آرشیف

2014-12-12

نبی ساقی

لطفها می کنی، ای خاکِ درت ، تاجِ سرم!

(به استقبال نقد محققانه ودلسوزانۀ استاد محمد عابد حیدری بر، برگهای از یک فصل)

« متکلم را تاکسی عیب نگیرد، سخنش اصلاح نپذیرد.»

گلستان سعدی

       امروزه دانش هرمنوتیک ومباحث جدیدِ مرتبط به ساختار ومعنا وتأویل وتفسیر متن ، احتجاج های عالمانه ونقد های روشنگرانه را جزء لاینفک وجدا ناپذیرهر متنی می داند واین جراحی ها  وحجاری ها وکندوکاوهای محققانه را برای تبیین وتفسیر واقبال واکمال متون خیلی لازم وضروی ومفید ومثمر می شمرد وهیچ متنی را چه مقدس وچه غیرمقدس از این نیاز بی نیازنمی داند.
متأسفانه اما؛ درکشور ما وبه ویژه ولایت غور همانگونه که بازار آفرینش های علمی / ادبی  وهنری بی رونق است برای عرضۀ کالای نقد وانتقادهم فضا وتقاضای وجود ندارد و درنتیجه اندیشه ها ونوشته های که گهگاهی اینجا وآنجا سربرمی کنند ازبرکت کنکاش های منتقدانه  ونقد های اصلاح گرانه بی بهره اند. به نظرمن در به وجود آوردن چنین فضا وهوای هم نقد کننده مقصراست وهم نقد شونده ، زیرا از یک سو نقد وبررسی وموشگافی های روشنگرانه  به علت نبود فرهنگ نقد پذیری ، از جانب نقد شونده خصومت ودشمنی  ویا لااقل تنگ چشمی وحسادت تلقی می شود وچنان از کوره در می رود که میانه اش را یکباره با منتقد برهم می زند وجز جواب های  به اصطلاح دندان شکن ودشمنانه چیزی تحویل منتقد نمی دهد. ازسوی دیگرمنتقد هم که ازقبل عکس العمل تند وخشن طرف را می داند وحساسیت موضوع را درک می کند ، نمی خواهد که به خاطرنوشتن دوکلمه به روی کاغذ کسی را برخود دشمن سازد ودل خلقی را بیازارد.
      علی ای حال ،بنده وقتی که برگهای از یک فصل را به یاری ویاوری  ورهنمایی همکارم به چاپ رساندم (وپیش از آن وهمین طور بعد ازآن نیزنوشته های به صورت کتاب در حد توان و وسع خودم تقدیم جامعۀ فرهنگی مان کردم) انتظار داشتم که دوستان با نقد  های محققانۀ شان آن کارهای ناقص را کامل کنند وبرغنای آنها بیفزایند. اما همانگونه که قابل پیش بینی بود ، هیچ یک از فرهنگیان ما نخواست که آن متاع ناقابل ر ا در ترازوی نقد بگذارد وعیب وحسنش را بازنماید.                                                                                   
     به هرصورت زمانی که نقد « گران سنگِ » استاد بزرگوار جناب محمد عابد حیدری را تحت نام « مختصرنگاهی برکتاب برگهای از یک فصل» که به خاطر « گرانسنگ ترشدن ( یاساختن ) کتاب» زحمتش را متقبل شده بودند ، درسایت عزیز جام غور خواندم ولطف ومهربانی ایشان را در باب برگهای از یک فصل مشاهده کردم ، ازتهی دل خوشحال شدم واین بیت خواجۀ شیراز را به یاد آوردم که :

