آرشیف

2019-8-18

عصمت الله راغب

جایگاه ناسیونالیسم در اندیشه و عمل امان الله خان

جایگاه ناسیونالیسم در اندیشه و عمل امان الله خان

ناسیونالیسم یا ملیگرایی را که تا امروز عبارت از "احساس وفاداری به ملت خاص"، "تمایل به رعایت منافع  ملت خویش" و "اهمیت دادن به حفظ فرهنگ ملی" توصیف کرده اند؛ بحث جدیدی نیست، بلکه از ابتدای پیدایش انسان مورد توجه بوده است، اما ناسیونالیسم یا ملیگرایی زمانی در جهان به صورت یک تفکر نمایان شد که عنوان ایدیولوژی گرفت و در اروپا و غرب به صورت یک مکتب در آمد. به عبارتیهم در بحثهای ملیگرایی اصالت دادن به تعلقات قومی و ملی بیشتر برجسته بوده است که انسان به جهت پارهی از تعلقات از قبیل سرزمین، زندهگی مشترک، خون، نژاد و مانند آن خود را از دیگران جدا شمرده و به قوم خاص احساس تعلق میکند و توجه خود را به تامین منافع ملی، حتا اگر مستلزم به زیان دیگران هم باشد معطوف میگرداند. اما اینجا در افغانستان، به روایت تاریخ و رخدادهای تاریخی، ناسیونالیسم بیشتر بر رویکرد قومی بوده که پیشینهی خیلی طولانی دارد و در حقیقت امر با تلاشهای احمدشاه درانی گره میخورد، اما در این میان ناسیونالیسم قومی به گونه جدی در افغانستان بیشتر به آغاز قرن بیستم میلادی بر میگردد و با جنبش مشروطهخواهی پیوند میآبد که مروجکننده این اندیشه محمودطرزی است. طرزی آنرا از ذهنیت قبایلی وارد مطبوعات کرده و به یک جریان و سیال تبدیل میکند. علرغم تلاشهای محمود طرزی برای تفوقبخشی به هویت خاص و زبان خاص، در گذر تاریخ آنچه از آفرینش نهادها و نهضتهای دورهی شاه امان الله خان که بنام دورهی امانی یاد میشود متوجه میشویم، محصول فرهنگ ناسیونالیسم جدید حاصل پیکار مشروطهخواهان عهد امیر حبیب الله خان بود که تاجایی افغانستان را از زیر تاثیر انگلیس  به کرانهی استقلال و آزادیهای اساسی نایل گردانید. نخستین روح ناسیونالیسم به مفهوم جدید خود که متبلور"احساس وفاداری به ملت" و "تمایل به منافع ملت" بود حقیقتاً این اساس در عصر امان الله خان گذاشته شد که ناشی از روش ناسیونالیسم جدید و توام با ترقی بود و این ناسیونالیسم با ناسیونالیسم کهنهی گذشته تفاوتهای خاص خود را داشت.
 ناسیونالیسم عهد امانی که بیشتر منشای ملیگرایی را با مفهوم ترقی و تعالی کشور دنبال میکرد، باید راه خود را برای دموکراسی باز میکرد که در این مجال سخت محتاج به زمان و شناخت واقعی جامعه و روابط ماهرانه سیاسی و دیپلوماسی با جهان دیگر بود. در این وقت شاه میبایست قبل از همه از طریق معارف و فرهنگ به کمیت روشنفکران پرداخته و پایههای حزب ناسیونالیست مترقی را پیریزی میکرد، زیرا ناسیونالیسم مترقی عبارت از همان طرز تفکر تلقی میشد که متکی بر اصول دموکراسی، صلح، ترقی و مبارزه علیه تبعیض و ارتجاع  و استعمار بود در این تفکر برتری نژادی، زبانی، مذهبی جای نداشت؛ بلکه تساوی نژادی ملل را در دستور کار خود قرار میداد. چیزی که جامعه افغانستان بنابه تکثر قومی و زبانی سخت در آن نیازمند بود.  ورود ناسیونالیسم به افغانستان که با ورود آن به هند همزمان است، در عصر امان الله خان این پدیده خیلی سریع رشد میکند و ازینکه این ناسیونالیسم در برابر امپریالیسم و استعمار انگلیس که همواره از ناسیونالیسم به مقصد متلاشی کردن رقبای خود استفاده می‏کردند و اتحاد کشورهای مسلمان نشین جهان سوم را بدین وسیله به تفرقه و جنگ علیه همدیگر مبدل میساختند، در افغانستان امان الله این وضعیت را به درستی مدیریت کرد و برایند ناسیونالیسم بر خلاف خواست انگلیسها باعث همگرایی ملی در بین مردم افغانستان گردید و امان الله خان که با افکار و اندیشه کاملاً نو و متفاوت از گذشتهگان اش وارد میدان شده بود به نحوی میخواست این حرکت را  به مقصد درستش هدایت کند.
