آرشیف

2015-1-25

علی عالمی کرمانی

گروه قومی یــــا گرایش فکری؟

 

یک بار دیگر، دنیا شاهد صحنۀ غمبار قتل عام ده ها انسان بیگناه در شهر کویته، مرکز ایالت بلوچستان پاکستان قرار گرفت. 
تا به حال در طی چند سال اخیر، به کرات شاهد این صحنه های غم انگیز، چه در خود شهر کویته و چه در مسیرهای کویته و شهرهای اطراف و چه در مسیرهای داخل شهری (مثلاً محلۀ مری آباد و محلۀ بلوری)، بوده ایم. 
هربار انگشت ملامت به طرف جریانی هدفگیری می شد و علت یابی هایی که صورت می گرفت، بیشتر در دو فضای گروه قومی و گرایش های فکری دور می زد. 
تحلیلگران بی طرف در دنیای رسانه ها، بیشتر انگیزۀ قومی را در خلق این ترورها و وحشت آفرینی ها مؤثر می دانستند. جامعۀ قربانی داده نیز باور کرده بود که در این فجایع غیر انسانی، انگیزۀ قومیت فاکتور تعیین کنندۀ این اعمال غیر انسانی می باشد؛ تا آن جا که اگر رسانه ای، عامل خلق جریان را به فضای گرایش های فکری می برد، به شدت از طرف جامعۀ هدفگیری شده رد می شد. 
با گذشت زمان و تحولات و اتفاقاتی که در منطقه و جهان در حال وقوع هستند، هر روز، ضمن این که قضیه رنگ و رخ دیگری به خود می گیرد، مؤلفه های خلق بحران نیز آشکارتر می گردند.
آن چه این روزها در کشورهای حاشیه خلیج فارس و دیگر کشورهای عربی می گذرد و آن چه که این روزها در پاکستان اتفاق می افتد، همراه با موضعگیری های شدید اللحنی تشکل های بنیادگرای وابسته به فرقۀ وهابیت و فرقۀ تندرو سلفی منسوب به اندیشۀ دیئوبندی، سخن از یک دیگرگونی ویرانگر در جهان اسلام در میان است. دیگرگونی که در ورای مرزهای فکری جهان اسلام برنامه ریزی شده، در کشورهای اسلامی که به سرعت تحت تأثیر تبلیغات قرار می گیرند، تطبیق می گردد. 
ترورآفرینی های لشکر جهنگوی و سپاه صحابه در سال های اخیر در خیلی از شهرهای پاکستان، و اقدام دیروز این گروه در کویته با همنوا نمودن جریان های جدایی خواهی بلوچستان پاکستان که هشت شهر مهم بلوچستان را تحت کنترل دارند، دور از انتظار نیست که اهداف ذیل را دنبال کند:
1. فراهم نمودن فضای "فرقه محوری" در پاکستان و در نتیجه تضعیف حاکمیت دولت مرکزی به ایالات هایی که روابط حاکم در آن ها بیشتر ایلاتی و عشایری هستند؛ مثل بلوچستان و وزیرستان های شمالی و جنوبی.
2. قدرت نمایی جدایی طلبان بلوچ در برابردولت مرکزی از یک سو و حامیان نظامی و سیاسی این تشکل از سوی دیگر که چندی پیش با تشویقات فزایندۀ خود، شش گروه از این جدایی خواهان را با هم متحد نمودند.
3. ضربه زدن به جامعه ای که نزدیک به یک قرن از اتباع خدمتگزار و مورد احترام دولت مرکزی پاکستان بوده اند.
4. اشباع نمودن باورهای انحرافی که سال ها در طی آموزش های بنیادگرایی در دیوبند به دست آورده اند. 
به هرحال، آن چه این روزها در پاکستان صورت می گیرد، دیگر انگیزۀ قومیت در آن خیلی قابل تصوّر نیست و برعکس، این انگیزه بسیار کمرنگ به نظرمی رسد. انگیزۀ مذهبی در ایجاد این قتل عام ددمنشانه عریانتر می باشد.
اگر این حوادث را به روند تحوّلات جهانی پیوند دهیم، تعیین کنندگی عامل مذهبی بیشتر می شود؛ ولی اگر تنها فضای سیاسی حاکم در کشور پاکستان را در نظر بگیریم، قتل عام دیروز، زهر چشمی است که جدایی خواهان بلوچ از دولت مرکزی گرفتند و زنگ خطر جدی است برای دولت پاکستان که بلوچ ها خاطرات "دشت سوختۀ" سال 1974 را فراموش نکرده اند.
البته ایالات متحدۀ امریکا و هندوستان هم بی میل نیستند که بیشتر شاهد این گونه صحنه ها در قلمرو پاکستان باشند تا طرح تجزیه ای که در سر می پرورانند، اول در پاکستان اجرا شود تا در خاورمیانۀ جدید، افغاسنتان و ایران.