آرشیف

2014-12-6

الحاج عبدالشکور دهزاد

امشب

دنیای دگر دارم ، بی روی و ریا امشب
غمها به فنا دادم ، بی چـون چرا امشب

در خلوت تنهایی ، رویای تو میـبیــنم
در حق تو میگیرم ، دستی به دعا اشب

از بهر دل زاری ، بگرفته چه طوماری
آن حاذق عیــــاری ، دارو و دوا امشب

تا نگهت مشک تـــر ، آمــد به مشام جان
از نشه ی سر مستش ، آمد چه صفا امشب

ساقی تو بده جامی ، تا پخته شود خــــامی
سرگشته ی ناکامی ، با دست شمــا امشب

از کوثر مرد حق ، یک جرعه به کامم ریز
گمگشته ی راهم من ، ای خضر بیا امشب

دنیا همه نیک و بد ، فانیست اگــــــر دانی
هم بگذرد ار خوانی ، ترنای تـــرنا امشب

بهتر کـــــه بساط دل ، تزیین و بیـــــارایی
از بهر قدوم او ، با نور و ضیــــــا امشب

خلوتگه ی دلها شو ، بشنو تو به گوش جان
زین قافله ی حیران ، صد شور و نوا امشب

عشرتکــــده ی عقبی ، در چشم سحر بینــی
حـــــوران بهشتی را ، با دست حنــــا امشب

توفیق اگـــــر خواهی ، (دهزاد) بیا اینــــجا
باز است سحرگاهان ، درگاه خــــدا امشب