آرشیف

2014-12-12

نبی ساقی

نقدی برغزلی از حبیب سرود

 

حبیب سرود، شاعری است خیلی جوان  یا به بیان دیگر ، جوانی است خیلی شاعر.  او که  دانشجوی دانشکده ساینس دانشگاه کابل است  و تازه  21  بهار از عمرعزیزش را پشت سرگذاشته است ،  در  اوایل امسال ، نخستین مجموعه ی شعری خویش را زیر نام «‌سبزه های عشق» به چاپ رساند. سرود  در مقدمه ی  کتابش گفت که : «‌ سادگی ها را دوست دارم و سبزه های عشق با  شما ساده و صادقانه صحبت می کند.»‌ استاد غلام حیدر یگانه  امپراتور سخن سرزمین غور،  در برگ نخست این دفتر می نویسد:‌«‌… در انتشار سبزه های عشق هیجان و شتابی نیز محسوس است که می شد با  حوصله و گذشت زمان ، بیشتر  رفع گردند  ولی…[ به قول حافظ در  ره ی منزل لیلی ] شرط اول قدم آن است که مجنون باشی.»
همانگونه که استاد یگانه  در مورد سرود گفته  بود :‌«‌… سروده هایش … را در حرکت به سوی بهبود و کمال می یابیم.» حبیب سرود  به سرعت  به سوی صعود حرکت کرد و چنانچه در کار های بعدی  اش در «‌جام غور» شاهد بودیم،  از آن  زمان تا حال تفاوت ها و ترقی های چشمگیری در اشعار او دیده شده است. غزلی را به  اسم « وعده های احتمالی» از صفحه 45  دفتر « سبزه های عشق»  با هم مرور می کنیم:
 

1
یـک کـسـی از آدمـیـت شـانـه خـالــی کـــرده اســـت
قـلــب مــا رابــا خـطـایـش خـالـخـالـی کــرده اســـت
2
خـالـخـالـی یـا کـه جـالـی کـرده خـیـراسـت تـیـرشـد!
وعــده هـای چـرب ونـرمـی مـثـل والـی کـرده است
3
گـــرچـــه اورا مـــی شـنــاسـم بـــا تـمــام عــادتــش
وعـده ای تـا لـحـظـه ی مرگ ، اندیوالی کرده اسـت
4
صـاف وبـی غـش مـی نــویسـم: هــر در ودیــوار را
وعــده هـایــش نـغز کرده است رنگمالی کرده است
5
تـیـرخــواهـــد شــد زمـا ایـــن روز گـــار عــاشـقــی
هـرچـه شـد بـرمـا بـرو خـیـراسـت عـالی کرده است
6
این نه فلم است و نه سریال است ونی خواب وخیال
بـاز مــا را  وعـده اش،  کـم چـوم خـیالی کرده است
7
نـاکـسـک اسـپ خـــودش  را یـکـه مـی تــازد ولــی
یــاد  دوران سـیـــامــوی وجـــلالـــی کـــرده اســــت
8
شــب نـــدارم خـــواب و پـشـت بــام شـانـم تـاسـحــر
چــون کـه بـامـن وعــده هـای احـتـمـالـی کرده است

«وعده های احتمالی » که هشت بیت دارد ، یکی از کارهای زیبا و تا حدوی محکم  این مجموعه به حساب می آید و ضمن اینکه مانند بسیاری از غزلهای امروز ، محتوای عاشقانه دارد ، زبان آن نیز تا حد چشمگیری ساده و امروزی است و از اصطلاحات عامیانه ی غور نیز گهگاهی چاشنی گرفته است.
 

