضور نیروهای بین المللی توسعه یافته اند. 

سیاست و هویت
برای تشریح بعضی از این نکته ها، مهم است یاد آوری گردد که یکی از معاونان رییس جمهور حامد کرزی (کریم خلیلی) هزاه است. همچنین یکی از معاونان رییس مجلس، (احمد بهزاد)، که در 20 جانوری 2011، افتتاح شد، هزاره می باشد. به علاوه، هزاره ها حد اقل پنج پست را در کابینۀ 27عضوی کرزی اشغال کرده اند. خلیلی همچنان رهبری حزب وحدت اسلامی افغانستان را به عهده دارد، و از خود ایستگاه تلویزیونی دارد؛ البته، با رقم زیادی از فعالیت های برتر جانبی. شخصیت های برجسته و پرنفوذ دیگری هزاره ها، حبیبه سُرابی، سیماسمر و محمد محقّق می باشند، که هرکدام شایسته است به صورت اجمال شناختته شود. 
حبیبه سُرابی والی بامیان، اوّلین زنی است که در تاریخ افغانستان به چنین پستی منصوب شده است. پیش از رسیدن به پست فعلی خود در مارچ 2005، سُرابی به عنوان وزیر امور زنان در دولت موقّت و انتقالی کشور از 2002 تا 2004، ایفای نقش می کرد. او در امر حمایت از بهداشت و بالابردن میزان سلامتی، هویت و فرهنگ هزارگی در بامیان، خیلی فعال بوده است؛ بامیان جایی است که تیم بازسازی ولایتی آن را نیروهای نیوز لند به عهده دارند و چهرۀ نسبتاً موفّقی را آن ها از خود نشان داده اند. سُرابی قبلاً طرح های بلندپروازانۀ جدیدی در بارۀ احداث یک شهر جدید در بامیان داشت که احیای فرهنگ را به دنبال داشته باشد. او به طور استثنایی در ارتقای نظم و امنیّت در ولایت تحت حاکمیّت خود موفّق بوده است و به عنوان الگویی نه تنها برای زنان هزاره، بلکه به طور کلی برای تمام زنان افغانستان عمل کرده است. تحت استراتژی عقب نشینی نیروهای ایالات متّحده از افغانستان در سال 2014، نیروهای ایالات متّحده امریکا و هم پیمانان نظامی آن، کشورهای عضو ناتو، با حمایت دولت کرزی، بامیان به عنوان اولین ولایت به حساب آمده است که مسؤولیت های امنیتی خود را به ارتش ملی و پولیس بدهد؛ مشابه آن چه که در نیمۀ جولای 2011، عمل نمود. 
سیما سمر، رییس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان است. پیش از احراز این پست، او به عنوان معاون رییس جمهور و وزیر امور زنان در دولت موقّت کرزی کمی بیش از یک سال ایفای نقش می کرد. او از ولسوالی جاغوری واقع در ولایت غزنی می باشد، که اکثریت در این ولایت با پشتون ها می باشد، امّا، در انتخابات پارلمانی 2010، کاندیدان هزاره پیروز شدند. سیما سمر حامی سرسخت حقوق زنان، طرفدار عدالت و اصلاح آن سنّت ها و فرم های فرهنگی است که در طول تاریخ، هزاره ها را، به طور خاص و تمام ملت افغانستان را به صورت عام، محدود به تبعیّت، محرومیّت و انقیاد کرده بودند. او نمونه ای از موفّقیت های هزاره ها در رساندن صدای خود در سطح ملی و بین المللی می باشد. اهمیّت موفّقیت او در دفاع از دیدگاهایش همزمان با منصوب شدن او در سال 2005 به عنوان گزارشگر ویژۀ سازمان ملل در مورد حقوق بشر در سودان، بیشتر نمایان شد. 