 از سوییهم امان الله  خود را نماینده ناسیونالیسم افغانستان و افزون بر آن مدافع جهان اسلام میدانست به همین سبب بود که او مورد توجه گروههای مختلف قومی در افغانستان و بزرگان جهان اسلام همچون علامه اقبال لاهوری  قرار میگیرد. بنابر این ناسیونالیسم افغانستان از این رهگذر خیلی سودمند بود، با وصف اینکه عصر امان الله خان با عصر ظهور افراد فاشیستی همچون هتلر و موسولینی در اروپا  و کمال مصطفی در ترکیه همزمان بود، بازهم در حقیقت ناسیونالیسم او جنبه فراگیر داشت که مزایای آن برای همه اقوام ساکن در کشور بود و تا یک مدت طولانی همه مردم افغانستان را در بر میگرفت. زیرا در ابتدا امان الله خان تلاش میکرد تنها مورد را که برای تحقق آن تلاش کند مسئله اسلام و افغان بدون مرز بندیهای مذهبی و قومی بود. و آنچه از تفکر شخصی امان الله بر میآمد خیلی علاقهمند نبود تا در پی برتریها مذهبی و نژادی و قومی باشد و از همین رو بود که در تمام سخنرانیهایش از خط کشی میان مذاهب و هویتهای قومی نگرانی داشت و دامن زدن به همچو مسایل را کار دشمنان وحدت جهان اسلام و مردم افغانستان میدانست و تاکید بر مبارزه در برابر همچو دساییس میداشت.
روزی در یکی از خطبههای روز جمعهاش در قندهار خطاب به مردم بیان داشت که« به شما توصیه میکنم که در اتحاد و اتفاق اسلامیت و افغانیت خود بسیار سعی و کوشش کنید. بیشتر از هرچیز اینجا مرض قومیت را میبینم، لهذا آنهای که به قومیت و نسب خود تفاخر میکنند میپرسم آیا حثیت قومی یا نسبی  اوشان از عزت و شرافت  اسلامی بلند است، نی، بلکه اسلام از همه چیز کرده دارای صفات بلند است. هرکسی که در افغانستان زندهگی میکند(سکونت دارد) بدون استثنا افغان و تمام طوایف و اقوام آن مسلمان گفته میشوند، برای هیچ کس لازم نیست که از اسلامیت و افغانیت صرف نظر کرده به قومیت خویش بنازد و خود را بدان امتیاز دهد. و اگر کسی بلندتر از  صفات اسلامیت، قومیت را بداند حتما در ایمان او ضعف است و اعتقاد  اوست میباشد و برخلاف  آیه واعتصمو بحبل الله……. رفتار نموده است» و خواست را که امان الله از مردمش داشت این بود که مسایل قومیت را کنار گذاشته اسلامیت را نقطه نظر خویش قرار دهند. تا وقتی که امان الله خان داعیه ناسیونالیسم اسلامیت و افغانیت را در سر داشت، جز  تلاش در راستایی نهادینه کردن ارزشهای وابسته بر همین دو مورد کمتر به چیزهای دیگر توجه میکرد. بدون شک اسلامگرایی و وطنیتمآبی وی بسیار برجسته بود و برای مشروعیت بخشیدن به این مسئله، نخست جهان اسلام را یک جامعهٔ بزرگ عنوان کرده و بعداً ناسیونالیسم افغانی را ریشه‌دار در اسلام خواند و«حبالوطن منالإیمان» را شعار این روند قرار داد، شعاری که در حقیقت انعکاس از اسلامیت و افغانیت بود.
شاه امان الله خان روزی در یکی از سخنرانیهایش در لویه جرگه برای ترغیب مردم به وطنیتگرایی و پوشیدن لباس تکههای افغانی از وکلا، خوانین، مشایخ و سادات که با لباسهای با دوخت وطنی در لویه جرگه 1303 شرکت کرده بودند تشکر ویژه کرد و خطاب  به مردم بیان داشت که: «در وقت ساختن تکههای افغانی همیشه "بسم الله، خیر یا الله" گفته میشود آیا پوشیدن این تکههای پاک خوب است یا در برنمودن(پوشیدن) پارچههای منحوس ناپاک که از دست یک بیوضو و بی‌نماز خارجیه بعمل آید»که بیان چنین عبارتی عمق ناسیونالیسم وطنیت‎مآبی و اسلام‌گرایی وی را  قبل از سفر به کشورهای اروپایی به نمایش میگذاشت.