یک کسی از آدمیت شانه خالی کرده است
قلب ما را با خطایش خالخالی کرده است
 

خیلی ساده ، زیبا و امروزی است.« یک کسی از آدمیت شانه خالی کرده است.» یعنی یک نفر خیلی جور و جفا می کند ، خیلی آزار می دهد و خیلی کم لطفی می کند. هرچند «از آدمیت شانه خالی کردن » می تواند معنای مذموم غلیظی نیز داشته باشد ؛ اما آشکار است که منظور شاعر گیله وشکایت است نه چیز دیگر.  از کاری «شانه خالی کردن» که یک تعبیر محاوره ای  و مردمی است تا حدود تازگی دارد و خیلی راحت بیان شده است. همین طور اسم مبهم « یک کس» که درعوض کلمات تکراری مانند «یار» ، «دلبر» ،« نگار» و امثالهم استفاده شده خالی از لطف و تازگی نیست. اگر شاعر به جای «یک کس » می گفت « یار من از آدمیت شانه خالی کرده است»‌ واقعا به تازگی بیان صدمه می رسید و شاید خواننده به یاد همان بیت می افتاد که « یارمن از نازکی در زیر گل خوابش نبرد….
واژه ی «خطایش» اما؛  که قلب شاعر را « خالخالی کرده است» در اینجا چندان به دل نمی چسبد.  کسی را که آدم  دوست  دارد و برایش شعر می گوید و اینهمه بی قراری دارد ، شاید موجه  نباشد که چنین  واضح و آشکار «‌خطا کار» بنامد و کارهای او را اشتباه حساب کند که به قول حافظ : هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت.

خالخالی یا که جالی کرده خیراست ، تیرشد!

قلبم را سوختانده، قلبم را سوراخ سوراخ کرده ، قلبم  را داغ داغ نموده و مثل جالی کرده است ؛ اما هرچه کرده خیراست. هرچه بوده تیرشد! نباید سخت گرفت.  نباید ناراحت بود و نباید به او خرده گرفت چون همه چیز می گذرد. از جانب دیگر  بین « خالخالی» و «جالی» هم ، قافیه ای نغزی ایجاد شده و به زیبایی مصرع افزده است. همچنان جمله ی « خیراست تیرشد!» یا « خیراست تیرمیشه!» که استفاده خوب از زبان محاوره است ، جذابیتی دارد وشاید به علت آشنایی زیاد،  خواننده از آن لذت ببرد.
او  علاوه  بر  اینکه قلب شاعر را خالخالی مثل جالی کرده است،  یک دسته گل  دیگر نیز به آب داده است. یعنی : «وعده های چرب و نرمی مثل والی کرده است» در اینجا کلام ، اندکی طنز آمیز می شود و از عاشقانه سرایی ، جستی به سوی انتقاد سیاسی  می زند و می گوید  وعده های  او نیز عملی نیست و مانند وعده های والی چرب و نرم است؛  اما به تحقق آن  وعده ها ،  امید و باور چندانی نیست.

گرچه  او را می شناسم با تمام عادتش
وعده ی تا لحظه ی مرگ اندیوالی کرده است

وقتی قید « تمام »  در این جمله  به کار رفته بود خوب می شد  اگر واژه عادت  ( یاکلمه دیگری به جای آن ) نیز به شکل جمع استفاده می شد. معنای مصرع  دوم این  بیت،  درمقایسه به سایر ابیات  ظاهرا  کمی پیچیده به نظر می آید و در مجموع مقصود شاعر این است « که او وعده کرده تا لحظه ی مرگ بامن اندیوالی کند.» اما مصرع ، چندان ساده  و  راحت به چشم نمی آید.  البته واژه « اندیوالی» که به جای دوستی ، رفاقت ، محبت  و مانند آنها  آمده است با توجه به مساله ی  قافیه استفاده ی  بدی نیست و جالب معلوم می شود.
بیت چهارم اما؛  ظاهراً خود  را  کمی اضافی و بی ربط نشان می دهد و چندان با دیگر اجزای  شعر جوش نمی خورد. کمااینکه کلمه  ی « وعده هایش» در این بیت و چندین بیت دیگر بی دلیل  تکرار شده  است. تازه لغت « غش» اگر به همان معنای قدیمی خود یعنی «ناچل» یا « تقلبی» و یا « ناخالص» به کار رفته باشد ، جامه ی نیست که بر قامت  یک غزل امروزی  بریده شده باشد.
 
