آرشیف

2023-5-29

عثمان نجیب

پرنده‌ی خیال روایت از شرح حال جامعه افغانستان

«پرنده‌ی خیال» دفتر شعری است‌که به‌تازگی به زیور چاپ رفته است. پدید آور این دفتر، صبغت الله نازل است.

«پرنده‌ی خیال» دفتر شعری است‌که به‌تازگی به زیور چاپ رفته است. پدید آور این دفتر، صبغت الله نازل است.  این اثر نخستین دفتری شعری او است‌که با پالایش وبرگه آرایی اسمعیل لشکری، شاعر و ویراستار نام آشنا، روانه‌ی چاپ شده است.  مجموعه‌ی شعری پرنده‌ی خیال، دربر گیرنده‌ی ۴۶ قطعه غزل است‌که به پیروی از سبک کلاسیک و سنتی شعر فارسی سروده شده است. علاوه از این، خالق این دفتر به سبک معاصر یا سبک روز علاقه و خوش‌بینی ویژه‌ی دارد و به این سبک نیز سروده‌هایی داشته است. این گزیده‌ی شعر به‌تازگی از نشانی « گروه‌فرهنگی همزبانان» در کابل، به چاپ رفته است. 

 

 این‌که اشعار او در بر گیرنده‌ی چه گونه محتوایی است؛ روایت‌گر چه است و تأمل بالای کدام نوع موضوعات دارد، در این نوشته به آن می‌پردازیم.

 

زندگی نازل

صبغت الله نازل، پسر سید اصغر نازل، از شهرستان آبشار پنج‌شیر است‌که در سال ۱۳۷۹ در روستای جهر علی، در یک دود مان بومی و دانش دوست این آستان، زاده شده است. نازل، تحصیلات ابتدایی خود را در لیسه‌‌ی تازه محمد شهید، واقع در آبشار پنج‌شیر، تمام کرده است. اکنون دانش‌جوی رشته‌ی شرعیات دانش‌گاه کابل است.

صبغت الله نازل جوان ۲۲ساله‌ است‌که شوق معرفت‌شناسی و حقیقت‌یابی را در سر دارد؛ هراز گاهی از روزنه‌ی شعر و کتاب نگاه‌های معنا داری به حقیقت می‌نماید و رنج و حوادث جامعه را به زبان شعر بیان می‌کند. او شیفته‌ای خواندن، کتاب و شعر است و گرایش‌تام به سرودن اشعار دارد.

چهار سال پیش به سرودن شعر آغاز نمود و تا ام‌روز زندگی و زیست خود را با شعر گویی و شعر نویسی پیوند داده است.

او در آغوش فامیل حنفی مشرب بزرگ شده است؛  فامیلی‌که با دانش‌ و دانش‌پر وری آشنا است و به‌طور مدام حامی و تکیه‌گاهی  محکمی برای شاعر(نازل) بوده است.

 

 شعر و نازل

از آن‌جایی‌که شعر از دیر باز بِه‌ترین روشِ برای روایتِ رنج‌‌ها، واقعات، حادثات و سرگذشت‌ها بوده است؛ از این نگاه از جای‌گاه ویژه‌ و والایی بر خوردار است. جای‌گاهی‌که در بلندی خود باارزش است و همیش مورد حرمت و ستایش خاص و عام بوده است.  شاعران طبعا شعر خود را زبان خود قرار می‌دهند و در قالب شعر، درد جامعه و هستی و نیستی خود و جامعه و هویت خود را به نمایش می‌کشند.  از این رو، شعر باز تاب خوبی داشته است و در گزر زمان مورد حرمت بزرگان قرار گرفته و بهترین طریقه‌ی روایت احساس و زندگی خوانده شده است. شعر که منظم و وزن‌مند است؛ ازین بابت شیرین، شیوا و پر خواننده است و شاعران نیز کسان ستوده شده،  منش‌های محترم و مردمان نام آشنا و نام‌داری استند. 

