آرشیف

2014-12-12

نبی ساقی

چـنــد ربــــاعـــــي

 يادگار

بگذار پيش پاي  تو سر مي دهم ، فقط!
يك لحظه… !  يادگار سفرمي دهم، فقط
دل را به هيچ كس نسپردم- شكستني ست-
تنها به دست اصل نفر مي دهم فقط!!

اوقات تلخي
اوقاتِ مرا تلخ كدي ، زهر نكن
رسواي تمام مردم شهر نكن
هركاركه مي كني، بكن بهرخدا
خواهش مي كنم… قطع نكن… قهرنكن!

ستاره

دولامپ ، دوچراغ ، دوتا تك ستاره است
«لاريبَ فيهِ» چشمِ تو بيشك ستاره است
تا  آمدي  به  اوج سماوات عشق من
درهفت آسمان  فقط يك ستاره است!!
   
ظالم
تمام كار مرا لنگ كرده اي ، ظالم!
درون سينه نه دل، سنگ كرده اي ظالم!
تو تارهاي  طلايي تيرينام ات را
چقدر بابِ دلم رنگ كرده اي ، ظالم!
 
 افطاري
يك گپك با تو بگويم،  گوش كن روياي من!
تيل زدي ، آتش زدي ، خاموش كن روياي من!
خون عاشق را – اگرچه هست تكراري كمي –
وقت افطاري بگير و نوش كن ، روياي من!