آرشیف

2014-12-15

ابراهیم ساغری

رهـــايــــــــــــم

رهايم چون کبوتر سبکبال
فرارم از دود و هوای دلگير

شکستم قفس و ذولانه هارا
نميترسم ديگر از قلع وزنجير

دوباره زنده شد هوس پرواز
بسوی قله های بام پامير

ميچينم دانهٔ لعل بدخشان
مينوشم جرعهٔ از آب پنجشير

بسوی شهر مولا ميزم بال
شاهی دل د لسوار سلطان تقدير

شوم مهمان غمهای شمامه
ببوسم قامت افسردهٔ پير

پيام صلح به هری ميرسانم
پسندم نيست زبان خشم و تحقير

بياسايم بکوهستان ساغر
اگر باشد مرا قسمت و تقدير

به اين خاک ستمديده خدايا
دوباره زنده گردان نعرهٔ شير