آرشیف

2014-12-12

نبی ساقی

نَه به آن شوري شور، نَه به اين بي نَمَكي!

 
 
(درباب سخنان دكتوررهين)
  
زماني كه دكتور سيد مخدوم  رهين از سوي رييس جمهور كرزي به عنوان نامزد وزير اطلاعات وفرهنگ به شوراي ملي معرفي شد، وطنداران غوري ما، چه در كابل وچه درغور بيشتربه علت آزردگي ها و ناراحتي هاي كه از عبدالكريم خرّم وزير قبلي داشتند و كمي هم تحت تأثير آوازۀ علمي و دانشگاهي آقاي رهين، از اين پيشنهاد به گرمي استقبال كردند و در تلاش هاي سازمان يافته ، به پشتيباني از دكتور رهين مجالس ومحافلي برگزار كردند وبه نفع ايشان شعار دادند وچك چك كردند وهزار ويك صفت نيكو براي ايشان برشمردند وبه نمايندگان غوري تبار درشوراي ملي توصيه كردند كه به آقاي رهين رأي بدهند.  بعد از وزير شدن رهين ، فرهنگيان غور به تبريكي منصب جديدش به وزارت رفتند و وعدۀ همكاري وحمايت دادند و دوتن از فرهنگيان غور را به خاطر رسيدن به منصب ومسندي به ايشان معرفي كردند؛ اما به اصطلاح عاميانۀ غوري ها ، هنوز اين « تُف خشك نشده بود» كه دكتور رهين در بابِ  واقعۀ تاريخي افتادن غزنين به دست سلطان علاوالدين غوري، سخنان حق يا باطلي بر زبان آورد وهمشهريان ما با يك دگرديسي صد وهشتاد درجه اي، تغييرجهت دادند و در يك اعلاميه كه از طرف « نهاد فرهنگي امپراتوري غوري ها » درسايت جام نشرشد، ممدوح يك ساعت قبل خود را ذم  گفتند و او را « غوري ستيز… وبي اعتناي مطلق » نسبت به غوري ها خواندند كه درحق « سلطان عادل ، عيار وجوانمرد سخنان ركيك وسخيف » گفته است وتهديد كردند كه « غوري… ها آرام نخواهند نشست … وجهت استيضاح شما به پارلمان كشورمراجعه » خواهند كرد وكارهاي خواهند نمود كه « پس منظرآن وحشتناك » خواهد بود وبه « خوارشدن وبه زيرآمدن شما » خواهد انجاميد وشما همين اكنون « آتش سوزندۀ را مشتعل نموده ايد » كه خود تان در آن خواهيد سوخت.
وطنداران عزيز! ماهستيم وخدا! بياييد كمي بي طرفانه و واقع بينانه قضاوت كنيم. من فعلاًَ كاري ندارم كه حرف هاي آقاي رهين حق است يا باطل ويا ايشان شخصيت علمي يا سياسي خوبي هستند يانيستند. جداي ازاين موضوع ، آيا براي ما كه خود را بازماندگان يك امپراتوري بزرگ ويك تمدن غني مي دانيم شايسته هست كه امروز براي كسي كف بزنيم ونعرۀ تكبيربكشيم  و فردا همان شخص را غوري ستيز بخوانيم و تهديد كنيم وبه اصطلاح كاپي نامۀ سلطان علاوالدين به بهرامشاه را برايش بفرستيم و زور «خرميل» را به يادش بياوريم؟! به نظرمن كارسنجيده تر اين بود كه ديروز با آن شوري شور، از وي حمايت نمي كرديم و امروزهم با اين بي نمكي برسرِ تاس اش نمي كوبيديم. آدم كه به يك روز خوب ويابد نمي شود. ما چرا بايد چنين تصاميم عجولانه اي بگيريم وهرساعت مانند گل آفتابگردان جهت مان را تغيير دهيم و رنگ عوض كنيم؟ وقتي دراعلاميۀ نهاد فرهنگي امپراتوري غوري ها خواندم كه وطنداران ما از « پس منظروحشتناك!! » و « خوارشدن وبه  زيركشيدن !!» و مخصوصاً « آتش سوزنده!! » دم مي زنند واقعاً تعجب كردم وصلوات فرستادم وبه ياد همان رباعي مشهور شاه – شاعرغوري افتادم كه « … گرغزنه را زبيخ و بُن برنَكنَم / پس من نه حسين بن حسينِ حَسنَم.» باخود گفتم اي كاش مي توانستم با سلطان علاوالدين حرف مي زدم و برايش مي گفتم ، سرورم! روانت شاد باد! وقتي فرزندانت هشتصد سال بعد از ويراني غزني هنوزهم خلق خدا را با « منظروحشتناك  وآتش سوزنده !» تهديد مي كنند از توهم اگربه خاطرازدست دادن سه تن ازفرزندان پدرت ازكوره در رفته باشي وبه « شاهان روزگار وملوك زمانه به تيغ، كين توختن  آموخته باشي » گيله اي ندارم.
