آرشیف

2020-12-8

عصمت الله راغب

جای هنر”نویسندگی” در نظام آموزشی افغانستان خالی‎ست

از آنجای که مفهوم رایج مقوله سواد شامل دوبخش از «خواندن» و «نوشتن» میشود، متاسفانه در افغانستان یک بخش مهم از آن که دستیابی به هنر"نویسندگی" است به عنوان ارزشمندترین فعالیت انسانی تا هم اکنون جای آن خالی است.
از اولین سنگبنای مکتب و دانشگاه در افغانستان تا هم اکنون که شاهد هزارها باب مکتب و صدها دانشگاه دولتی و خصوصی در کشور هستیم، علیالرغم اهمیت مهم هنر نویسندگی که در راستای ایجاد ارتباط ماندگار و انتقال دانش یک نسل به نسل دیگر جداً مهم و حایز اهمیت است با آنهم هیچگونه توجه لازم روی این اصل حیاتی در نهادهای آموزشی صورت نگرفته است.
در افغانستان هنر نویسندگی نه تنها در نهادهای رسمی دولتی مثل مکاتب و دانشگاهها، بلکه در طول دورههای مختلف در مدارس دینی نیز تعطیل بوده است. بطور مثال امروز روحانیت و اهل مدرسه در پشت منبرها می‌توانند بی‌وقفه و بیتکرار ساعتها سخنرانی کنند و به مردم وعظ بگویند، اما از این میان ممکن تعدادی انگشت شماری باشد که بتوانند قسمت از سخنرانیهایشان را به کاغذ پیاده کنند و اثری خواندنی از خود به یادگار بگذارند، بقیه هیچگاهی به نوشتن به عنوان یک ضرورت مهم و مکمِل سواد توجه نکرده و از عهده آن نیز به درستی برامده نمیتوانند. اینگونه مثال ها منحیث یک واقعیت تلخ نشان دهنده این است که متاسفانه در افغانستان به عنوان یک خلای آموزشی هیچگاهی به هنر نویسندگی از باب اهمیت و ضرورت توجه نشده است.
مسلم است که تا امروز بطور جسته و گریخته نقدهای زیاد علیه نظام آموزشی و تحصیلی در کشور انجام شده است که برخیها تک تیوری بودن آموزش را بجای نبود کار عملی در نظام آموزشی نقد کردند؛ برخیها از رشد پدیده افراطیت در نظام آموزشی و تحصیلی هشدار دادند؛ و برخیها هم مسیر فعلی نهادهای تعلیمی و تحصیلی را مایوس کننده خوانده اند. اما من فکر میکنم افزون بر موارد فوق؛ عدم توجه به یک رکن مهم از نظام تعلیمی و تحصیلی در افغانستان که همانا هنر نویسندگی در پهلوی خوانش متن است جامعه را از همان ابتدا در عرصه پیشرفتهای علمی به کندی جدی مواجه ساخته است.
هم‌اکنون که سالانه هزارها دانشآموز از مکاتب و هزارها دانشجو از دانشگاه‌های دولتی و خصوصی فارغ‌التحصیل می‌شوند، گفته می‌توانیم که رقم بزرگ از آنها قادر به نوشتن در خواستی برای اشتغال و یاهم توانایی نوشتن زندگینامه و پایاننامه تحصیلی خویش را ندارند که این موضوع بارها فرصت انتقاد  از سوی افراد جامعه بر نسل دانشدیده کشور را نیز فراهم ساخته است.
سیستم در نهادهای آموزشی افغانستان طوری ساخته شده است که دانشآموز و دانشجو را به بجای "اندیشیدن"، "خلاقیت" و "اثر آفرینی" فقط به کاپی پست کردن نوشتههای از دیگران عادت داده است؛ متاسفانه ادامه این وضع در کنار اینکه فرصتهای کلان از انگیزه و بروز تواناییهای فردی در جامعه را سلب می‎کند، بلکه بجای آن تنبلی را رشد داده و جلوی پیشرفتهای علمی و دانشافزایی نسل جدید افغانستان را نیز می‎گیرد.
اخیراً پس از همگانی شدن طرح وزارت معارف مبنی بر شامل ساختن و انتقال صنوف اول الی صنف سوم مکاتب به مساجد که با انتقادهای تند نویسندگان و منتقدان مواجه شد. این پرسش به ذهنم تداعی شد که چرا رهبری وزارت معارف در طول بیست سال گذشته که میلیاردها دالر امریکایی در عرصه تقویت آموزش و پرورش در این کشور هزینه شد همیشه موضوعات حاشیهیی در صدر کار این وزارت بوده تا کارهای بنیادی و حیاتی.
