آرشیف

2014-12-15

ابراهیم ساغری

هـمـيــــش

تا مرا زين سر زمين ياد است هميش
سر بسر ناله و فرياد است هميش

هرکه آباد منزلش به نقشهٔ بيگانه شد
خام فکروخام عقل و خام بنياد است هميش

ديگران باعلم و فن پيموده اند ماه و مريخ
کنده و يوغ سهم ما از ارث اجداد است هميش

سر زتن گرديد جدا چون شهيدان کربلا
افتخار ما عمل شمرو شداد است هميش

فقرو جهل و ذلت است حاصل جنگ و نفاق
با شعار صلح بر ما ظلم و بيداد است هميش

کی شود اسير ظالم اين ملت دشمن ستيز
قدرت هر هموطن تيشهٔ فرهاد است هميش

عاشقان دانش و فن وارسان علم و دين
همچو امواج خروشان مست و آ زاد است هميش

ساغری باغصه گويد از در و ديوار سخن
نقطه نقطه ناله های دل ناشاد است هميش