آرشیف

2015-10-10

نثار احمد کوهین

نامــــه ی به والی غور:

 

اراسال کننده: یک دانشجو

گیرنده: بانو جوینده والی غور

مورخ: 17/7/1394

درود واحترامات دارم به محضر جناب والی صاحب ولایت غور! امیدوارم که حالا، حالا ها قهرشان به سرمن کمی کاسته شده باشد و این نبشته جدیدم را با نبشته ی قبلی ام(فاجعه در راه است) باحصوله مندی خوانده، کمی وکاستی های ظاهری ومحتوای نبشته  ام را نادیده گرفته ولحظه ی درنگ فرماید، که آیاحق بامن بوده  واست، ویا باایشان و ومشاوران شان!

جناب والی صاحب به قول شاملو: روزگار غریب یست…
واقعن عصرما عصریست که هیچ کسی بدون کدام هدف و کدام خواسته نه باکسی  دوستی می کند و نه هم دشمنی وبه این معنی هم نیست که هیچکس نباشد که بخاطر رضای خدا کار نکند. گرچند نمی شود این خوی وخواص را در درگذرایی تاریخ نادیده گرفت؛اما در زمانهای قبل کسانی بیشتری بودند که دست نابینای را می گرفتند و از افتادن درچای نجات میداند؛ولی امروز این گونه انسانهارا باید بامکروسکوپ یافت. به هرحال نمی خواهم خودم را وارونه جلوه داده وخود توصفی کنم به قول سعدی: عطر آنست که خود بوید نه آنکه عطار گوید. وبهتربگویم شما نه به صاحب گفتار بلکه به گفتار بیندیشید.
جناب والی شان والی صاحب! دیشب نبشته شمارا خواندم که نبشته بودید( خدا وندا ازشر این همه تهمت به بحر الطاف تو پنا میبرم
خداوندا تورا می پرستم واز تو یاری میخواهم.) دعای خوبی بود و عده یی هم از اطرافیانت آمین گفته بودند وبعضی هم حرف ها وانتقاد های داشتند. با این دعای تان یکبار دلم بسیار سوخت نمود ونزدیک بود اشک از چشمانم جاری شود؛ چون من کسی هستم که سالهاست کوله بار درد ورنج تهمت را به شانه میکشم؛ اما بسیار زود یادم آمد که شما خودی تان آگاهانه وبدون کدام مجبوریت باچشمان باز راه را که به چاه منتهی می شد انتخاب نموده ید. می گویند:چرا عاقل کند کاری که بار آرد پشیمانی؟) و یا ضرب المثلی است که( خودکده را نه درد است ونه درمان.) در هرصورت نمی خواهم ناصیح شما باشم چون من جوانتر از آنی هستم که بشما نصحیت کنم ونافهم تر از آنی هستم که مشوره بدهم. فقط کوتا می خواهم نظرم را مانند چندی قبل(1) باشما ومشاوران تان به اشتراک بگذارم گذشته هر چه بود گذشت وبه فکر آینده باشیم خوبست. درباور من سیاست پیش رو پس رو ویایک قدم پس و یک قدم پیش های بسیار است ونبایدمایوس شد وباید فهمید که درکجا باید رفت وکجا باید استاد شد
به هرحال می خواهم بگویم ؛:ازینکه صداهای درتحت هرنام وشعار که است بخاطر حذف جناب عالی درچوکی ولایت بلند شده وخاموش نمی شود ونمی توانید خاموش کنید، واین صداها وسخن ها اگرچند امروز کارگر واقع نشود وبتوانی باچند شخص اطراف تان خفه وخاموش  کنید؛ ولی در نهایت جای خوده باز نموده وتورا نه تنها از چوکی ولایت بلکه از عزت واحترام وشهرت که درطی چند سال باصد مشکل کسب نموده ید پاین کشیده وکاملن از صحنه اجتماع وسیاست برای همیش محو ونابود می کند. جناب والی!بیاشجاعانه بخاطر رضا خدا ومردم مظلوم غور تمامی مردم را در یک محفل جمع کن وبا افتخار استاد شو وبگو: اقوام عزیز! من اتحاد شمارا باقدرت جهان نمی فروشم، وازینکه شما بر ولایت من راضی نیستید این ورق استعفای من است بامهر وامضا خودم تقدیم وبه پیشگاه ریس جمهور و اداره مسول رسانده وکسی دیگری را به جای من انتخاب کنید که به خواست شما و نسبت به من برای غور بهتر باشد. کور از خدا چی می خواهد دو دیده روشن.) جناب والی! اگر واقعن به خاطر نام و نانی نیامده ید ومی خواهید برمردم غور خدمت نموده، محبوبیت تان دوچند، نام نیک تان ورد زبان ونقش تاریخ شود استعفاکن. بخداوند قسم من میدانم و همه میدانند که شما از آدرس ولایت کوچکترین دست آورد وخدمتی را به غور وغوری ها انجام داده نمی توانید ودلیل اش را همه می فهمند وخودی تان بهتر از هرشخص دیگر آگاه هستید. بیندیش نه بخاطر فشار مخالفان سیاسی ات بلکه بخاطر مردم مظلوم، پاشید
وپارچه،پارچه غور. بخاطر مردم که نان شب خوده ندارند؛اما ازجبر نفاق وجهل، تفنگ به شانه دارند وهر روز برادری برادر دیگرش روانه گورستان می کند.  اگر واقعن مادر مهربان هستید به قول دکتر شریعتی: اگر خدمتی نمی توانی برو تا حد اقل خیانتی نکنی .

لطفن نقطه غلیان نفاق نباش!
لطفن بر آتش نفاق تیل نینداز!

لطفن! لطفن! لطفن!…

کوهین
17/7/94 فیض آباد _ بدخشان.