اما بیت پنجم  از لحاظ  محتوا  ، می توان گفت که تا حدودی تکرار همان مصرع اول  بیت دوم است و اگر دراینجا موضوع دیگری غیر از اینکه «‌هرچه کرد تیر شد!»  مطرح می شد ، بهتر می نمود و از قافیه ی « عالی» ، می شد  که به شکل عالی تری بهره برد؛  اما به قول استاد یگانه شاید همان « شتاب » و جوانی باعث شده که سرود با وسواس کمتر و با عجله ی بیشتر کار نماید و فرصت بازبینی اشعارش را برخود تنگ تر نماید. بگذریم ازاین که اگر به جای « تیرخواهد شد زما» « تیرخواهد شد به ما» گفته می شد اندکی  بهتر بود.

این نه فلم است و نه سریال است و نی خواب وخیال
باز ما  را  وعده اش  کم چوم  خیالی کرده است

یادآوری فلم و سریال خواننده  را متوجه می سازد ، که با یک شعر امروزی و با نماد های مدرن سر و کار دارد و اصطلاح « کم وچم» یا به تعبیر کابل « کم وتم» نیز او را در درک این معنا بیشتر یاری می کند؛ اما ایرادی  نیز در این بیت وجود دارد. چرا که  در مصرع  اول گفته شده : « نه خواب است و نه خیال»‌ اما بلافاصله گفته می شود که «‌باز ما را وعده اش  کم چم خیالی کرده است»‌  نمی شود  که یک چیز هم خواب و خیال باشد و هم نباشد وهم آدم را خیالی بکند وهم نکند.
 
دربیت هفتم یاد آوری از«‌سیاموی وجلالی» تلمیح ملیحی دارد؛  اما اگر «سیاموی» به صورت « سیه موی» می آمد هم به اصطلاح ، غوری تر می شد و هم از نظر وزن،  الفی که حالا اضافه است وجود نمی داشت.  اسب خود  را « یکه تازی» کردن در فضای که از سیه موی و جلالی صحبت می شود،  شاید چندان غریب نباشد اما ؛ در محلی که سخن از فلم و سریال  و رنگمالی وعده های نرم وچرب  والی در میان است،  ممکن است «‌اسب یکه تاز» چندان گردی نداشته باشد. این نکته باشد جای خودش  که  نشانه ربط « ولی» در اینجا اصلا  کار بردی ندارد و فقط به خاطر پرکردن وزن به کار رفته است و به سادگی می شد  واژه ی دیگری به جای آن گذاشت. اما استفاده از اصطلاح « ناکس» آنهم به شکل مصغر، به مفهوم کسی که خود  را زیاد می سازد و طرف ، گوشه ی چشمی نیز به او دارد چندان دور از عذوبت نیست.

شب ندارم  خواب و پشت بام شانم تاسحر
چون که با من وعده های احتمالی کرده است

اینکه تا سحر پشت بام کسی باشی معلوم است که « شب خواب نداری» بهتر بود جمله ی « شب خواب ندارم » اصلا دراینجا ذکر نمی شد؛  اما اینکه به امید « وعده های احتمالی » تا سحر پشت بام کسی بلرزی تصویر جالبی است ولطف  خاصی دارد.
رویهمرفته ، صاحب «سبزه های عشق» سیرصعودی آشکاری داشته و توانسته است که تا حدود زیادی  برخلاف کسان بسیار دیگر ، خود  را به جریان شعر فارسی امروز و زبان امروزین شعر آشنا سازد و از ظرفیت های محلی و لهجه ی و محاوره ای بهره ی مناسب ببرد.
                            
سرود،  واقعا استعداد فوق العاده ی دارد و با وجود اینکه  زبان و ادبیات فارسی را  به شکل حرفه یی نیاموخته است ؛ اما شعرهای آخرش  به حق از پختگی و احساس لطیف و رقیقی حکایت می کند. دوتن از قله های رفیع و شامخ شعر امروز افغانستان،  یعنی شهید قهار عاصی و داکترسمیع حامد نیز در زمینه های غیر از  زبان وادبیات تحصیل کرده بودند،  اما کمتر نویسنده ی را از فارغ التحصیلان ادبیات  می توانیم یافت که با آنها قابل مقایسه باشد. آیا در مورد حبیب سرود نیز این حادثه تکرار می شود؟ امیدواریم چنین باشد.

نبی ساقی
n.saqee@gmail.com