محمد محقّق، به طور مشخص حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان را رهبری می کند (که شاخه ای از حزب خلیلی است) و یکی از اعضای قدرتمند ولسی جرگه می باشد. او ثابت کرده است که در ساماندهی و بیسج مردم هزاره با نقش کلیدی در ساختار شبکۀ شیعی در سطح ملی و بین المللی خیلی مؤثر است. به عنوان یکی از کاندیدان ریاست جمهوری در سال 2004، توانایی خود را برای فراخوانی و صف آرایی جامعۀ شیعی هزاره در هر زمانی که لازم باشد، به نمایش گذاشت. مثل خلیلی، او صاحب یک ایستگاه تلویزیون است. او از پیچیدگی های سیاست های جهان و افغانستان به خوبی آگاه است. هیچ رهبری از گروه های افغانستان همانند او در حوزه کاری اش موفّق نیست. او کامپاینری و لابی گری (و موج سواری م.) خستگی ناپذیری را در کنترل حمایت ها و خلق پشتوانه های مردم هزاره در دو سطح ملی و بین المللی به اثبات رسانده است.
علاوه بر این شخصیت های هزاره، یک رهبر پرنفوذ شیعه، که با هزاره ها در پیروی از یک فرقۀ مشترک سهیم است، شیخ محسنی می باشد. او یکی از مشاوران مذهبی مهم رییس جمهور کرزی است، و تا هنوز چنان ظاهرشده است که از بازیگران مهم روحانی در سیاست افغانستان باشد. او در قانون احوال شخصیه آورده است که از اختیارات مرد شیعه است از دادن نفقه به همسر خود امتناع کند؛ اگر همسرش در برابر او تمکین ننماید و از برقراری ارتباط جنسی با او امتناع نماید. این پیشنهاد شیخ محسنی، اعتراض جهانی را به دنبال داشت، حتّی محقّق هم از این اصل انتقاد نمود، ولی به هرحال، کرزی آن را در اوایل سال 2010، به عنوان قانون توشیح نمود. باورها براین است که محسنی خیلی رابطۀ نزدیک با ایران دارد تا دیگر رهبران شیعۀ هزاره. او در شهر کابل هم ایستگاه تلویزیونی و هم یک مرکز خیلی تازه و مجهز برای آموزش شیعیان دارد. او کم و بیش به عنوان آیت الله شیعی افغانستانی عمل می کند، و باور این است که پیروان زیادی هم دارد. اگرچه او هزاره نیست، و بین او، خلیلی و محقّق اختلافاتی وجود دارد، ولی موقعیّت مذهبی پرنفوذ او به بسیاری از هزاره ها اجازه می دهد تا با او همصدا شوند. 

حرفه و تجارت
بیشتر از آن چه تا حالا گفته شد، هزاره ها هماکنون رقم زیادی از حرفه های موفّق را در کابل و ولایت هایی که آن ها متمرکز هستند، دنبال می کنند. آن ها تجارت های بزرگی را با شرکای زیادی بیرون از افغانستان (مخصوصاً ایران، چین، امارات متّحده و هند) راه اندازی کرده اند. بیشتر سوپرمارکت های مدرن در شهر کابل و در مراکز بعضی از ولایت ها یا مال هزاره ها هستند یا این که هزاره ها آن ها را اداره می کنند. اگرچه اکثر هزاره ها هنوز هم در فقر زندگی می کنند (مثل بسیار دیگری از جامعۀ افغانستان)، ولی شرایط اجتماعی و اقتصادی زندگی آن ها، همرا با رشد نفوذ سیاسی و مشارکت فزایندۀ آن ها در اقتصاد افغانستان، روند صعودی را در پیش گرفته است. همچنین، به نظر می رسد که بالانس جنسیتی در میان نخبگان گروه قومی هزاره خیلی بیشتر است تا دیگر گروه های قومی ساکن در افغانستان. 
