پزشکان عزیز کشورم!

  این روزها که در سرزمین غربت، به دلیل بیماری...

یادگیری بی‌ پایان

  در دل روستای دورافتاده‌ای، مردی به نام یوسف زندگی...

در نظام‌های دیکتاتوری همه چیز تا ۱۵ دقیقه قبل از فروپاشی خوب به نظر می‌رسد

هانا آرنت در جمله‌ای معروف می‌گوید: «در نظام‌های دیکتاتوری همه...

هذیان یک جوان!

فضای خانه خالی و سوت و کور است. تنها تویی...

اینجاه زاده گاه من است…

ام‌شب ۵/۹/۱۳۹۸  پرده‌ی سیاه و‌ تاریگ بر فراز این شهر...

خاطره یک روز خزانی:

بیداری ام با بیداری روز، خوانش پرندگان مهاجر و قد...

گفتگوهای از نتیجه رسیدن توافق صلح سر زبانهاست

از جهتی این خبر امید بخش،  روح تازه ی در...

انتخاب ریس خانه ملت و دید من:

اگر از تعصب بگذریم واقع بین باشیم هیچ یکی از...

نه به معامله گری های احساسی و مادی:

تعلق داشتن در یک اندیشه" دینی، سیاسی، اخلاقی... حق مسلم...

امير ارسلان خراسانپور شاعر

امير ارسلان خراسانپور شاعر، نویسنده، خبرنگار موفق و دوست هم...

جوانی و خامی!

روز گاری بود در هر موارد حق و ناحق سخن...

در دانشگاه‌ های که به قول سهراب سپهری دانشجو خریطه زباله باشد و درس بر او خالی شود باید چنین توقع از رفتار، گفتار و عملکرد دانشجویانش داشته باشیم.

نظام آموزشی ما نظام آموزشی تقابل پرور و خشونت آور...

سال یاد حرکت راه و روشنی:

سال پار درست در همین روزها حرکت راه و  روشنی،...

توصیه و توقع: ​توصیه به همکاران محترم!

توقع از مردم‌ عزیزم! همکاران عزیز پروسه انتخاباتی دفتر امور...

ویژه گی های یک وکیل خوب:

وقتی حرف از ویژه گی های یک وکیل خوب  می...

قصه‌‌ی حامیه: ” دختر هفت ساله بادغیسی”

هیچ چیزی را نمی فهمیدم و هیچ تجربه ی نداشتم...

وضعیت‌ امنیتی در غور:

به طور کل وطن در وضعیت بدِ امنیتی قرار گرفته،...

خاطره ی از پارک نشینی هایم:

کلبه تنهای دلتنگی های خودش را دارد، آخه این دنیا...

هفته شهید و دو پشنهاد به مردم دیارم:

در قدم نخست شهادت شهدای که به خاطر تحقق عدل...

نامه ای به وزیر خارجه:

جناب محترم صلاح الدین ربانی وزیر خارجه دولت بنام  جمهوری...

چرا خاموش هستم؟

سوال که این روزها از طرف بیشتر دوستان مطرح می...

فرار ناکام از پرسش های بی پاسخ :

خسته تر از همیشه و نا امید تر از گذشته...

کابل :

کابل دیگر کابل زیبا و دوست داشتنی نیست، از بودن...

یکسال قبل چنین گفته بودم:

چی بگویم ؟ و با کی بگوییم و چگونه بگوییم...

گروهی از دوستانم اسرار دارند که نباید در صف مبارزه بپیوندی..می گویند:” هر لحظه ممکن است که کشته شوی”.

عزیزانم اگر درصف مبارزه هم نپیوندم مرگ من حتمی است...

خطاب به ملت افغانستان :

هم وطنان گرامی ام! ما به حد کافی در یک...

سنگ و سنگر:

گل سرخ شهادت نام کردند مرگ مادر را  به باد...

ما همه از او هستیم و به سوی او بر می گردیم.

بنا به نوشته ی استاد محمد خلیق : " جناب...

دیورند:

خط مرزی دیورند یک بحث پایان یافته است و رسمیت...

خاطره :

می روم خاطره ها روی نفس می ماند  غزل و...