از سوییهم امان الله خان دامن زدن به مسایل قومی را به دسته دادن به تبر دشمن تشبیه کرده و تاکید میکرد  که دشمن از این وضعیت به نفع خود سود میبرد. در کنار دامن زدن به مسایل  قومی اختلاف شیعه و سنی  را نیز خطرناک  میدانست و مردم را از آن بر حذر میداشت و عامل عقب افتادهگی  جهان اسلام و جدایی عرب از عجم را نیز همین مسئله قومیت عنوان میکرد و میگفت  اگر ما به اختلافات قومی گیر نمیماندیم امروز اسلام عزیز به این وضع نمیبود. یعنی میتوان گفت که امان الله خان در تلاش نهادینه کردن ناسیونالیسم ملی و مدنی در افغانستان بود، و در کنار توجه لازم به فرهنگ دینی نگاهی که نسبت به سایر اقوام و زبان فارسی داشت نه تنها اینکه حالت فاشیستی نبود، بلکه یک مقدار نگاه مهربانانه مثبت به سایر قومیتهای افغانستان نیز بود و خود عدم تبعیض بین مردم افغانستان را با جدیت دنبال میکرد. و همینطور تکلم فارسی برای امان الله خان از هرلحاظ با اهمیت بود و ترجیح میداد که در سخنرانیهای رسمی نیز از زبان فارسی بنابه سلاست و روانی که داشت استفاده کند؛ چنانکه در یکی از خطبههایش در قندهار هدف از تکلم به زبان فارسی را چنین باز گو میکند«عزیزان من میدانید که مقصد از خطابت رسانیدن احکام خدا و رسول است برای سامعین پس میباید که خطبه به زبانی گفته شود که به فهم قریب و شنونده از آن استفاده کرده بتواند. خطبه به زبانی خوانده شود که به فهم و ادراک مسلمانان نزدیک باشد و از آن استفاده کرده بتواند نه اینکه الفاظ را بخوانند که ابداً  سامعین آن به معانی و مطالب آن ندانند و به امر و نهی و تکلیفی را بر آنها از شنیدن آیات و احادیث لازم میآید اطلاع حاصل نکنند. خودم بسیار آرزو داشتم که امروز به زبان افغانی(پشتو) خطبه میگفتم، مگر بنابر دو لحاظ به فارسی به شما خطابت میکنم.
1-              چون در خطبه اکثریت مطالب و معانی آیات قرآنی و احادیث نبوی ترجمه میشوند و افغانی(پشتو) من آنقدر بلند نیست که بخوبی از عهدهی ترجمانی آنطوری برآید که من گناهکار نشوم و شما را خاطرخواه خویش به مطلب دانانده بتوانم.
2-              اکثریت از شما حضار به فارسی میدانید و عموم تان میتوانید از آن بخوبی استفاده کنید. و همینطور در لویه جرگه پغمان در برابر خواهش ملا چکنوری که ایشان در خواست کردند تا کتب مربوط به فقه اسلامی از بهر احترام به زبان عربی تحریر شود نه به فارسی، در آنجا نیز امان الله با حرفهای تندی در برابر این خواهش ایستاده شد و از مزایای این این زبان با دلایل بسیار قوی در امر استناط و استخراج مسایل دینی استدلال کرد… اما اینکه امان الله خان در اواخر دورهی حکومتداری خود همانطوری که بعداز سفر به اروپا بطور یک بارهگی از فرهنگ دینی- اسلامی به فرهنگ و تمدن غربی نزول کرد، در خصوص تقلیل ناسیونالیسم ملی- مدنی به ناسیونالیسم قومی نیز از چنین رفتاری پیروی کرد. امان الله با توجه به مشورههای محمود طرزی که متاثیر از پان ترکیسم ترکیه بود در اواخر حکومتداری خود دست به یک سلسله تعصباتی قومی و زبانی زد که عامل جدی تولید انزجار و نفرت در میان سایر اقوام ساکن در افغانستان گردید.
