آرشیف

2014-12-15

ابراهیم ساغری

گــــــــــر يــــــــــاد شـــــــــــود

هوشدار ای خشمگين گر چادری بر باد شود
عرش لرزد آنزمان گر مادری فرياد شود

وعدهٔ خلد برين داد آن حضرت خيرالبشر
هرکه او از لطف خوشش همسری دلشاد شود

زينت هرباغ و بوستان گل و بلبل و بهار
مادر است بلبل خوشخوان گر زبند آزاد شود

چرخش هستی زفيض روح او يابد بقا
حاصل بهار عمرش رستم و فرهاد شود

در بنای زندگی همچون ستون استوار
هر بنای بی ستون کی خانهٔ آباد شود

چشمهٔ رحمت حق از مهر او گشته روان
قطره قطره ميچکدتا ساقه ها شمشاد شود

لفظ لالايش زبان نطق و منشأی بيان
قدر شناس شير پاکش هرکه او استاد شود

ميسوزاند استخوانم ساغری اشک وداع
قطره های اشک مادر وانگهی گر ياد شود