نامه شماره 14

مورخ 26/11/1395  بنام زنده ، زنده آفرین زندگی بخش  عزیزم...

پاسخ به دوستان !

به دوستانیکه پیام های تان را در یافت کردم. گروهی...

شوک کرکتر :

تا که می بینم تورا یک جور دیگر می شوم...

باشی … می فهمی:

غروب جاده را گر همسفر باشی، تو  می فهمی  کمی...

بـــــــانـــــــــــــــــــــو:

تمامی روزهای من نمیشه می کند برگرد مرا لحن صدای...

مــشـــاعــــــــــره :

کمنج و غوک و غور قندت به دلمه  مناک و...

حساب ابجد:

شب ز یک و دو گذشت حال دلم بد می...

چهار پاره گونه:

وقتی باران کوچه ی مارا گزید  کوچه ها صد شکوه...

آواره گـــــــــــــی :

آواره گی حسی عجیب یست؛ سالها شد آواره ترینم؛ آواره...

مـنـتـــظـــــر :

این جا میان حادثه به تکرار منتظر  از عمق یک...

زلنین سجده یی تابوش:

چراغ خانه را خاموش کردند دوصد فتنه به یک آغوش...

اگر غوری هستی و از هویت خود خجالت نمی کشی بخوان!

گفتم: گفتم غوری ها، از پرچم بلند کردن به نفع...

این کودک سوری نیست؛ این دختر غوری است؛ دختری از تبار آواره گی ها؛ دختری از سرزمین بی مهری ها؛ و از شهر وحشی گری ها؛ دختری از محدوده ای بی خبری ها و در به دری های زمان.

  با روح ترک خورده  و با پاره ، پاره...

درد نـــــامــــــرد:

دردِ نامردِ گلویم را فشرد  سالهاشد درد من در من...

داستان عـشـــق شـهـــریـــار:

شاعری شیرین سخن ایران زمین ، استاد شهریار در یک...

بـــــــا زبان بی همزبان:

یک پرنده از قفس های قفس بازان باغ بال شکسته...

فـــــــایـــــده عشق:

زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با...

زبـــــــان گنگ و مبهم:

وقتی از تقبیح کردن و تسلیت گفتن خسته شدی ازخودت...

نامه ی به مناسبت یاد بود از سومین سال شهادت شهید شهریار شرق:

آتشی برجان ما افروختی رفتی و مارا ز حسرت سوختی...

شـــــرح حـقـــایــــــــق:

ای که گفتی حرف صادق مرده است شک نکن این...

تاریخ تکرار می شود:

سخن از جغرافیایی است که افغانستانش می خوانند؛ جفرافیایی که...

بـــانـــــــــــــــــــــو:

تمامی روزهای من نمیشه می کند برگرد مرا لحن صدای...

سرود پـیـــر مـعـانـــی:

گذر افتاد به گذر گاه  گهربار  که یکی خانه به...

سخنی بــــــــــــــه غوری ها :

هم دیاران عزیز ! این نامه حرف دل یک جوان...

نــــامــــه شـمـــاره 10

نویسنده : نثاراحمد کوهین .   گیرنده : ناشناس ....

افــــــراط و تـفـــریــــــــط:

نمی دانم به حال این ملت خنده کرد یا گریه...

حرف هـــــــــــــــــــای در دانه:

امشب این سستم کانه همه هی می لرزد سقف و...

نبشته پــاشـیـــــده:

نمی دانم چی بنویسم واز کجا باید بنویسم؟ روزها شده...

سیما جوینده غور را به گور تبدیل می کند:

سخنم به طرف داران جوینده والی برکنار شده غور است...

حـــــرف ســــــــــــرد:

همین که زنده گی بامن به جنگ است  به هرسو...

ماجرای از عشق شهریــــــــار :

انسانها باوجود که دریک دنیا زندگی می کنند؛اما اگر دقیق...

پاسخ بــــــــــــه مخاطب خاص!

امیدوارم دوستان دیگر فخر فروشی تصور نکنند ومن قبل ازهر...

تــــــــو رفــتــــــــی:

تو رفتی رفتند از من گرفته همه آرا مش، روح...

