آرشیف

2014-12-29

عصمت الله راغب

​شـعــــر از دیــدگــــاه اسلام

شعرچیست؟
اگرنگاهیی به یکی از تعاریف شعربیندازیم لازم است که جامعترین تعریف ازشعر را ازبین دیگرتعارف دراین مرقومه به‌عنوان نمونه برگزینیم که گفته اند: ،شعر انتقال اندیشه ومافی الضمیرگوینده آنرا تشکیل میدهد وهم‌چنان شعر یک مقوله بیانی بوده که حکم آنرا محتوای آن توجیه میکند.بدون شک اذعان باید داشت که سخن شعرازرهگذر تاثیرگزاری برمخاطبین وعلاقه‌مندی انسانها به آن بعداز قرآن واحادیث نبوی حتی آنرا دردرجه سوم قرار میدهند که اهل احساس وعاطفه و… به آن انس می‌بندند ،گفتنیست که شعرنه تنها درعصر ما از چنین حایگاهی تاثیرگزار درحیات اجتماعی انسان‌ها برخوردار است بلکه گاه وقتی رفته رفته قدامت تاریخی شعررا برابر به نثر وگاه وقتی هم بالاتر ازنثر آنرا به پیش می برند،اما آنچهرا که درین نوشته پیرامون شعر مورد بحث است منبعث از همان اعصارمی‌شود که فصاحت شعر ودغدغه های بلاغیون فاعل شعر برجهان زمان گیر شده بود و فصاحت وبلاغت را تنها وتنها منوط به شعر میدانستند وسرایندهگان شعردربین سایر انام جامعه از جایگاه فاخر وبسا بلندی برخوردار بودند که هدف ازحوزه شهرت شعرهمانا قبل از نزول قرآن وظهور اسلام ازسرزمین جزیرة العرب است،که در آن زمان صاحبان معلقات سبعه که به سرکرده‌گی امرالقیس اشعار خودرا به دروازههای کعبه آویزان میکردند ودیگران را به رقابت کلام شعری خویش ازمنظر فصاحت وبلاغت درمیدان عمل می طلبیدند و دقیقاً همکه در عصر خویش دراین میدان بینظیر بودند ودربرابر خود هیچ کس را رقیب وحریف درسخن نمی دیدند تا آن زمان که الله متعال حبیب خویش،منجی عالم بشریت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم را با فصیحترین کلام کفر‌شکن خویش مخاطب ساخت وبرایش به واسطه جبریل امین امانتی را سپرد که از لحاظ فصاحت وبلاغت فوق همه اقوال،چی درنثر وچی درنظم جایگاه گرفت ودرآن زمان خداوند همان گروه‌های که پیامبر را شاعر وقرآن را سحر میخواندند آنها را به میدان عمل خواست تا برای تحقق ادعای کاذبانه خویش آیاتی مثل یکی از آیههای قرآن را بیآورند ومخاطب شان ساخت تا استعانت به طلبند از تمام حامیان خویش به غیر ازخداوند وبیآورند سورهی رامانند یکی از سوره های قران.ترجمه« آیا می گویند ازخود بربسته است آن را،بگو«اگرچنین است» پس سورهیی مانند آن بیاورید،واگرراستگویان هستید به غیراز خدا هرکه را میتوانید به کمک بخوانید».آنجا بود که آنها بعد ازدست وپاچه زدن بسیار سرانجام عجز خودرا پذیرفتند وناتوان ماندند.چون مشیت الهی درآن بود که درهمان عصر چنین کلام فصیح وبلیغ را برمحبوب خویش روا داشت زیرا ما میبیبینیم خداوند هرپیامبر را نظر به زمان وشرایط زنده گیاش معجزه عطا میفرمود همانطوریکه به جضرت موسی کلیم الله معجزه عصا دستش را به اژدها، زمانی عطا فرمود که سحر وجادوگری به اوجش رسیده بود،برای حضرت عیسی نفس شفا بخش را زمان هدیه کرد که طبابت پیشرفت قابل ملاحظۀ نموده بود وهمچنان برای حضرت محمد صلی الله علیه وسلم بزرگترین معجزه که همانا قرآن کریم باشد زمانی عطا شد که فصاحت وبلاغت درجه بلندای خویش را میپیمود شعرا وسخنوران هیچ سخنی را فوق سخنان خویش نمی دیدند.اما نزول قرآن با فصیحترین وبلیغترین الفاظش ازشهرت وجلال شعرا وکلام آنها،وآنانکه خود وکلام خویش را همه چیز میدانستند،کاست. به هررو موضعگیری اسلام پیرامون شعر ازدید اهل علم و صاحبان قلم اینست .که بااستنتاج از یک بحث خیلی کلی که مفسرین واهل قلم درمورد شعر سخن گفته وجایگاه اسلام را دربرابر شعر بیان داشته اند با استنتاج از سخن آنها میتوانیم به چند نوع شعری ازلحاظ محتوای که تاامروز سراینده گان برای مخاطبین خویش به سرایش می گیرند اشاره کنیم. خواننده عزیز گرچند شعررا از لحاظ ارایه محتوا دانشمندان اسلام با استناد با آیات واحادیث نبوی عموماً به دو کتگوری منقسیم ساختند که یکی آنرا به اشعار که اهداف شاعرگسترش رسالت دینی وایمانی باشد ودرآن گوینده شعرخادم دین واقع گردد آنرا نیکو ستوده وبه درجه مستحب مقام داده اند ودیگری اشعار که بیان صریح ندارد ودرآن هتک حرمت به دیگران صورت بگیرد یا اینکه درپی خیال بافیهای باشد که به نحوی بخواهد اذهان قاطبه مردم را نسبت به باورهای شان مخشوش بسازد، وبه آنچه که خود میگویند درآن عمل نمی کنند و…آنرا ناجایز وناپسند خوانده اند.