آرشیف

2019-2-8

نبی ساقی

جای خالی یک قهرمان

 

دیگر کجاست همچو ملکزاده فاتحی
تا در مصافِ سخت، بُوَد پاسدار غور
(*)

سنگربان دلیرِ «مرکز دوم مقاومت» رخت سفر بست و رفت؛ اما نام ویادش همیشه در دلهای دوستدارانش باقی خواهد ماند. «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است برجریدۀ عالم دوام ما» به قول مولانای بزرگ « پس چه ترسم؟ کی ز مردن کم شدم؟» 
ملکزاده تنها به خانواده و خویشاوندانش تعلق نداشت و ندارد. ملک زاده از غور بود و به غوری ها تعلق داشت. به غوری ها هم تعلق نداشت، به حوزۀ غرب تعلق داشت و به حوزۀ غرب هم تعلق نداشت بل به سراسر افغانستان تعلق داشت. قهرمانان و مصلحان بزرگ به هیچ جایی تعلق ندارند و در عین حال به همه جا و همه کس تعلق دارند. قهرمانان به آزادی تعلق دارند، قهرمانان به غرور تعلق دارند، قهرمانان به عزت و وقار و هویت یک ملت تعلق دارند. لذا هرکس دوستدار آزادی و عزت و سربلندی و شجاعت باشد، ملکزاده از او هست و به او تعلق دارد.
ملکزاده یک وکیل معمولی پارلمان، یک فرماندۀ ولایتی یا یک سیاست مدار بی ریشه که مثل برندگان تکت لاتری یک شبه همای دولت به شانۀ شان نشسته باشد نبود، او یک مبارز و یک چریک و یک فرماندۀ واقعی بود. وقتی داکتر ابراهیم ملکزاده نامش در سرتاسر کشور می پیچید، کسانی بسیاری که حالا به وزارت و سفارت و شهرک و تجارت رسیده اند، کسی نام شان را هم بلد نبود. در آن زمان در برابر سپاه جهل و دهشت، فقط دو نام در کشور بر سر زبانها بود، یکی مسعود و یکی ملکزاده
من ملکزاده را فقط دوبار، آنهم برای چند دقیقه از نزدیک دیده ام. یک باربا جناب استاد فایق به خاطر موضوع فیروزکوه وبار دیگر در حد یک احوال پرسی مختصر. او مرا نمی شناخت، اما من او را می شناختم.مسیر و جهت فکری و جهان بینی ما متفاوت بود. آب مان به یک جو نمی رفت. او اهل سیاست و جنگ و جبهه بود و ما اهل هیچ چیزی نیستیم. اما با وجود این تفاوت ها، او برای ما اهمیت بسیار داشت. ملکزاده بخشی از تاریخ غور بود، بخشی از تعریف غور بود و اصلن او خودِ غور بود. او یک هویت بود. یک جایگاه بود. یک جبهه بود. یک اقتدار بود. یک اقتداری که هرگز به آسانی به دست نیامده بود و در مسیر تحصیل آن اقتدار، مثل هر اقتداردیگری طبعن که اشتباهات و دل دردی های هم اتفاق افتاده بود.
من به عنوان یک همشهری گمنام وناشناس ملکزادهجدای از موقف گیری های سیاسی و تیمی–  فقط به عنوان قدرشناسی، به خود اجازه می دهم که سپاسگزاری کنم  از تمام دوستان وهمسنگران ملکزاده به ویژه در «حوزه بزرگ مقاومت» که در این سه روزِ اندوهناک، یک لحظه هم، خانواده و همشهری های او را تنها نگذاشتند و حق دوستی و رفاقت و همسنگری و همفکری را به تمام معنا ادا کردند. اگر این وضعیت برعکس می بود، اطمنان دارم که ما غوری ها از عهدۀ این مسوولیت و رفاقت و همسنگری به آسانی بر آمده نمی توانستیم.
سپاسگزاریم از جناب رییس جمهور با وزرای همراه شان که با حضور در مراسم تشییع جنازه و اجرای مراسم ویژه ی نظامی با مردم ما همدردی کردند. سپاسگزاریم از جناب رییس اجراییه که همیشه در کنار مردم ما بودند و زحمات و مسوولیت های فراوانی را به عهده گرفتند و تا آخر مراسم تشییع و تدفین، کنار مردم باقی ماندند. همین طور سپاسگزاریم از جناب امرالله خان صالح، جناب بسم الله خان محمدی، جناب متین بیگ صاحب، جناب ایزدیار، جناب احمدولی خان و احمد ضیا خان مسعود، سالنگی صاحب، نجرابی صاحب، جاهد صاحب، جناب ادیب خان فهیم، جناب معنوی صاحب، جناب عبدالقهار خان، یاسین خان ضیا، ایماق صاحب، جناب حضرت علی خان، جناب یاسینی صاحب، منصور صاحب و واقف صاحب و تمام دوستانی که در این سه روز پیوسته پهلوی وطنداران خویش قرار داشتند. سپاسگزاری می کنیم از نمایندگان مردم در شورای ملی از تمام ولایات کشور از هرات و فراه و بادغیس و نمیروز گرفته تا قندهار و ننگرهار و بدخشان، به ویژه رییس محترم مجلس سنا که هم در خانه و هم در مراسم تشییع و تدفین اشتراک کردند و با مردم همدردی داشتند. دوستان بسیاری نیز از داخل و خارج مملکت از طریق پیام های ویدیویی و شبکه های اجتماعی ابراز همدردی و تسلیت کردند که قابل سپاسگزاری و قدردانی است. آخر کار آدمی مرگ است و ما همه روزی می رویم

« … زندگی صحنۀ یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه ی خود خوانَد و از صحنه روَد

صحنه پیوسته بجاست

خرّم آن صحنه که مردم بسپارند به یاد…» 

(*)

این بیت از مستمند غوری