بـــوم شـبـگــــرد:

زمستان است امشب همچو احساس شما سرد است  درین بخش...

استعفا ها و پیامد هـــــــا:

به عنوان یک جوانی که حد اقل چهار سال می...

استعفا ها و پیامد هـــــــا:

به عنوان یک جوانی که حد اقل چهار سال می...

حـــــــرف رو لب:

آسمان امروزه می بارد شگوفه هایی خویش برف های مو...

چرا نمــــاد عشق یک قلب تیر خورده است

؟ در باور یونانیان باستان هر پدیده ای یک خدایی...

خودش خود را نقد می کند: سیما جوینده والی غور را می گویم

این معقوله بارهاست با تجربه کمی که از زندگی دارم...

خاطرات امـــــــــــروز من:

مورخ: 20/8/94  ...امروز دلم به حال وطن و هم وطنم...

جـــــــــوان دهـکـــده:

تبار من ! نعش غرور مرده تان سنگین است به...

سنگسار رخشانه در غور به جرم انتخاب زندگی خود برای خود نخستین و آخرین نخواهد بود:

در استان غور دولت وجود ندارد؛ روابط بر ضوابط شلاق...

نامه ی به دوخواهر درخون خفته:

(به خواهرم کشور وخواهرم رخشانه) خواهرهای عزیزم! وقتی جسد های...

بود و چی کرد

؟ لیلا! توبیا که من سرد می شوم پایز غربت...

جوینده اروپا می جوید:

طالب ها بازاری ، شهرها انتحاری،  والی های فراری می...

نقدی بر نبشته ی یک ارباب:

بزرگ  نداند بزرگی ز چیست به تحقیر گویدجوان دیگه کیست؟...

درود بر جوانان غیور

درود بر جوانان غیور که احساس مسولیت نمودند وحق خواهی...

کربلا بــــــی حسین:

درکشاکش می کشم درد، چنان نه حسین، در کربلا دید...

نامــــه ی به والی غور:

  اراسال کننده: یک دانشجو گیرنده: بانو جوینده والی غور...

مظاهره غور و پیام من:

هم دیارانم! ببخشید! ضرب المثلی است که میگویند (کار پیرزالک...

فاجعه قندوز وحرف کلان؛:

بحث قوم گرایی درافغانستان یک بحث قابل توجه است.به قولی:فرار...

در یک سال من چی گفتم:

سال پاردرست درهمین روزها بود که فیسبوک من ازطرف چندجانی،حیله...

تجلیل بی بدیل توهین است:

ارزش آموزگار رانمی توانم وصف کنم چون واژه های که...

دیک سر پوش:

رفته ، رفته سرد وخاموش می شوم بعد ازین من...

بدخشان در پرتگاه سقوط:

هیچ کس نمیداند که یک دقیقه و یک ثانیه بعد...

عادت مــــــــــــــی کنم:

رفته رفته با غم، تکرار عادت می کنم با قلم...

سد سکندری:

سقوط استان قندوز گویایی یک معامله و تکرارتجربه دیروز است....

لیلای قرن بیست و یک:

من صدایی شهر گمنام تو یم من همان ساقی همان...

بــــوف کورناخوانده…

می رسد روزی که بی ما می شوی خاطر افسرده...

دفـتــر جـوانــــــی:

دفتر جوانی را باید بست  رنگ جوهر به مداد خشک...

دهــکـــــده ام

در دهکده ام واژه یی تزویر زیاداست تکریم به انسان...

جام غور جان من است:

سخنی دارم به دوستانیکه کمربه نابودی سایت جام غور بستند...

مسعود و تاثیر آن بــــــر دیارش:

10سنبله 1332 در دهکده جنگلک پنجشیراستان پروان در خانه دوست...

شهر مـــــن کجاست:

مرا پرسند که شهر توکجاست؟ آری سوال خوبی است، امیدوارم...

دیـــن مـــــن:

اگر قتل وقتال دین است؟ مرا کافر بخوان دیگر اگر...

نـــــــا هنجاری هــــــــا در غور

ما ز دولت چشمی خدمت داشتیم خود غلت بود آنچه...