در گزشته‌های ایران بزرگ یا ایران شاه‌نامه‌ای شاعران اشخاص مفید به جامعه و به زبان شعری خود بوده اند. این گروه از پیش‌تازان فرهنگی جامعه، رشد دهنده‌ی رسم و رواج( رواگ) های اقوام و جامعه‌ها بوده اند؛  و بهترین مدافع هویت‌ها و فرهنگ‌ها در مقابل تهاجم و استعمار بیرونی و بیگانه و زبانی  قلم‌داد می‌شده اند؛ زین بابت جای‌گاه‌شان هویدا و بلند بوده است .  فردوسی، شاعر حماسه‌سرای زبان فارسی، با سروردن ”شاه‌نامه” هویت ایرانی را زنده نگاه‌داشت و حتا ایرانی‌ها را از گذشته‌هایی خوب و فراموش شده‌شان آگاه ساخت، آن‌هم با زبان شعر و وزن و نظم دادن کلمات و نثر. شاه‌نامه‌ ای فردوسی کتاب کوچک و تنها کتاب‌شعری  نیست، بل‌که روایت از تاریخ ایران بزرگ است؛  روایت از شرح حال گذشته‌ی‌نیاکان ما. شاه‌نامه بزرگ‌ترین دریچه‌ی است برای فرهنگ ایران شناسی، هویت‌شناسی و مردم شناسی؛ بخش بزرگی افتخارات ما شه‌نامه است. این شه‌نامه در قالب نظم است و به زبان شعر نگاشته شده است. ابوالقاسم فردوسی در قالب شعر حماسی هویت یک نسل بزرگ را زنده ساخته است و این را هر ایرانی قبول دارد که شاه‌نامه بزرگ‌ترین کتاب زبان فارسی است‌که به شرح حال نیاکان این گروه پرداخته است . 

مولوی بلخی مثنوی را سرود که بهترین و سیله ای قرار گرفت‌که فرهنک و بزرگی حوزه تمدن فارسی را به جهان معرفی نمود. ام‌روز مثنوی به زبان‌های زنده‌ی دنیا ترگمه شده است و ملت ها و مردمان مختلف اشعار مولوی را زمزمه می‌کنند. شبیه این دو شاعران دیگری نیز بوده اند که به زبان شعر سخن‌گوی یک ملت، روایت‌گر واقعه‌ها و شده‌ها قرار گرفته اند. 

 صبغت الله نازل از جوانان است‌که پیروی از طریق بزرگان موصوف می‌نماید و شعر خود را دریچه‌ی برای ترویج گفته‌های خوب و منوط‌های فرهنگی و زبانی خویشتن قرار داده است.

او شعر را وسیله‌ای خوبی جهت دفاع از فرهنگ خویشتن در مقابل تهاجم فرهنگی بیگانه‌گان می‌داند و شاعر خوب فردی را می‌شمارد که شعر را ابزاری برای نشر داشته‌های زبان خود، هویت خود و راز وساز مردم خود قرار بدهد.

با این نگرش، او از چار سال به این‌سو شعر را وسیله‌ای تعارف و هم‌وند شدن اش با اجتماع و جامعه قرار داده است؛ و باسرایش اشعار ناب شیرازه‌های زندگی،  عشق و هویت را به نسل جوان تقدیم می‌کند.  شعر او مناسب ترین طریقه‌ی بیان احساسات، حادثات و گفته‌هایش است‌که خود نیز شعر را « روایت‌گر واقعه‌ و حادثه های کلان و ریزه» می داند- از این رو با شعر پیوند محکمی بسته است، طوری‌که با رشته‌ی دانش‌گاهی اش چسان پیوسته نمی نماید. رشته‌ی دانش‌گاهی او شرعیات است.

