آرشیف

2022-5-5

نبی ساقی

رد پای یهودیان در غور قدیم

یهودی‌ها از زمانه‌های قدیم در سرزمینی که امروز به نام افغانستان یاد می‌شود، حضور داشته‌اند. در شهرهای بزرگی مثل کابل، هرات و قندهار تا همین سال‌های پسین، تعدادی از یهودیان بودوباش داشته‌اند. عبادتگاه‌های یهودیان در هرات، هنوز هم هرچند متروکه است، اما وجود دارد و دیده می‌شود. در دورانی که به نام عصر طلایی اسلام یاد می‌شود، در بخش‌های بسیاری از جهان اسلام، افراد یهودی دیده می‌شدند و در مواردی در کارهای علمی و دیوانی، نیز سهم داده می‌شدند.

دوران حاکمیت آل شنسب یا سلاله غوری، یکی از دوره‌های معروف تاریخ این سرزمین است. غوری‌ها یا لااقل شاهان غوری، چنان که از قراین و شواهد برمی‌آید، مدارا و سهل‌گیری بیشتری در امور مذهبی داشتند و آن سخت‌گیری مذهبی سلف سیاسی خود، سلطان محمود غزنوی را چندان به ارث نبرده بودند. از روایات تاریخی برمی‌آید که در سایه این شکیبایی و مدارای مذهبی، غیرمسلمانان، از جمله یهودیان، در قلمرو حاکمیت غوری‌ها حضور و وجود داشته و به زنده‌گی معمولی خود ادامه می‌داده‌اند. در مورد وجود و حضور یهودی‌ها در غور قدیم، در این نوشته به چهار نشانه یا چهار نکته اشاره می‌شود که براساس روایات تاریخی یا کتیبه‌های قدیمی، بیانگر حضور یهودی‌ها به حساب می‌آید:

۱- قصه امیر بنجی و بازرگان یهودی

منهاج السراج جوزجانی (متولد ۵۸۹ هـ) در طبقات ناصری (۶۵۷ هـ) که یگانه کتاب تاریخ نزدیک به دربار غوریان شمرده می‌شود، در صفحه ۳۲۵ از حضور یک تن بازرگان یهودی پرده برمی‌دارد که هنگام منازعه خانواده شنسبی و خانواده شیس، در باب امارت غور، نقش بازی می‌کند. مطابق گزارش جوزجانی، امیر بنجی بن نهاران (حدود ۱۵۰ هـ) و امیر شیس بن بهرام برای گرفتن فرمان امارت غور، رهسپار دربار هارون الرشید، خلیفه عباسی می‌شوند. مطابق این روایت، «بازرگانی بود در آن دیار، یهودی بر دین مهتر موسا علیه‌السلام و آن بازرگان را با امیر بنجی محبتی بود و او سفر بسیار کرده بوده و به تجارت رفته و حضرت ملوک اطراف دیده و آداب درگاه ملوک و سلاطین شناخته… با امیر بنجی همراه شد و مقصود و مطلوب را معلوم داشت. امیر بنجی را گفت اگر من تو را ادبی تعلیم کنم و حرکات و سکناتی در آموزم و معرفت و مراتب درگاه خلافت و حضرت سلاطین تلقین واجب دارم تا بدان سبب امارت و ایالت غور حواله تو شود، با من عهد بکن که در کل ممالک (تو) به هر موضع که خواهم جمعی از بنی اسرائیل و تابعان مهتر موسا را -علیه‌السلام- جا دهی و ساکن گردانی تا در پناه تو وظل حمایت ملوک و فرزندان تو آرمیده باشند.

