آرشیف

2015-1-25

علی عالمی کرمانی

“خشت روی خشت بــــرای بالا بردن دیوار اعتماد “

خشت روی خشت برای بالابردن دیوار اعتماد

 

بیش از سه دهه از عمر مهاجرت اتباع افغانستان در کشورهای همسایه و کشورهای پناهنده پذیر دیگر می گذرد.
سه دهه، زمان نسبتاً زیادی است؛ نسلی که در آغاز زمان مهاجرت، دوران میانسالی خود را سپری می کرد، اکنون یا به طرف دیار باقی شتافته است یا این که سال ها، ماه ها و روزهای آخر عمر خود را به نظاره نشسته است. کودکان آن روز، حالا در آغاز چهارمین دهه از عمر خود می باشند.
در میان این پناهندگان، آن هایی که به طرف کشورهای همجوار عزیمت نمودند، بیشترین فراز و فرودها را تجربه نمودند. پناهجویان افغانستانی مقیم جمهوری اسلامی ایران و پاکستان به خاطر فاکتورهای مهم اجتماعی و در مواردی سیاسی با بیشترین رنج های روانی رو به رو بوده اند.
از نظر بافت های اجتماعی، این پناهندگان با دو جامعه پناهنده پذیر جمهوری اسلامی ایران و پاکستان، چالشی در همرنگی نداشتند. چون، اتباع این دو کشور همسایه در دو مؤلفۀ مهم اجتماعی "زبان و باورهای دینی" با پناهندگان افغانستانی، اشتراک فرهنگی داشتند. ولی همین نقاط اشتراک باعث نگرانی مسؤولین و دولتمردان این دو کشور گردیدند. از این رو، به صورت غیر محسوس، دولت های این دو کشور به اتباع خود تفهیم نمودند که پناهندگان نه تنها در مواردی خطری برای آن ها می باشند، که از نظر طبقات اجتماعی، نسبت به اتباع این کشورها در سطوح بیسار بسیار پایینی قرار دارند. اگرچه زبان، دین و فرهنگ مشترک دارند و این مؤلفه های اجتماعی می توانند باعث تفاهم بیشتری شوند، ولی از نظر سیاسی مسأله را تاحدی عمده جلوه دادند که دیواری های بی اعتمادی هر روز بلندتر و بلندتر شد؛ موضوعی که در جمهوری اسلامی ایران، بیشترین مشکلات را برای مهاجرین ایجاد کرده است. 
امروزه از دید جامعۀ ایران، جامعۀ پناهندگان افغانستان نه تنها اجتماع رده پایین انسان های آن مرز و بوم می باشند و نسبت به هر تبعۀ ایرانی، افغان ها از حقوق اجتماعی خیلی خیلی پایینی برخوردار هستند، بلکه حتی به صورت کاملاً سیستماتیک و ماهرانه، دیوار بی اعتمادی را چنان بالا برده اند که هر وقتی دولت جمهوری اسلامی ایران بخواهد، صحنه های نیمۀ اول دهۀ هفتاد مشهد، صحنه خفاش شب نیمۀ دوم همین دهه در تهران، صحنه های هر روز اصفهان و بالاخره ماجرای سخت سال 91 یزد را در نقطه نقطه شهرهای مهاجر نشین جمهوری اسلامی ایران خلق کند، محدودیتی ندارد.
اتباع جمهوری اسلامی ایران که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی باور کرده بودند بعد از اعراب مهمانپذیرترین جامعه در دنیای اسلام هستند، امروزه نام آن باورها را ساده لوحی و خوشباوری گذاشته اند. امروزه، هر افغانستانی را مظهر تمام بی بندوباری ها و گرفتاری های جامعۀ کثیرالمشکلات جمهوری اسلامی ایران می دانند. در اوایل برنامۀ هدفمند نمودن یارانه ها، دولت جمهوری اسلامی ایران به اتباع خود القا کرده بود که بخشی عمدۀ این هدفمندی به خاطر مهاجرین افغانستانی می باشد. در رسانه های هم هرازچندگاهی این موضوع را مطرح می کردند و شاید واقعاً هم به این باور رسیده بودند. یا شاید می خواستند با طرح این مسأله، به کمیساریای عالی سازمان ملل گوش زد کنند که فکری به حال پناهنده های افغانستانی و عراقی نمایند تا این نهاد جهانی، مبلغی