او در تعریف شعر می‌نویسد: « به نظر من شعر زاده‌ی تخیل و روایت‌گر درون مایه‌ی شاعر است.» یعنی قالب بیرونی شعر در ذهن، در اثر تلاش و چیدن کلمات، ساخته می‌شود و همین قالب روایت‌گر دورن مایه‌ی شاعر است. درون‌مایه‌ی شاعر شامل  داشته‌های فرهنگی و مدنی… احساسات،  ثلیقه، ایده‌ها…می‌شود. هم‌چنین واقعات و حادثات که شاعر شاهد اش بوده است و یا ذهنش آگاهی‌ای از آن‌ها دارد، شامل درون مایه‌ی شاعر می‌شود.

نازل، در نخست، دوبیتی می‌سرود و طور سرایش او طبعی یا خدایی بود و اما بزودی  بالای وزن، قافیه، ردیف و دیگر قواعد شعر و شاعری تسلط یافت و برایش  سرودن شعر آسان‌تر از نوشتن چند سطر گشت. ام‌روز، در سبک دوبیتی، رباعی، غزل و مثنوی می‌سراید و بخش اعظم اشعار او را غزل تشکیل می‌دهد. غزل های او پر شور،  عاطفی و عاشقی است‌که خواننده را به وجد و جهد سوق می‌دهد. در سرایش غزل از شاعران قدیم همایی مولوی، حافظ و سعدی نیز الهام گرفته است و تاجایی‌ از اشعارش پیداست‌که با خواجه حافظ علاقه‌ی ویژه‌ی دارد. دیوان حافظ که به آن «رند نامه» هم می‌گویند، تاثیرات کم و زیاد خود را روی چامه‌های خدای ایشان، گذاشته است. گاه‌گاهی رندی، مستی،  قلندری و بخشیدن های بی حد و مرز در اشعارش چسان یافت می‌شود که گویی “درد حافظ” را دارد یا سال‌ها در پیمانه‌ی قلندری حافظ می‌ و باده نوشیده است. 

از ویژگی‌ پرنده‌ی خیال یا اشعار نازل، این است‌که پیوندی بین شعر کلاسیک و شعر روز بر قرار نموده است. اسمعیل لشکری، ویراستار پرده‌ی خیال، می‌گوید : «پرنده‌ی خیال خوش‌ساخت‌ترین شعر های پایبند به شعر سنتی و باور مند به شعر معاصر است »، ازاین سبب شعر های او هم شکل و نمود اشعار قدیم را دارد و هم در چهره‌ی اشعار  معاصر ظاهر می‌شود. 

از شاعران معاصر فروغ فرخزاد،  مشیری، ابراهیم حمیدی، قهار عاصی، فاضل نظری و کاوه جبران را بیش‌تر می‌پسندد و به اشعار  ابراهیم حمیدی اشتیاق ویژه‌‌ی دارد. 

 

غزل نخست-پرنده‌ی خیال

بخش بزرگ سروده‌های نازل غزل است؛ زیرا که این سبک منتخب‌ترین سبک نزد او برای سرایش است و اکثری اشعارش را درین قالب سروده است. پرنده‌ی خیال، مجموعه‌ای از اشعار او است‌که به سبک غزل سروده شده است؛ این دفتر حاوی غزل های تازه و متنوع او است که در رابطه به موضوعات مختلف نگاشته شده است. موضوعات عاشقی، عاطفی و آموزشی در این کتاب به کثرت دیده می‌شود، طوری‌که حصه‌ی بزرگ کتاب و اشعار مندرجه‌اش، روی همین موضوعات می‌چرخد. 

