آرشیف

2015-10-19

نثار احمد کوهین

کربلا بــــــی حسین:

درکشاکش می کشم درد، چنان
نه حسین، در کربلا دید است وآن

زادگاه یم کربلایست بی حسین
می کشم دودی درون اندر نهان

کربلا یکبار، پرخون گشته وبس
شهرما،هر روزه دارد خون فشان

گرحسین جان داد وآزادی گذاشت
صدحسین قربانی کردیم بی نشان

له شدم در زیر شرق وغرب تو
می کشم فریادنای همچوچوپان

من همان نای چوپانم دیده یی؟
می کشد ازسوزی غم تنها فغان

گرگ را کی وحشت است نای نی؟
کی شود آگه ز رنج، پاسبان؟

خون من خونیست ای والامقام
بی سبب باریده از بس بی امان

باغ دشمن سبز وخرم می شود
من چنان زردم که می شرمدخزان

شایدم کویر دنیاست سهم من
شایدم عیبی رسد از باغبان

نیست "کوهین" را ندای جز وطن
هموطن! ای وا وطن بامن بمان.

کوهین
25/7/94 فیض آباد _بدخشان.