بنجی نهاران با آن تاجر بنی اسرائیل عهد کرد که چون شرط نصیحت و تعلیم آداب ملوک و درگاه خلافت مرا تعلیم کنی، جمله ملتمسات تو به وفا رسانم… چون از جانبین عهد مستحکم گشت، آن تاجر او را آداب ملوک و خدمت درگاه سلاطین دارالخلافه تعلیم دادن گرفت و به جهت او لباس قبا و کلاه و موزه و زین، استعداد سواری و کاربستن اسلحه، تلقین و تفهیم و مهیا و مرتب می‌کرد، چنان‌چه منازع او شیش [شیس] بن بهرام را از آن جمله هیچ معلوم نبود تا چون به دارالخلافه رسیدند و شیش [شیس] بن بهرام هم‌چنان با لباس مختصر غوریانه در رفت و امیر بنجی نهاران با لباس امیرانه و مهترانه و استعداد و آداب به حضرت خلافت آمد…» (جوزجانی: ۳۲۶)

در نهایت هارون الرشید بعد از ملاقات و گفت‌وگو با امیر بنجی گفت که «امامت غور، حواله او باید فرمود و پهلوانی ممالک غور حواله شیس بن بهرام باید کرد». (همان: ۳۲۶) این روایت را شاه محمود محمود (۱۳۸۶: ۵۸) و مستمند غوری (۱۳۹۵: ۲۲۷) و مورخان بسیار دیگر نیز در کتاب‌های خود نقل کرده‌اند که منبع همه، همین طبقات ناصری است.

۲- نظامی عروضی و اسحاق یهودی

نظامی عروضی سمرقندی در کتاب مجمع‌النوادر (۵۵۱ – ۵۵۲ هـ) که به چهار مقاله مشهور است، حکایت دیگری می‌آورد که وجود یهودیان را در غور به شکل واضح‌تری اثبات می‌کند. نظامی عملا در دربار سلطان حسام‌الدین علی غوری که حاکم بامیان است، حضور دارد و روایت او، از مسموعات و افسانه‌های مردمی که به‌صورت کتبی یا شفاهی باشد، نیست، بلکه چشم‌دید و تجربه زیست خود را بیان می‌کند و طبعا روایتش موثق و غیر قابل تردید است. او می‌گوید:

«در آن تاریخ که منِ بنده در خدمت خداوند ملک‌الجبال بودم… از مهترزادگان شهر بلخ… امیر عبید صفی‌الدین ابوبکر محمد… روز عید فطر بدان حضرت پیوست…» (نظامی عروضی، ۱۳۳۱: ۸۱)

سپس نظامی داستانی را روایت می‌کند که آن شاهزاده از شنیدن نام نظامی خوشحال می‌شود و چون می‌بیند که این نظامی، آن نظامی مورد نظر او نیست، سپس می‌گوید، آن نظامی، شاعر بسیار خوبی است، اما این نظامی را من نمی‌شناسم، حالا او هم باید فی‌البدیهه  شعری بسراید تا ببینیم که این نظامی چگونه شاعری است. سرانجام نظامی در مورد نظامی‌ها بدیهتا نظمی می‌سراید که مورد توجه شاه و شاهزاده مهمان قرار می‌گیرد:

«روی پادشاه خداوند، عظیم بر افروخت… مرا تحسین کرد و گفت: کان سرب ورساد ازین عید تا به عید گوسفندکشان به تو دادم عاملی بفرست. چنان کردم و «اسحاق یهودی» را بفرستادم در صمیم تابستان بود و وقت کار و گوهر بسیار می‌گداختند، در مدت هفتاد روز دوازده هزار من سرب از آن خمس بدین دعاگوی رسید». (همان: ۸۴) نظامی با لحن بسیار عادی و معمولی می‌گوید، اسحاق یهودی را از طرف خود فرستادم تا سهم مرا از آن معدن، تحویل بگیرد. این لحن نشان می‌دهد که یهودی‌ها در زنده‌گی مردم غور به‌صورت عادی حضور داشته‌اند و کارکردن یهودی‌ها و حتا مسوولیت گرفتن آن‌ها، برای مردم غور، حساسیت‌برانگیز نبوده است و یهودیان مثل دیگران با امنیت کامل در غور کار و زنده‌گی می‌کرده‌اند.

