آرشیف

2019-1-1

نثار احمد کوهین

امير ارسلان خراسانپور شاعر

امير ارسلان خراسانپور شاعر، نویسنده، خبرنگار موفق و دوست هم دوره دانشگاهی ام که یکی از موفق ترین و محبوب ترین دانشجو های دانشگاه شناخته می شد، دوسال پیش در فراغتم چنین نوشته بود و آن روزها  همه چیز خوب بود و خوش می گذشت، ولی هر روز که از فراغت مان از دانشگاه گذشت یاس و نا امیدی، ستم های تحمیلی، مرگ آرمانگرایی و جایگزینی آرمانگرایی  گذراندن روز مرهگی،  خورد و خمیرم کرد و کم، کم برای مرگ لحظه شماری می کنم.

وه که چی زود گذشت و می گذرد!

خراسانپور عزیز!

تنها این خاطره ها ست که می ماند و چی روزهای خوبی بود و خوشحالم که این روزها را به خوبی و خوشی سپری کردیم.

 

 

 

" افغانستان سر زمين كوهستاني كه با بيش از ٥٠٠٠ هزار سال قدامت تاريخي دارد ، افغانستان كشوريست كه در متن تاريخ جا گرفته و هميشه تاريخ نسبت به آن ديدي متفاوت داشته اند

اين سر زمين غنامند از فرهنگ و عنعنات متفاوت كه هر كشور ديگر را به حيرت انداخته است .جوانان قلم بدست و قهرمان كه در تاريخ با دستان خود شان تاريخ را عوض و متن تاريخ را نوشته اند ، يكى پي ديگر ولگو از يكديگر متفاوت نگاه كردنبدون شك ستون هر كشور بسته گي به جوانان همان كشور را دارد

جوان قامت بلند با نگاه هاي متفاوت با لب پر از خنده همچون شگوفه ى كه در نسيم بهاري سوي مرواريد مي خندن و با چشمان آبي گونه اش ، مو ها ژوليده و با نگاه پر از عواطف و احساس با يك ديدي افلاطونى اين دنيا را مي نگرد

وي از يكي اوستان افغانستان بنام غور باستان چشم به جهان هستي مي گشايد و با هزاران مشكلات دوره ى ثانوي را به پايان مي رساند . شايد در آن سر زمين اولين قهرمان باشد و از آغوش سر زمين كوچك اش جدا مي شود مثل مادر كه سالها فرزند دلبند اش را از دست داده باشد ؛ وي در همان سال به رقابت هاي آزاد ( كانكور) اشتراك مي ورزد و چند لحظه ى منتظرى مي كشد ، خبر مي رسد با كسب نمرات عالي در دانشگاه ى بدخشان در رشته ى ادبيات و علوم بشري موفق مي گردد .و وي عزم سفر را در پيش مي گيرد و قبل از آن كه اين شهرستان و يا زادگاه اش را ترك نمايد يك نفس عميق مي كشد و رو سوي دهكده ى كوچك اش مي نمايد و با صداي طنين انداز مى گويد : بدرود  ! بدرود  ! 

مادر كه با هزار اميد موفقيت فرزند اش را روز به روز لحظه شماري مي كرد حال فرا رسيده بود با چشمان تر گونه با چهره ى خوشحالي ِصرف با گفتن : خدا حافظ ! خدا حافظ ! فرزندم در پناى خدا باشي با هزار اميد پيشاني فرزند دلبند اش را مي بوسد و به ديار ديگر به امانت مي سپارد . حال با عظم راسخ و با دعا هاي مادر رايي سفر مي شودبعد از چند روز خسته گى نا پذير به سر زمين لعل و لاجورد ( بدخشان ) مي رسد . همچون پرنده ى مهاجر احساس مهاجرت مي نمايد ، چي خبر از آنكه محبوب ترين فرد اين ديار مي شود . بعدي چندي به مكان جديد اش عادت مي گيرد و با دوستان تازه آشنايي پيدا مي كند ؛ حال به گونه ديگر همه چيز را مي بيند . هر فرد اين سر زمين به گونه ى متفاوت نگاه مي كند و پيش خودش تحليل هاي مختلف … 

وي جوانيست كه با اراده ى راسخ و ديدي فلسفى گونه و پر از احساس عواطف زندگي جديد اش را آغاز مي نمايد .

كه خودش مي گفت : "اين سر زمين متفاوت از ديگر جا هاست "

روز ها مي گذشت و هر فصل رنگ ديگري به خود مي گرفت ، به توان مندى آن افزوده مي شد . وى عواطف و احساسات اش را خواست به همگان شريك بسازد و انتقال روي كاغذ بدهدحال يكى از شاعران جوان و خردمند اين سر زمين است ، حتا حال به غور و بدخشان خلاصه نمي شود بلكه حال چشم اميد خراسان زمين است . وي يكى از پاسبانان فرهنگ غنامند اين سر زمين اند.

من مدت كوتاه مي شود كه با آن آشنايي پيدا كردم و دريك مكان تبادل افكار به تحليل كتاب هاي انديشمندان فلسفي چونمارتين هايدگر ، كارل ماركس ، هابز وغيرهپرداختيم .

حال من باور مندم در جاي رسيده است كه دوست خوبم مي تواند با انديشه ى كه دارد ؛ با دستان خودش به تاريخ شليك نمايد و تاريخ بسازد

وى شاعر جوان و با انديشه ى فلسفي و خردمندانه براي اطرافيانش الگو خواهد ماند . همين اكنون سر زمين باستاني غور انتظارى اش را مي كشد و هر سنگ و سخره ى غور لحظه شماري مي كند ؛ تا فرزند اش را به آغوش گيرد .نثار احمد كوهين نامت هميشه جاويد انه بادو به برگه هاي تاريخ نامت به قلم زرين حك  شود .

دوره ى كارشناسي را از صميم قلب تبريك گفته و انديشه ى خردمندانه ات استوار باد !

و به تمام غورى هاي عزيز تبريك مي گويم !

(اميرارسلان خراسانپور)