 

نخستین قطعه‌ی این دفتر، غزل « سرور کائنات» است‌که در ستایش و بزرگی پیام‌بر اسلام سروده شده است.  شاعر درین قطعه پیام‌بر را به «خورشید تابناک روشن شده در عالم جهل و تاریکی» تشبیه می‌کند و با ستایش او دفتر شعری خود را آغاز می‌کند:

 

سردار کائنات دو عالم محمد است 

عالی مقام و ذات مکرم محمد است

 

سالار ورهنمای گران‌قدر و محترم

والا گهر به مسند اعظم محمد است 

 

“خورشید تابناک جهان مقدسات

تابنده و درخش، دمادم محمد است”

 

راز فراز دایره‌ی عقل و فهم و درک

در ماورای مشعر آدم محمد است 

 

در رشته‌ی نبوت و اعزام پیک حق

هم اولین و فاخر و خاتم محمد است 

 

در جمع انبیای معظم در روز حشر

سر خیل و وپیشوا و مقدم محمداست.(۱)

 

قطعه دوم، پس از ستایش رسول، غزل زیر نام «ضربان قلب من» است؛  این قطعه از احساسات عاشقانه‌ی شاعر بر خاسته است- طوری‌که در این غزل زندگی، هست و بود خود را از بخت‌نیک معشوق دانسته است. و معتقد است‌که اگر معشوق در عالم واقعات حاضر نمی‌داشته است، پس شعری به لب او جاری نمی‌گشته است، این موجودیت معشوق است‌که سبب جاری شدن شعر از لبان او گردیده است. به گونه‌ی آزاد خطاب می‌کند « اگر تو نمی‌بودی من نمی‌بودم، شعر نمی‌بود و نوشتن نمی‌بود»،  انگار کسی بوده است‌که وجود او سبب آفرینش پرنده‌ی خیال شده است.

 

دُک و دُک دُک،دکِ قلبم به هوای تو بود 

ضربان و تپش و سینه برای تو بود 

 

نه فقط جان و دلم بلکه نفس های منم

به ترنم، به فغان و به نوای تو بود 

 

صنما! عشق توهم کل و جودم بگرفت

که حرم خانه‌ی دل بیت و سرای تو بود

 

چه کنم یا چه بگویم به خدا جز که همین

تن و جسم سرو جانم به فدای تو بود 

 

سخن و نطق و بیانم همه از مهر تو شد

که غزل بیت و رباعی  به ثنای  تو بود

 

”ننویسم به جز از نام تو در دفتر شعر 

قلم و خامه نویسا، زلقای تو بود”(۲)

 

در این غزل وانمود شده است‌که اشعار شاعر الهام گرفته است؛ الهام از واقعه و از حادثه‌هایی که فرا راه او آمده است،الهام از موضوعات اتفاق افتیده و از احساس‌که سری راه‌ش سبز شده است.

 

قلم و خامه نویسا! ز لقای تو بود. 

درین خوشه لقای او را و وجود او را نیک‌پنداشته است‌که انگار شعرش همه از برای او، در وصف زلف او و از طالع بودن اوست؛ قسمی‌که در غزل دیگری می‌گوید:

 

عنوان هر سروده‌ی مهنا و ناب من

معشوقه‌ی گرامی و عالی جناب من

 

ای سوژه‌های دل‌کش و زیبای بیت من

هستی به هر سروده فقط در خطاب من

 

شعر و غزل به مدح تو گیرا ترین بود

جانان من! نگار من! ای ماهتاب من

 

شاعر منم همیشه ترا وصف می‌کنم

با واژه‌های نغز و بدیع کتاب من

 

هر لحظه در صفحه‌ی آمال و آرزو

بنویسم ای یگانه تویی انتخاب من

 

ای ماه پر غرور من ای آشنای دل 

هستی امید زندگی پیچ تاب من

 

تکرار می‌کنم که به دیوان من تویی

عنوان هر سروده‌ی مهنا و ناب من.(۳)

 

این‌جا محتمل است‌که سه برداشت ذیل از این غزل گرفته شود: 

۱-مراد از شخص‌که مخاطب این بیت‌هاست و  وجودش سبب سرایش این اشعار شده است، مردم است. یعنی مردم و حال مردم و اجتماع بوده باعث شده است تا شاعر به سرودن شعر آغاز کند. اگر مردن و حالات‌شان نمی‌بوده شعر برایش ارزش نداشته است.