بعداً آهسته آهسته پایههای پشتونیسم نرم در این عصر پیریزی گردید، برای اینکه افغانستان را به صورت کشوری تکزبانی و تک قومی و تک نژادی نشان بدهند، بدون اینکه گوشهی چشمی در تقویت زبان فارسی داشته باشند تلاشهای زیادی برای انحصاری کردن زبان پشتو آغاز گردید. اگرچند به باور برخی از پژوهشگران امان الله شاه به هیچ وجه مانند پدر بزرگش عبدالرحمان خان نمیخواست اقوام دیگر افغانستان را در سلطه پشتونها قرار دهد. اما بنابه نیت که پیش خود داشت می‏خواست که یک هویت یکسان از افغانستان که محور اصلی آن پشتویی باشد ارایه دهد که اطلاق واژه "افغان" نیز از این دست موارد است. امان الله خان با وجود که هیچ تفکیکی بین واژه ی "افغان" و هویت قومی "پشتون" نداشت، اما بازهم به تاکید همه مردم افغانستان را "افغان" خطاب میکرد.  و امان الله با این خصوصیات غربگرایی و به اصطلاح آزاداندیشی آخر در دام فاشیزم و پشتونگرایی گرفتار میشود و این اقدام در حقیقت محصول کوششهای محمود طرزی در عصر حبیب الله خان بود که زمینه را برای نتیجهگیری نهایی در زمان امان الله خان تا حدودی هموارتر کرده بود.
 از سوی دیگر نقش استعمار انگلیس در تشویق امان الله به رسمیت دادن به زبان پشتو انکار ناپذیر است؛ چون وحدت زبانی میان قلمروهای زبان فارسی برای استعمار انگلیس به هیچ عنوان خویشایند نبود و چه بهتر که این زبان نه تنها وسیله تفاهم و هماهنگی نباشد بلکه مایه نفاق نیز گردد و عمدتاً تاثیرپذیری که امان الله خان از محمود طرزی داشت، افکار طرزی ریشه در دو اصل داشت: اولاً محمود طرزی و خانواده او که از پشتونهای قندهار و از جمله سرداران محمدزایی تبعیدی در ترکیه عثمانی بودند، در آن دیار نظر به جوی ناسیونالیستی ترکگرایی، تحت تاثیر افکار ناسیونالیستی قرار گرفته، اندیشه برتری قوم پشتون در مغز شان ایجاد شده بود. لذا پس از عودت به وطن این تفکر را در مغز امان الله جوان تزریق کردند اینجا بود که این اندیشه به زودی در امان الله اثر گذاشت.
ثانیاً به نقل از دولت آبادی مادر امان الله مثل مادر شیرعلی خان، پشتون بوده و امان الله از کودکی با خوی و خصلت پشتونی  بزرگ میشود. اینجاست که امان الله به تاسی از اقدامات فرهنگی شیرعلی خان و برخلاف پدر، روی زبان پشتو تکیه میکند و با تشکیل«مرکه پشتو» به این طرح جنبه قانونی و رسمی میبخشد. طرزی همچنین تلاش میکرد تا مشروعیت سلطنت افغانها را با اصول اسلام پیوند دهد، با این باور که مذهب، ملیت، وطن و حکومت، مفاهیم جداناپذیر و مقدس هستند، چیزی که امان الله خان همچنان با تاثیرپذیری از افکار طرزی میخواست همه چیز را با رنگ و بوی اسلامی بیان کند.
برنامه عبور از ناسیونالیسم ملی و نزول در دامن ناسیونالیسم قومی حقیقتآً یکی از برنامههای جدی محمود طرزی بود که ایشان همواره  در پی ترفیع موقعیت پشتو قلم و قدم میزدند، او و همکارانش آنرا به عنوان"زبان افغان ها" در برابر فارسی، زبان رسمی به حساب میآوردند. آنها از باب تفوقطلبی باور داشتند که پشتو یا "افغانی" مظهر استعداد ملی  و "جد همهی زبانها" یک زبان ملی حقیقی است، به همین جهت این زبان باید به همهی گروههای نژادی در افغانستان آموزش و تعلیم داده شود. اسلام، تاریخ افغانستان و زبان پشتو روی هم ملاطی را شکل میداد که با موزاییکهای نژادی کشور اجازه میداد تا ملت واحدهای را قالب بگیرد، چیزی که امان الله نیز در آن فرو رفت.
به هر روی امان الله در انکشاف ناسیونالیسم افغان و بالا رفتن انتظارات سیاسی و اجتماعی نقش بالایی داشت و همواره تاکید بر آزادی مطلق مردمش داشت و این عامل سبب شده تا وی بتواند سنتگرایان و جنبش ملیگرایی را بسویی تجدد طلبی هدایت کند، اما شتابزدهگی و عدم درک جامعشناسانه از کشور سبب شد که  امان الله خان نه به قهرمانی آرمان ناسیونالیسم ملی برسد و نه هم خوابهای خلیفه شدن به جهان اسلام به مراد دل وی تعبیر شود.
 
عصمت الله راغب