آرشیف

2019-11-27

نثار احمد کوهین

اینجاه زاده گاه من است…

ام‌شب ۵/۹/۱۳۹۸  پرده‌ی سیاه و‌ تاریگ بر فراز این شهر بی کس پهن شده است تنها صدای نحیف و خسته دریای هریرود هراسان  به گوش می رسد که با عجله از این دیار  انسانی تکامل نیافته خودش را دور می کند. 
 سر مای آخرین ماه خزان  چنان سکوت مرگ واری را در تن این شهر حاکم نموده است که آدم گمان می کند در این شهر هیچ زنده جانی به جز سگ های ولگرد خیابانی زنده گی نمی کند.  
 شهری که در شب های بهاری صدای موتور نوجوانان بی خبر از رنج روزگارش تا ناوقت های شب گوش ها را آزار می داد، این شب ها سرمای استخوان سوز  وجودش را چون چهره خسته و غمگین انسان های دیار اش در سیاهی و سکوت مطق فرو برده و سرک چند متری قیر شده اش چون مار مریضی در وسط شهر خزیده است. چراغ های سولری و‌ کم نور که از سرما باطری هایشان شارژ نگرفته مثل خال های سفید و کوچکی در پشت مار سیاه  وسط شهر خودنمایی می کنند. 
هیچ عابری در این شب ها به این شهر دیده نمی شود که برایت خسته گی تعارف کند و‌ طعم نفرت و سر خورده گی غرور را برایت بچشاند. 

شهر متعفن و فضا غبار آلود است. همه جاه  بوی دود و بوی پلاستیک و‌زغال سنگ است. تاریکی در تمام شهر حاکمیت می کند. جز خال های سفید وسط جاده مار پیچ و سیاه شهر که به فاصله صد متری و پنجا متری از یکدیگر مثل کرم شب تاب از خود نور نسبتا ضعیف بروز می دهند.

خانه ها و دوکان های اطراف جاده باریک شهر شبیه طوق های فلزی گردن زنان فال بین …است که بعضی شان نو و تازه  و بعضی هم کهنه و فرسوده شده است.

من در این شهر بزرگ شدم و‌مدتی زیادی در این خرابه روز گار سوزاندم  آدم های انگشت شماری پیدا می شود که دغدغه کلان ملی و‌ مردمی داشته باشد و شب از درد و‌ اندوی ملی و‌ مردمی بیدار بماند.

 این شهر شهر آدم های است که در تلاش زنده ماندن هستند نه در فکر زنده گی و چی گونه زندگی کردن. زنده ماندن در این دیار هنر است. حد اکثر مردمان این دیار  به چگونه زنده ماندن می اندیشند، نه چی گونه زندگی کردن. 
برای زنده ماندن در این شهر نباید به فکر زنده گی کردن و‌ کمک به دیگران بود. این دیار، دیار بی باوری ها و دیار همدیگر دری هاست. اینجا موقف بزرگ در دریدن و‌نیست و‌ نابود کردن به دست می یاید. بزرگ شدن و‌ مورد احترام قرار گرفتن در دره‌‌ی وحشت ناک و‌ هولاناک انسان کشی و بهره کشی مو‌قعیت دارد.

سر زمین سبز  و فراخ دانش در  این دیار فرزند با وقار و‌قابل قدری را تقدیم نمی کند. قدر و‌منزلت را تنها در دره مرگ و‌ وحشت می توان به دست آورد. تاریخ این مرز و بوم تاریخ بی اعتمادی و و‌حشت افروزیست. همیشه وحشت و‌ وحشی گری در زره زره خاک این دیار لجام زده است. هیچ زره خاک که خون انسانی نریخته باشد در این دیار وجود ندارد. گورستان های گمنام و دست جمعی زیادی در قرا و قصابات این دیار موجود است.
در گذار از  قرن بیست‌یک هنوز خانه های گِلی در اطراف و اکناف به آتش گشیده و ویران می شود. هنوز به زنان به چشم مال و اجناس دیده می شود. هنوز مردهای بزرگ و شخصیت های کلان قومی به خود حق می دهند که مانند شیرهای درنده حق دیگران بدون کدام زحمت نوش جان کنند.‌ هنوز دزدان کوچکی در این دیار که تعداد شان کم نیست مثل خزنده گان طفیلی خزیده، خزیده حق دیگران را به یغما می برند…

اینجاه زاده گاه من است…  
کوهین

۶/۹/۱۳۹۸