۲-مراد از آن شخص معشوقه است؛ این مربوط زندگی شخصی شاعر می‌شود.

۳- مراد از شخص مخاطب، حادثه‌ها و نابرابری هایی است‌که شاعر به آن‌ها رو درو شده است یا به‌شکل به آن‌ها تماس داشته است.

 

در دفاع از هویت

یک تعدادی اشعار پرنده‌ی خیال، در دفاع از زبان فارسی و هویت شاه‌نامه ای است.  آفرینش‌گر این اشعار بالای هویت فارسی‌زبان‌ها تمرکز دارد، در ستایش زبان فارسی می‌سراید و جغرافیه‌ی ایران شه‌نامه ای را بیان می‌کند و خود را نسبت به همه‌ی ممالک تجزیه شده ای ایران بزرگ، می‌دهد و بگونه‌ی غیر مستقیم خود را پور حوزه تمدن زبان فارسی حساب می‌نماید.

تعبیر شاعر پرنده‌ی خیال، از زبان فارسی حمد کننده است؛  او از فارسی به عنوان  « زبان شکر» و «زبان شیرین» یاد می‌کند و این لسان را لسان گوارا، شیوا و بزرگان ستوده شده و شناخته شده می‌داند.

نازل، شهرت جهانی و نامی ایران را از برکت موجودیت مولوی، خیام، سعدی، شهریار و دیگر شاعران زرین قلم زبان فارسی می داند. ایشان بگونه‌ی ساده و شفاف در دفاع از ممالک حوزه تمدن زبان فارسی پرداخته و از شهرهای مشهور این حوزه به بزرگی یاد می‌کند:

 

مکتب مولای بلخی شاه عرفان، پارسی

در بیان اهل شعر و هم ادیبان، پارسی 

 

واژه‌های نغز و دلکش در زبان خاص و عام

از سمرقند و بخارا تا خراسان پارسی

 

می‌شود زیبا، چه شیرین قول و گفتار و کلام 

هم گوارا، لفظ نیکو شکر افشان پارسی

 

ای لسان شهریار حافظ شمس و خیام

کرده ای مشهور ملک عالم ملک ایران،پارسی

 

نجم و کوکب در فضای تار گیتی شد دری 

مهر رخشان و فروزان یا که تابان پارسی

 

سوژه‌ها معنا دهد در قالب نطق و سخن

دفتر و دیباچه رنگین نام و عنوان پارسی

 

 پارسی.( ۴)

 

در این قطعه از ممالک که زبان فارسی آن‌جا نقش زنده دارد، ستایش کرده است و هم‌چنان به گوارایی این زبان پی‌برده است. 

 

گلایه‌ از حادثات روز

چامه‌هایی‌که به مثابه روایت روز یا روایت از حادثات و شده های چشم‌دید شاعر است، نیز در پرنده‌ی خیال، دیده می‌شود. اشعاری‌که بیان‌گر واقعات اتفاق افتیده و حادثات واقع شده،  در روز،  در جلوی چشم شاعر و در وطن  شاعر است در قسمت پایانی دفتر ردیف شده اند. در این قطعه های پایانی، شاعر از فقر گلایه می‌کند، از رنج و زخم شکایت می‌کند؛ و درد و نا التهامی اش را بیان می‌کند  . 

در شعر های این دفتر که در باره فقر و تنگ‌دستی آمده است، مراد از فقر رنج است و بیماری اجتماعی و مادی است. هم‌چنان رنج به معنای نا برابری زیستی و تبعیض است و نیز فقر بگونه‌ی مستقیم فقر مادی و کم‌دستی را شامل می‌شود. درین اشعار شرح حال کشور  بگونه‌ی جدی و شفاف بیان می‌شود. شرح غم‌گین که پس از شکست کشورش)سقوط جمهوریت) بنیاد خوانواده ها و خوشی سقوط می‌کند و زندگی میانه‌ی مردم رو به نشیب و شکست می‌رود،  که می‌شکند. این اشعار روایت از حال کشور دارد از چسان حالی‌که همه جا فقر و کم‌بغلی داد می‌زند. نا برابری‌های قومی و تبعیض های روشن تبدیل به دو پدیده‌ی خطرناک شده است‌که شاعر را به سوگ نشانده است و لب به شکایت از این دو برده است.