البته، این موضوع نباید به عنوان یک تعجب بزرگ، حتّی به خاطر دهه های محرومیت به حساب بیاید. از نظر تاریخی، نابرابر اجتماعی و جنسیتی در میان جامعۀ هزاره خیلی شدّت نداشته است، و سواد و تحصیل همیشه یک پوینتی از افتخارات محسوب می شده است. هزاره ها به جامعۀ اناث خود آزادی عمل بیشتری داده اند، و به همین خاطر است که حالا امتیازات بیشتری را نسبت به دیگر هموطنان خود در کشور به دست می آورند. رقم بزرگی از فرزندان هزاره، به شمول دختران، در حال حاضر با نتایج رضایت بخشی به مکتب می روند. طبق تعبیر سورک، فرزندان هزاره برای ورود به مقاطع تحصیلات عالی "رقم بی سابقه ای" را تشکیل می دهند. این ادعا نیست که تحصیلاتی که هزاره ها در حال حاضر در اختیار خود دارند، خیلی در سطح بالاست. بهتر خواهد بود به این نکته توجه شود که فرزندان هزاره هماکنون فرصت تحصیلی بیشتری نسبت به هرزمانی دیگری در گذشته در اختیار دارند، و یقیناً اغلب آن ها از این فرصت ها استفاده می کنند تا توانمندی های خود را بالا ببرند. 
بدون تردید، حالا، هزاره ها از مشارکت عمده در ساختار قدرت، در جهت سامان دادن زندگی اجتماعی و اقتصادی خود بهره مند می شوند. ولایت های هزاره نشین ثابت کرده اند که آرامترین ولایت ها در کشور می باشند. به هرحال، دیگر شرایط اجتماعی هزاره ها از بسیاری از گروه های قومی دیگر در کشور، بدتر نیست. در حالی که رفتار خشن و زجرآور طالبان علیه هزاره حالا هم گاه گاهی وجود دارد، با این وجود دیگر فقط آن ها نیستند که مورد نزاع و تقسیم بندی های اجتماعی قرار می گیرند. 
اما، علی رغم همۀ این ها، هزاره ها هنوز هم، چندین رهبر دارند که از آن ها نمایندگی می کنند و عوامل این پراکندگی، شبکه ها و تشکّل های مختلفی در سطح ملی و بین المللی هستند که از این پراکندگی حمایت می کنند تا هزاره ها به عنوان محرومترین و مظلوم ترین گروه قومی در افغانستان باقی بمانند. این ادعا به سادگی با واقعیت های موجود تطبیق نمی کند. آن ترکیبی از بدجلوه دادن توسعه و پیشرفتی است که آن ها به آن دست یافته است و قرار است که برای ساختن افغانستان ادامه بیابد. تحت شرایط متداول در افغانستان، کمتر هزاره ای می تواند ادّعا کند که زندگی و آزادی اش نسبت به خیلی از گروه های قومی دیگر ساکن در کشور بیشتر در خطر است. 

مهاجرت
خیلی از کشورهای اروپایی و استرالیا مقصد خیلی جذابی برای رقم فزاینده ای از هزاره هایی شده اند که می خواهند به کشور دوّم یا سوّم مهاجرت نمایند. در پنج سال اخیر بدنۀ پناهجویان و پناهندگان اتباع افغانستان را هزاره ها تشکیل می دهند. رقم زیادی از آن ها از طریق باندهای پرجنجال قاچاق، که در داخل افغانستان، در کشورهای همسایه و جاهای دیگر قراردارند، به کشورهای مقصد انتقال می یابند. بعضی از آن ها جاهای اولیۀ خود را به تنهایی ترک می نمایند تا زمانی به تور افراد قاچاقبر برخورد می کنند، و بعضی دیگر کمک هایی از شبکه های همنوعان هزارگی خود از خارج افغانستان دریافت می کنند. قابل یادآوری است که همه هزاره هایی که مهاجر می شوند، الزماً از افغانستان نمی آیند. بعضی از آن ها ممکن است از پاکستان، مخصوصاً از کویته، مرکز ولایت بلوچستان بیایند. تقریباً یک میلیون هزاره در پاکستان مقیم هستند. آن ها ممکن است از اعقاب چندین نسل هزاره باشند که در پاکستان زندگی می کرده اند، اما حالا به راحتّی خود را هزارۀ افغانی قلمداد می کنند. مثل هزارۀ افغانی، آن ها واقعاً به لهجۀ دری هزارگی صحبت می کنند، اما در یک ارزیابی دقیق می توان آن ها را تشخیص داد. در حالی که هزارگی، یک لهجه است تا یک زبان؛ ولی پناهندگان هزاره این روزها اصرار دارند که هزارگی به عنوان یک زبان در سطح بین المللی به نفع آن ها به رسمیت شناخته شود. 