را در این حوزه نیز در کنار دریافتی های سالانه که در طی سه دهه از آن بهره مند شده بودند، اختصاص بدهد. ولی بعد از گذشت دو سال مشخص شد که جامعۀ مهاجر با همه درد و رنجی که دارد، با مشکلات کنار می آید، اما مشکل تورمی کشور میزبان، شاید نه تنها بهبود نیافته است که به نظر می رسد بدتر هم شده باشد. اکنون برای تحلیلگران اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی ایران، ثابت شده که آوارگان افغانستانی باری خیلی سنگینی برای آن ها نیستند؛ ولی آچار فرانسۀ سیاسی خوبی هستند که در وقت لزوم هم می شود استفادۀ داخلی نموده اتباع خود را با آن سرگرم کنند و هم دولتمردان بی کفایت افغانستان را در تصمیمگیری های خرد و کلان شان با این حربۀ تعیین کننده تهدید کنند. 
از آن طرف، جامعۀ مهاجر افغانستانی مقیم جمهوری اسلامی ایران در طی این سه دهه از جان و دل تلاش کردند که چهرۀ خوبی از خود به نمایش بگذارند. بسیاری از این مهاجرین که دارای تحصیلات عالی هم بودند، به همۀ کارهای سخت و توانفرسا تن داده، برای امرار معاش آبرومندانه از هیچ تلاش دریغ نکردند. این قلم، اشخاص زیادی را می شناسد که لیسانس از دانشگاه کابل داشتند یا سطوح عالیه را در نجف اشرف پاس کرده بودند، ولی یا در گوشه های خیابان های شهرهای جمهوری اسلامی ایران، کفاشی می کردند، یا در یک جای پرت و دور افتاده مشغول نگهبانی بودند یا در کوره های آجرپزخانه ها خشت زنی می نمودند. کارهای مربوط به حوزۀ بنایی که جزو کارهای بهتر جامعۀ مهاجر ایران به حساب می آمد.
نویسنده خاطره ای از یک سطوح تمام حوزۀ علمیۀ نجف اشرف به یاد دارد که به کارهای بنایی مشغول بود. روزی به صورت اتفاقی او را در هنگام کارهای سخت بنایی ملاقات نمود و از او جویایی احوال شد؛ جوابی که شنید در قالب تعبیر خوشایندی بود که تا هنوز به یاد این قلم می باشد:
"خشت روی خشت می گذاریم و تمام دیوارها را بالا می بریم و کارها تمام می شود؛ اما، یک دیوار هیچ وقت بالا نمی رود: دیوار اعتماد صاحب کار؛ که روز آخر حتی از گفتن یک کلمه تشکر آمیز هم دریغ می کند و کمتر اتفاق می افتد که همۀ حساب های ما را به صورت تمام و کمال پرداخت کنند." 
آری، جامعۀ مهاجر افغانستانی مقیم ایران، سال هاست برای بالابردن دیوار اعتماد کار می کنند، ولی هیچ وقت این دیواره بالا نمی رود. آجرهایی که روزانه گذاشته می شوند، شب هنگام به دست کسانی که صحنه گردان سناریوی بی اعتمادی هستند، تبدیل به تپه ای از خاک می گردد. افغانستانی های مهاجر از هر قشری، یکی از اهداف روزانه اش بالا بردن دیوارۀ اعتماد بین مهاجرین و جامعۀ انصار است، اما صد افسوس که از طرف انصار هیچ وقت به این تلاش ها ارج گذاشته نمی شود. از جملۀ خواست های اولیه جامعۀ مهاجر این است که حساب هرکسی جداگانه با خود طرف باشد. مجرم باید به پنجۀ قانون سپرده شده به سزای اعمال خود برسد. اما متأسفانه میزبان همیشه به دنبال قضاوت های همگانی و تعمیم موضوع می باشند. حساب یک مجرم را به شمار همۀ افغانستانی ها می گذارند. نویسنده به این باور است که اگر مقامات جمهوری اسلامی فکر اصولی برای این موضوع نکنند، دود آن در آینده های دور یا نزدیک و برای همیشه چشمان جامعۀ مهاجر را با اشک رو به رو نخواهد کرد. تقابل رسانه ای که هفته های اخیر با آن رو به رو بوده ایم، در آینده ها ممکن است آغاز یک فرجام نامیمون باشد.