۳- سنگ قبرهای یهودیان در منار جام

۸۴ لوحه سنگ قبر که از قریه کُشکک در چند صد متری جنوب منار جام و در حوالی شهر فیروزکوه، پایتخت تابستانی غوریان، به دست آمده، موضوع دیگری است که به‌صراحت تمام، حضور یهودیان را در غور قدیم نشان می‌دهد. این لوحه‌سنگ‌ها توسط محققان و باستان‌شناسان غربی کشف و بازخوانی شده است و مورخان افغانستانی نیز در کتاب‌های تاریخی، آن را گزارش کرده‌اند. از میان این‌ها، پروفسور عزیز احمد پنجشیری در «جغرافیای تاریخی غور» (۱۳۶۰ خورشیدی) در مورد این لوحه‌های قبر، می‌آورد:

«چیزی که در سال‌های اخیر توجه دانشمندان اروپایی را به خود جلب نموده، منطقۀ کُشکک می‌باشد که در آن‌جا زمانی قبرستان یهودیان قرار داشته است. از این‌جا تا سال ۱۹۷۳ میلادی به تعداد ۸۴ لوحه‌سنگ به دست آمده است.» (پنجشیری: ۲۴۲)

قدیمی‌ترین لوحه -مکشوفه سال ۱۹۷۳- مورخ ۱۰۱۲ میلادی و جدیدترین آن مورخ ۱۲۲۰ میلادی، یعنی دو سال قبل از ویرانی فیروزکوه به واسطه اوکتای، پسر چنگیزخان، می‌باشد. هشت لوحه مکشوفه سال ۱۹۷۳ توسط اویگن لودویک رپ (Eugen L. Rapp) در دانشگاه ماینز (Mainz) مورد مطالعه قرار گرفت و در سال ۱۹۷۵ راجع به آن در «سال‌نامه‌ای به نام دوستان پوهنتون ماینز در آلمان مقاله‌ای به نشر رسید». (همان: ۲۴۳) البته پنجشیری این مطلب را از مجله آریانا، شماره اول، سال ۱۳۵۴ برگرفته است که به قلم غلام جیلانی داوری، نوشته است. مورخان دیگر از جمله مستنمد غوری نیز (۱۳۹۵: ۲۲۶) به نقل از پنجشیری و پژواک، این مسأله را بازتاب داده‌اند. متاسفانه، این مورخان افغانستان که اطلاعات‌شان در این مورد، بر مبنای ترجمه پژوهش‌های دانشمندان غربی استوار است، متن و متحوای سنگ‌نبشته‌ها و لوحه‌ها را تذکر نداده‌اند.

۴- کتبیه عبری تنگی ازو

سنگ‌نبشته‌ای «تنگی اَزَو» (Tangi-I azaw) در وسط ولسوالی شهرک و تولک ولایت غور، سند دیگری است که تاثیر و حضور یهودیان را در غور و منطقه نشان می‌دهد. پروفسور پنجشیری در کتاب خود در مورد این سنگ‌نبشته می‌نویسد:

«به فاصله ۱۶ کیلومتری غرب شهرک، دره تنگی قرار دارد که… به نام تنگی ازو معروف است… شهرت این دره نسبت پیدا شدن یک کتیبه سنگی می‌باشد که روی آن به الفبای عبری (یهودی) و زبان دری نوشته‌های حک شده و تاریخ آن به قرن اول هجری تعلق می‌گیرد.» (پنجشیری، ۱۳۶۰: ۲۴۳) کتیبه مذکور در جدار سمت غربی، در حصه‌ای که دره، خیلی کم‌عرض و باریک می‌شود، در مقابل صفحه عمودی جدار مقابل، قرار دارد. کتیبه روی سنگی کنده شده که سطح آن مایل و محدب است و سنگ در یک ساحه تقریبا هشت متر مربع چنین شکل به خود گرفته است. بلندی کتیبه شش سانتی‌متر بوده، سه سطر به طرف چپ و شش سطر دیگر در مقابل آن قرار دارد. (همان: ۲۴۴)