لازم است یادآوری شود که مثل "کیس افغانستان" به طور کلی، "کیس هزارگی" تا حدودی یک صنعت شده است. بعضی از آمار و ارقام همگانی و اکادمیک در این حوزه برای اهداف متفاوتی، به شمول اعتبار فردی و تشکیلاتی و به کارگیری سیاست های مؤثر نوشته شده اند. وقتی آن است که "کیس هزاره ها" به صورت منصفانه و بی طرفانه مورد ارزیابی و بهره برداری قراربگیرد. آن ها باید نه قربانی شوند و نه هم به آن ها در مقایسه با بعضی گروه های قومی دیگری ساکن در افغانستان که گرفتاری های آن ها کمتر از هزاره ها نیستند، امتیاز بیشتری داده شود. در حقیقت، شرایط در افغانستان خیلی سیال و غیر قابل پیش بینی است. می تواند شرایط در جهتی تغییر کند که یک بار دیگر هزاره ها خود را در بالاترین سطح تبعیض و حتّی رفتار خشونت آمیز ببینند، مخصوصاً اگر، یا در نتیجۀ صلحی که جریان دارد، یا با استفاده از زور، طالبان موفّق به بازپسگیری قدرت شود. تاهنوز، چشم انداز سیاسی افغان ها چنان تغییرکرده است که هرچیزی ممکن است اتّفاق بیافتد، بسیار مشکل خواهد بود که این سیاست تحت برتری گروه واحدی یک پارچه شود، همانسان که این مورد در گذشته بوده است. متغیّر مهمی که در طی دهۀ گذشته ریشه دار شده است، رشد جامعۀ مدنی و پلورالیسم سیاسی می باشد که شرایط را برای یک گروه قومی، غیر قابل تحمل می سازد تا به موفّقیت سیاسی علیه گروه های قومی دیگر دست بیابد. 

نتیجه 
هزاره ها از نظر تأمین مشارکت معنادار در قدرت در هر دولت جدیدی که دوباره پیکربندی شده، دوباره پدیدار شود؛ مخصوصاً دولتی که به دنبال عقب نشینی اکثر نیروهای ایالات متّحده امریکا و هم پیمانانش از افغانستان تا پایان سال 2014، به وجود می آید، وضع مناسبی دارند. در حالی که چشم انداز برگشت به قدرت طالبان و وابستگان آن ممکن است همین حالا به روشنی مشخص باشد، ولی خیلی بی پروایی برای آن ها خواهد بود که رفتار تبعیض آمیز و قرون وسطایی خود را دوباره سازماندهی نمایند تا مشخصۀ حکومت آن ها را یک بار دیگر به نمایش بگذارد و در عین حال ثبات و صلح را هم در افغانستان بیاورد. گروه طالبان و حامیان آن، مشخصاً پاکستانی ها، باید یادگرفته باشند که افغانستان کشور تشکیل شده از اقلیّت ها می باشد که با هرکدام یا ترکیبی از آن ها حالا می توان هر سیستم حکومتی عاری از پولارالیست و رضایتمندی ملی را به چالش گرفت. با اقلیّت های غیر پشتونی که در ارتباط با همسایگان غیر پاکستانی، و همسایگانی که مایل به همکاری با آن ها علیه سلطۀ سیاسی طالبان می باشند، هزاره ها در حال حاضر در موقعیّت قویتری نسبت به گذشته قراردارند تا از خود علیه هرگونه توسعه های تبعیضی و دشمنانۀ دیگران دفاع کنند. به جامعۀ جهانی پیشنهاد نمی شود که رنج تاریخی هزاره ها را نادیده بگیرند یا در برابر نیازمندی های بعضی از آن هایی که به دنبال پناهگاهایی خارج از افغانستان هستند، مقاومت کنند. آن چه لازم است یادآوری شود آن است که موقعیّت هزاره در طی زمان بهبود قابل ملاحظه ای یافته است، مخصوصاً از زمان مداخلات نیروهای ایالات متّحده، دیگر شرایط آن ها بدتر از دیگر اقلیّت های ساکن در افغانستان نمی باشد.