اما به ادامه همین مبحث شعر را با استناد ازآیه الشعرا که آمده است:«واین شعرا را گمراهان پیروی می کنند،مگرنمی بینی که آنان درهروادی سرگردان اند،وچیزهای را که می گویند عمل نمی کنند». مخاطب این آیات همان شعرای است که اوصاف شان را ذکر کردیم وآنها گروه های هستند که شعرشان یا وسیله برای آزار واذیت دیگران است ویا اینکه چنان شیفته شعر خویش اند که ازهمه امورات دینی وعقیدتی بواسطه همین شعرخود، فاصیله گرفته اند وهمچنان درادامه همین آیات قرآن استثنا می کند کسانی را که ایمان آورده اند وعمل صالح انجام داده اند متفاوت از آنهای هستند که گمراه باقیمانده و بوسیله شعرخود تعرض بردین کردند ویا هم عزت دیگران نادیده گرفته برحریم شخصی وخصوصی دیگران بی حرمتی نموده اند.همچنان درادامه سوره الشعرا قرآن ارشاد می فرماید:«مگرآنان که ایمان آورده اند،وعملکردهای صالح داشته اند،وخدارا به کثرت یاد کرده اند،وپس از آنکه مورد ستم قرارگرفته اند،انتقام کشیده اند،وستمگران خواهند دانست که درکدام پرتگاهی سرنگون می شوند». اما با استخراج واستفسار از آیه های مذکور واحادیث زیادی که دراین مورد آمده است، اهل علم،عقاید خویش را پیرامون سرایش شعر غایتاً چنین تلخیص می کنند:درقدم اول دراسلام شعرهای که اهداف مشخص دارد وهدف شاعراز این شمشیرزبانی فقط خدمت به دین بوده وتوانسته اند با کلام تاثیربخش خود دیگران را به توحید،خداشناسی،پندواندرز ،دادخواهی،حقجویی،دفاع از حقوق مظلومین از چنگ ظالمین و…دعوت بکنند شعرهایشان ازهمان آوان که ازسراندیب دل برروی صحیفه کاغذ فرودمی آید حکم یک عمل صالح ومستحب را پیدامی کند واسلام آنها را با این اعمال نیکو ایشان همواره مورد قدردانی وتبجیل قرار داده که با اسناد وشواهد موجه از صدراسلام به این طرف میدانیم که پیامبرهمچنین شعرای مسلمان را که شعرشان وسیله تبلیغ دین بودهاست درصدر اسلام همیشه مورد تشویق وتقدیر قرار دادهاست که میتوان از شعرای که پیامبرآنها را همواره ترغیب کرده وشعرشان را مانند تیرهای تیزدرقلب دشمن خوانده به گونه نمونه از حسان بن ثابت،کعب بن مالک،عبدالله بن رواحه وسلمه بن اکوع…نام برد.
دوم شعر آن عده شعرای که ازرهگذرتصوف وعرفان شعرشان ممزوج با کلمات همچون: می،ساقی،ساغر،بت،صنم،خال،خد،عاشق ومعشوق و… بوده درحالیکه هریک این کلمات دال بر تغزل وعشق زمینی می کند، بازهم معتقدین این گروه شعرا،کلمات مذکور را توجیه عرفانی می کنند واین کلمات را جزی از صفات واسم های خدا بیان میدارند درحالیکه هیج یک از این کلمات مطابق به دستور آیه «ولله الاسماءُ الحُسنی…» درفرهنگ اسلامی این صفات که صنم وبت وغیره خداوند را مخاطب بسازیم وجود ندارد که دانشمندان اسلامی بر گروه های که چنین کلمات را صفت خدا می خوانند چنین گوشزد می کنند که نباید چنین حرف های را که دور از شأن الله بی نیاز است برای خداوند صفت قراردهیم.غایتاً حکم چنین اشعاری به نزد پیشگامان اهل علم این نوع شعرمکروه است.
سوم شعرهای که باعث کسب مال وتعرض برآبروی دیگران می شود مثل،فحش وناسزا گفتن به دیگران،عدم رعایت عفت کلام،تشویق مردم به آنچه که خود انجام نمی دهند وغیره حرام گفته شدهاست که قطعاً سرایش چنین شعرها دراسلام حنیف، جایگاه ندارد ونباید آنانیکه قریحهیی برای بیان کلام شعری دارند وقت خویش را صرف مداحیهای خلاف حقیقت کنند و استعداد خویش را صرف موارد کنند که درقاموس اسلامی اصلاً جایگاه ندارد.
چهارم شعرهای که پیام آن وقوف ازیک حادثه یا بیان تاریخ وماده تاریخ همچنان وصف طبعیت وغیره ،باشد که سرایش آن بردیگران ضرر رسان نباشد، اسلام سرایش چنین اشعاری رامباح گفته است درحالیکه درهمین نوع اشعار هم نباید کذب وجودداشته باشد زیرا اسلام کذب را نمی پذیرد ولوکه وقوف از یک حادثه هم بوده باشد.درخاتمه نظرامام شافعی را هم دراین نبشته عاری از اهمیت نمی دانم که می گوید:« شعرنوعی ازسخن است،شعرنیکو مثل سخن نیکوست وشعربدمثل سخن بداست».به امید اینکه همه مان سخن نیکو،رفتار نیکو،اعمال نیکو و….را ملکه راه زنده گی خود بگردانیم.

بااحترام
عصمت الله راغب