«… با درنظرداشت این کتیبه و ۸۴ لوح قبرستان که از محل کُشکک جام کشف شده است، می‌توان گفت که در غور قدیم اقوام یهودی نیز زنده‌گی داشتند». (همان: ۲۴۴) منبع و ماخذ پنجشیری در این مورد، «غوریان» تالیف عتیق‌الله پژواک است. همچنان مستمند غوری (۱۳۹۵: ۲۲۶) در تاریخ مختصر غور، این مطلب را از عزیزاحمد پنجشیری نقل کرده است. گرچه متن سنگ‌نبشته مطابق گزارش پنجشیری به زبان فارسی است، اما الفبایی که متن به آن نوشته شده، الفبای عبری است و این نشان می‌دهد که زبان و کتابت عبری (یهودی) در غور، روزگاری معمول و مروج بوده است.

نتیجه

از چهار قرینه  و شواهد و مدارک فوق برمی‌آید که یهودیان در غور قدیم حضور و وجود داشته‌اند و زنده‌گی آن‌ها در غور حالت معمولی به خود داشته و عجیب و غریب پنداشته نمی‌شده است. همچنان حضور یهودی‌ها از مدارا و شکیبایی مذهبی حاکمیت غوریان حکایت می‌کند و نشان می‌دهد که معتقدان ادیان و مذاهب گوناگون در غور قدیم، در کنار هم زنده‌گی داشته‌اند و گزارشی از خشونت و سخت‌گیری فرقه‌ای از آن دوره به ما نرسیده است. هرچند این گزارش‌ها بسیار ناچیز و مختصر است، اما با تحقیقات و پژوهش‌های بیشتر، شاید بتوان به ردپاهای افزون‌تر و مفصل‌تری از یهودی‌ها در غور قدیم، دست پیدا کرد.

یادداشت

۱- کلمه شیس در نسخه‌های طبقات ناصری به‌صورت «سیس» آمده است. چون در آن زمان خط فارسی در بیشتر موارد نقطه نداشته است، لذا این کلمه را می‌توان شیش، سیش، شیس نیز خواند.

۲- بنجی بن نهاران نیز مانند کلمه شیس، صورت دقیق آن مشخص نیست و چه بنجی و چه نهاران را به‌صورت‌های گوناگون می‌توان خواند. صورت بنجی بن بهاران برای این دو کلمه، براساس حدس و گمان است.

۳- ورساد هم از کلماتی است که صورت دقیق آن مشخص نیست. این کلمه را به شکل وزشاد، وژساد، وزشار، وژشار و ورسار نیز می‌توان خواند. در غور امروز محلی به این نام وجود ندارد، اما برخی محققان این منطقه را به محلاتی که نامش نزدیک به «ورساد» است تطبیق داده‌اند که متکی بر حدس و گمان است و از دقت لازم برخوردار نمی‌باشد.

منابع

۱- پنجشیری، عزیزاحمد (۱۳۶۰)، جغرافیای تاریخی غور، کابل: انتشارت پوهنتون کابل.

۲- جوزجانی، منهاج السراج (۱۳۸۹)، طبقات ناصری، جلد اول، تهران: انتشارات اساطیر.

۳- محمود، شاه محمود (۱۳۸۶)، تاریخ دولت مستقل غوریان، کابل: انتشارات خاور.

۴- مستمند، قاضی غوث‌الدین (۱۳۹۵)، تاریخ مختصر غور، چاپ سوم، هرات: انتشارات فیضی.

۵- نظامی عروضی، احمد بن عمر (۱۳۳۱)، چهارمقاله، به تصحیح و اهتمام محمد قزوینی، به کوشش داکتر محمد معین، تهران: انتشارات ارمغان.