آرشیف

2014-12-15

ابراهیم ساغری

باغبان غفــلت مبر

چشمه و کاريز خشکيد آب روانش چه شد
سينهٔ صحرا تفتيد ابرو بارانش چه شد

کاروان تشنگان اسير دشت کر بلا
اين سفر پايان ندارد ساربانانش چه شد

باغبان غفلت مبر برخيز از خواب گران
سرو را قامت شکست نخل و ريحانش چه شد

سالها شد کس نچيده حاصل زين مزرعه
قوت و بازوی کارگر داس دهقانش چه شد

جايگاه گرگ و کفتار شده اين باغ و چمن
آهوی رعنای صحرا شير غرانش چه شد

پيرو مريد يک بيک حرمت محراب شکست
صوت روح افزای قرآن نور ايمانش چه شد

عبای تذوير شيخ آگنده از مکر و ريا
حجره ها رونق ندارد وعظ و بيانش چه شد

گاهی از همت بگفتار کاوهٔ آهنگريم
آهن و آهنگر و کوره و صندانش چه شد

محفل شب های ما بود چون شب يلدا همه
قصه خوانيها بر افتاد بزم مهمانش چه شد

خم شد قامت همه چون بيد مجنون از جفا
رنج ها پايان ندارد راه درمانش چه شد

ملت صد پاره گشتيم از کينه و جنگ و نفاق
اعتماد و اتحاد و عهد و پيمانش چه شد

ای خدا غرق محبت کن ساغری خسته را
کس نميداند بغربت شام هجرانش چه شد