آرشیف

2014-12-6

الحاج عبدالشکور دهزاد

پیک سحر

دگـر پـیک سحـر چـالان نمیشه
مزاهم در سحر گاهـان نـمیشه
 
به یارانی که مصروف اند دایم
چو مرغ بی محل نالان نـمیشه
 
به یکماه هر سحر فریاد کردم
برادر خونده گی الان نمیسشه
 
نـدیـدم مـن پـیـامـــی یـا جـوابـی
به یک دستی صدا اسان نمیشه
 
بـرفـتـه خـاصـیـت از گفته ی ما
به حرف ما کسی شادان نمیشه
 
به شعر و شاعــری در این زمانه
کسی مشغول و سر گردان نمیشه
 
تـو بـیـکاری بگو با خویشتن گو
ازین پس شله گی چندان نمیشه
 
بـسی گـفـتم تـرا ایــــدل کــه دیگر
بـه ایـنـهـا درد تـو درمـان نـمیشه
 
زحق خواهم معافی در هـمـه حال
کـزو جـرم و گـنـه پـنـهـان نمیشه
 
خـــدا حـافـظ الا ای دوسـتـــانـم
دگر جاری همین جریان نمیشه
 
نـشـــد (دهزاد) شـعرت باب دلهـا
خـرید دل چـنـیــن ارزان نـمـیـشه

این شعر بمناسبت اینکه مدت یکماه شد که اکثر روز ها صبح بعد از ادای نماز به دوستانی که نمره تلیفون شان نزدم بود پیام میفرستادم بشکل شعر وچون ختم ماه شد و پیامکهای مفتکی ختم شد فقط خواستم با حضرات دوستان شوخی کنم ودر ضمن از همه دوستانم متشکرم که از ایشان جوابی گرفته ام و از انهایی که جواب نگرفته ام در حق شان دعا مینمایم تا خداوند به بزرگی خود ایشان را توفیق مزید در راه بر اورده شدن همه امور ایشان اعطا فرماید.
آمین والسلام