  در غزل« کجا باید رفت؟» به‌ شکل پرسش‌گرایانه و غم‌گین و سوگ‌مند لب به گلایه باز کرده و از شرح حال وطن با گونه‌ی زار قصه می‌کند:

 

آخر از دهکده‌ها دور، کجا باید رفت؟

از وطن خسته و رنجور، کجاباید رفت؟

 

شهر ما خانه‌ی ماست ولیکن این‌جا

زندگی نیست که مقدور کجا باید رفت؟

 

آسمان پست هوا تار، نفس های سنگین

روز و شب تیر دیجور، کجا باید رفت؟

 

قریه از فاجعه بیزار اهالی غمگین

جاده از عاطفه معذور کجا باید رفت؟

 

کوچه بیگانه به نقشِ قدم مردم شد

اهل این‌ناحیه مجبور کجا باید رفت؟

 

چهره هر رنگ، زمین تنگ، دیگر ممکن نیست

زیستن شیوه‌ی مستور دیگر کجا باید رفت؟

 

فکرها تیت و پرک جمله‌گی ما محزون

آه،  از ین غم‌کده منفور! کجا باید رفت؟(۵)

 

پایان دفتر-سوگ نامه شاعر

 

شاعر یک قطعه غزل را در پایان دفترش نشانده است‌که از آن به «سوگ‌نامه» باید یاد کرد. آن‌چه در پایان دفتر درج شده است روایت از واقعه‌ی الم‌ناکِ دارد که جلوی روی شاعر اتفاق  افتیده است. 

درج شدن این سوگ‌نامه در ختم دفتر نمایان‌گر این‌ است‌که غم و غم‌گینی چار سوی ملک ما جریان دارد و ای‌کاش روزی پایان یابد. این غزل نهایی از آفت خبر می‌دهد؛ از آفتِ حادث شده که شاعر را به ماتم نشانده است. درین قطعه به شرح سیلاب که منجر به کشته شدن بیست و چند فرد و تباه شدن مواشی و خانه‌های مخروبه‌ی مردم تهی دست، می پردازد. این سیلاب در سال ۱۴۰۱ در آبشار پنج‌شیر جاری شده بود. در مکان‌که گوینده‌ی شعر شاهد داستان بوده است. این سوگ‌نامه است:

 

این جا وقوع فاجعه تکرار گشته است

دنیای رنج و غصه به خروار گشته است

 

قهر خدا و خشم طبیعت به یک زمان

بر روستا و دهکده یک بار گشته است

 

نی خانه مانده نی سرک و پلچک و زمین

ویرانه شد تمامی و هموار گشته است 

 

از فرط حادثات و بلا و گزند دهر

اینجا حیات قایمه دشوار گشته است

 

دار و ندار مردم بیچاره و غریب

برباد رفت،ضایع و ناکار گشته است

 

رخدادهایی نحس و گرفتاری وفور

چندی است بی متارکه بسیار گشته است.(۶). 

 

مراجع: 

 

۱- پرنده‌ی خیال، قطعه سردار کاینات ص: ۱-۲.

۲-همان؛ ق ضربان قلب من، ص: ۳-۴.

۳-همان؛ق تویی انتخاب من، ص: ۱۳.

۴-همان؛ ق پارسی، ص: ۱۷.

۵-همان؛ ق کجا باید رفت، ص: ۳۷.

۶-همان؛ وقوع فاجعه،ص: ۹۳.