آرشیف

2015-3-24

ابراهیم ساغری

بـيـاد فرخندهٔ مـظلـوم

بهارا مقدمت فرخندهٔ خون
 نماد هفت سين برسفرهٔ خون

 همه تکيه زده برزانوی غم
 ميجوشه از زمينت چشمهٔ خون

 لقای ماه و خورشيد شد مکدر
افق بر رخ کشيده پردهٔ خون

 داغ؛ بر داغ لاله افزون شد
 گريست نرگس بداغ لالهٔ خون

 بخون آغشته شد زلفان ليلا
 همه مجنون عشق ديوانهٔ خون

 جفا بر بلبل شيدای اين باغ
 پرستو بال زند در لانهٔ خون

 نشسته شيخ مست و خرامان
 نوشيده بخيالش بادهٔ خون

 بگردش سر جنبانند مريدان
 چو تيری بکمان صبابهٔ خون

 سخن واعظان از حور و غلمان
 طلسم مظلومان در حلقهٔ خون

 اگر بساغر و می رنگ عشق است
 بدو بخشم حور و پيمانهٔ خون

 شههٔ ما سر دهد بر سنگر عشق
 عروس بر زلف کشيده شانهٔ خون

 بسوز ای شمع هجران از غريبی
 چو ميسوزد پر پروانهٔ خون

 يکی فرخنده بود فرخنده ها شد
 هزاران گل شود فرخندهٔ خون

 بيادش هرقلم فرياد نويسد
 همين فرياد بود افسانهٔ خون

 ساغری
شهادت مظلومانهٔ فرخندهٔ شهيد را که بيگناه بست مردم جاهل و اوباش بشکل فجيع بشهادت رسيد بتمامردم افغانستان و خانوادهٔ داغ ديده اش و به همه مادران و خواهران عزيز تسليت عرض ميکنم. از بارگاه خداوند بزرگ آرزو دارم جنت فردوس را نصيبش کند و به بازماندگانش صبر جميل عنايت کند.