در این مدت بیست سال بجای اینکه معارف و تحصیلات بتوانند به عنوان معتبر ترین مراجع علمی جایگاه خود را در عرصه تولیدات آثار علمی، میزبانی از برنامههای کلان کشوری، ارایه راهکارهای علمی برای حل بحرانهای متعدد موجود درکشور ثابت کند، بلکه آلودگی سیاسی، رفت و برگشت فلان وزیر به اساس سهمیه قومی، سیاستگذاریهای زبانی و خبرهای منفی مرتبط به خیالی خواندن مکاتب، حیف و میل پولهای کمک شده و دست داشتن فلان دانشجو به حملات هراسافگن وغیره سرخط خبرها بوده است.
سه سال پیش از امروز با جمع از اعضای اتحادیه نویسندگان افغانستان فرصت پیش آمد تا طی یک کار مشترک و گروپی نصاب معارف را بازخوانی کنیم. در آن روزها مرحوم دکتر اسدالله حنیف بلخی وزیر معارف بود. در روز اول سمینار رهنمودی، کار شیوه و حدود کاری را برایمان مشخص کردند و به ما گوشزد شد که هیچ ویراستاری حق دست زدن به محتوا را ندارد و همچنان تاکید شد که تنها بر اصلاح شکلیات به پردازیم و بس. پس از اینکه کتاب‌ها را به محل کارم آوردم از بخش شناسنامه کتاب شروع کردم و خواستم تا کلمات انگلیسی را یک به یک به فارسی دری معادل سازی کنم. در گام نخست خواستم کلمات بیگانه مثل «ادیت» و «ادیتور» به «ویرایش» و «یراستار» معادل سازی شود. پسان بعد از تسلیمی کتابها متوجه شدم که دوباره بالای کلمات ویرایش و ویراستار تحت عنوان کلمات بیگانه خط کشیده شده و مجدداً «ادیت» و «ادیتور» به عنوان واژههای غیربیگانه جایگزین شده است.
در آن روزها احساس کردم که سیاسیسازی و توسل به سیاستگذاری زبانی یکی از کلانترین چالشها در تقویت همچون نهادهای مثل وزارت معارف و تحصیلات است که همواره به عنوان یک مانع جدی فرا راه رشد آموزش و پرورش در این نهادها عمل کرده است. و همینطور چند روز پیش شاهد مکتوب اداره امور ریاست جمهوری مبنی بر «ادبیات اصیل» افغانی نیز بودیم که مشت نمونه خروار همه اینها حکایت از وضعیت ناهنجار سیاستزدگی زبانی در این نهادها میکند.
اکنون با توجه به تجربه تلخ که از مداخله رهبری در کار سیاسیسازی این نهادها وجود دارد، متاسفانه امیدواریها نسبت به رشد آموزشهای قابل انتظار در این نهادها را به سطوح بالای کاهش داده است.
به باور من؛ در شرایط کنونی اگر دستان غرض آلود سیاسیون از کار علمی این نهادها کوتاه شود فرصت خوبی است تا با توجه به تجربهگیری از نظام آموزشی و تحصیلی کشورهای همسایه و جهان بتوانیم؛ جهت سیاستزدایی و اصلاح نظام آموزشی در کشور از کارهای کوچک بنیادی آغاز الی رفتن بسوی "اندیشیدن"، "خلاقیت" و "کاربردیسازی" محتوای نصاب تعلیمی گامهای عملی و جدی را برداریم. تصریح می‎کنم، در کنار همه مشکلاتی که در این نهادها وجود دارد تا زمانی که ما نتوانیم خلای هنر نویسندگی در نظام تعلیمی و تحصیلی کشور را که تعریف از مفهوم ابتدایی سواد است پر کنیم، ممکن نخواهد بود که به سایر مقولات الی کابردیسازی آموزش که لازمه از مقوله آموزش دنیای مدرن است به آن برسیم.
نویسندگی از تمرین نوشتن به دست میآید، تا زمانی که این هنر تمرین نشود و بدست نیاید، تنها با خواندن متن اطلاق "باسواد" بر افراد ناقص است.

با حرمت
عصمت الله راغب
17/9/1399