    حالا بياييم سرِ اصل مسأله.  من هرچند، چندان تاريخ نخوانده ام واطلاعات سامانمندي دراين باب ندارم ؛ اما فكر مي كنم سلطان علاوالدين بعد از كشته شدن مَلِك الجبال قطب الدين محمد وسلطان سيف الدين غوري  به دست بهرامشاهيان ومرگ سلطان بهاءالدين سام  در راهِ  كين خواهي برادران ، به قدرت رسيد و بلافاصله مطابق رسم زمانه به عزم گرفتن انتقام برادران ( به علاوۀ دلايل وعلل سياسي ديگر)، جانب غزنين حركت كرد وبعد از نبردهاي سخت وخونيني كه ميان بهرامشاه وسلطان علاوالدين واقع شد ، بهرامشاه فرار كرد وشهربه دست سلطان خشمگيني افتاد كه درآتش انتقام برادران مي سوخت. علاوالديني رنج ديده وغم كشيده ودرعين حال شاعر واحساساتي  وقتي غزني را به تصرف خود درآورد، هنوزخون برادرانش كاملا خشك نشده بود؛ لذا هيچ بعيد نيست كه او هم مانند ديگرفاتحاني كه به زور و باجنگ شهري را تصرف مي كردند به ويراني هاي دست زده باشد كه در زمان تاريخي خودش شايد چندان غيرطبيعي به نظرنمي آمده. اوشايد براي خودش دلايل وانگيزه هاي داشته كه مطابق عُرف زمانه رفتار واعمالش را لااقل نزد خودش توجيه مي كرده است.  به هرحال، علت واقعه هرچه باشد اصل مسأله قابل انكار به نظرنمي رسد و ما نبايد روي يك واقعيت آشكارتاريخي كه درتمام متون تاريخي ذكرشده و در اشعارخود سلطان علاوالدين هم به صراحت تمام موج مي زند پرده بكشيم.  به باور بنده زيبنده نيست كه فرهنگيان غوري ما، امروز با تعصّب عوامانه وانگيزه هاي جانبدارانه، با مسايل تاريخي مواجه شوند وحقايق را انكارنمايند. ما بايد جرأت پذيرفتن اشتباهات خود را يافته باشيم. خوب است كه آن بخش از رفتارهاي تاريخي مان را كه قابل دفاع و قابل توجيه عقلاني باشند وبه درد امروز كشورما بخورند بي طرفانه وبي غرضانه توضيح وتبليغ كنيم وآن قسمت هاي را هم كه واقعاً غيرقابل دفاع باشند دليرانه به عنوان اشتباه بپذيريم وشوكران حقيقت را هرچند تلخ هم باشد مردانه سركشيم وجدل باسخن حق نكنيم.
           درباب نژاد ونسب سلطان رضيه هم كه در اعلاميۀ نهاد فرهنگي امپراتوري غوري ها ذكرش رفته است ، به نظرمن نبايد قضاوت احساسي صورت گيرد. هرچند نژاد خود غوري ها هم مسألۀ متفقٌ عليه  نيست؛ اما ظاهراً تمام فرهنگيان غورخود را تاجيك و فارسي زبان مي دانند ونظريۀ ترك تبار بودن غوري ها را قبول ندارند و( به نظرمن ) دلايل ومدارك زيادي هم صحت ادعاي شان را تاييد مي كند. اماسلطان شمس الدينِ التُتمِش ودخترش سلطان رضيه از لحاظ نژادي واقعاً ترك هستند وازاين نگاه  به تعبير دكتور رهين ربطي به غوري ها ندارند.  زماني كه ما غوري ها را تاجيك مي دانيم وسلطان رضيه والتتمشِ تُرك را، غوري مي گوييم ، سخنان ما واقعاً پارادوكسيكال و تناقض آميزمي شود وبا ادعاي تاجيك بودن غوري ها منافات پيدامي كند. اگر التتمش پدر رضيه به دليل بودن درسپاه سلطان شهاب الدين، يا سرلشكربودن دريكي ازدسته هاي ارتشِ غور، غوري نژاد قلمداد شود ، با اين حساب الپتگين  وسبكتگين (وفرزندان شان ازقبيل سلطان محمود ومسعود و… ) هم به دليل بودن درسپاه سامانيان ، تاجيك  شمرده خواهند شد و احمد شاه ابدالي نيز به علت اينكه در اردوي نادر شمشير مي زده ، افشار به حساب خواهد آمد وتمام سربازان وافسران ناتوهم به دليل آمريكايي يا فرانسوي بودن قوماندان شان درافغانستان ، آمريكايي ويا فرانسوي شمرده خواهند شد. اين نتيجه گيري آدم را به ياد آن مي اندازد كه وقتي تحريك طالبان زور شان نرسيد كه احمدشاه مسعود را شكست بدهند وبه قول خودشان به تاجيكستانش بفرستند از سرناچاري خود را اين گونه قناعت مي دادند  كه حالا كه نشد خيراست  احمدشاه مسعود هم  پشتون است.  
      خلاصه  ما غوري ها كه  حالا مي خواهيم آهسته آهسته درعرصۀ فرهنگ كشور براي خودمان جاي پايي پيدا كنيم وحرف هاي خويش را از دهن خودمان بزنيم ، خوب است كه با مسايل تاريخي وعلمي از زاويۀ احساسي وعاطفي وارد نشويم وباحقايق مسلم علمي و تاريخي درهمان بستر ومحيط مناسب خودش چالش كنيم و ازتعصب وتحجر و تقليد هاي عاميانه بپرهيزيم ؛ زيرا اين شعارهاي پوپلستي وادعا هاي تعصب آميز جز در ميان همقشلاق هاي خودمان خريدار وطرفداري نخواهد يافت واهل علم وفن به آن وقعي نخواهند نهاد وغوري ها مانند هشت قرن گذشته در حاشيۀ متروك تاريخ باقي خواهند ماند وميراث تمدني سلاطين بزرگ تلف خواهدشد.
 
 
بهمن 1388
فيروزكوه /غور