من کی باشم که بران خاطر عاطر گذرم
لطفها می کنی ای خاک درت تاج سرم

    استاد در قسمتی از نقد شان نوشته بودند:« … باتحقق این آرمان عالی ( چاپ اسناد) مصدر خدمت شایسته ونهایت بزرگ به تاریخ ، فرهنگ وبه خصوص زبان خویش گردیدند که نه تنها تحسین نسل های امروز وفردا ، بلکه مهمتر از آن تاریخ را کمایی کردند.»
   اولاً  می خواهم همینجا از استاد بزرگوار به خاطر یاد آوری نکات بسیار سودمند ومفید در مورد « برگهای از یک فصل» قدر دانی کنم. این نکته ها در واقع به منزلۀ چراغ رهنمایی هستند که من در آینده همیشه آنها را در پیش چشم خواهم داشت واز آنها به مثابۀ سرمشق ورهنما برای بهتر شدن فعالیت هایم استفاده خواهم کرد. ثانیاً از بی دقتی ها ونارسایی های که از طرف من  در چاپ « اسناد تاریخی غور» – که متعلق به همۀ ماست – رونما گردیده از جامعۀ فرهنگی مان دوستانه معذرت می طلبم. ثالثاً برای اینکه از دوستان عذرتقصیری کرده باشم ، می خواهم به صورت فشرده و گذرا موانع ومشکلاتی را که من هنگام چاپ « برگهای از یک فصل » با آنها مواجه بودم به عرض برسانم ومسوولیت کم توجهی ها ونافهمی های خودم را صمیمانه به گردن بگیرم.
         
1- چاپ اسناد تاریخی غور باید به وسیلۀ یک شخص ویا یک تیم متخصص ومسلکی وباتجربه صورت می گرفت تا معیارها وشاخص های کارهای محققانه وعلمی در آن رعایت می شد ، اما متأسفانه در آن شرایط چنین زمینۀ مساعد نبود وما، در این بیابان چارۀ جز قناعت به همان کفش کهنه نداشتیم.
 
2- هدفِ ما از چاپ اسناد تاریخی ولو به صورت ناقص ومعیوب این بود که به همه فرهنگیان عزیز خویش بگوییم که ما چنین گنجینۀ تاریخی وبا ارزشی در اختیار داریم واز شما پژوهشگران وقلم به دستان  دعوت می کنیم که بیایید واین اسناد را بردارید وهرچه در دیگرجای ها با این گونه آثار انجام می دهند ، شما نیزهمان کارها را بکنید وارزش واهمیت آن را به همگان نشان دهید.
 
3- استاد بزرگوار جناب محمد عابد حیدری در « نگاه مختصر» یا به تعبیر دیگر شان « نگاه شتابان » خویش بعد از آنکه « چاپ اسناد  تاریخی [ را] بشکل کتاب خدمت بزرگ فرهنگی » دانسته اند یاد آور شده اند که : « … صفحه بندی آن از شماره (8) شروع شده ، صفحات اول الی هفتم کتاب بدون داشتن شماره (عدد) است… به خاطر ارائه نظریاتم از (ص 1) الی ( ص7) را درکتابم درج کردم.»
     ازهمینجا باید توضیحات خودم را شروع کنم. زمانی که ما به کابل برگهای از یک فصل را برگ آرایی ( دیزاین) می کردیم می دانستیم که در مورد صفحه بندی مطالب ِ قبل از متن اصلی ،از قبیل فهرست مطالب ، شناسنامۀ کتاب ، تقریظ ها ، مقدمه و… سه/چهار شیوه مرسوم است. معمولاً این صفحات را با حروف ابجد ( الف ، ب ، ج ، د) یا با اعداد رومی (ґ،п ، пґ و … ) یا با اعداد توصیفی ( یکم ، دوم ، سوم و … ) صفحه بندی می کنند ؛ اما در این اواخر بعضی از ویراستار ها وبرخی از انتشارات در ایران وافغانستان این صفحات را سفید می گذارند  وصفحه بندی را از متن اصلی با شمردن صفحات قبلی آغاز می کنند. ما ، در برگهای از یک فصل همین روش جدید وبه اصطلاح مد روز را انتخاب کردیم ، هرچند می شد در این باب از شیوه های دیگر کاربگیریم ، ولی به دلیل کاملاً سلیقه ای این روش را ترجیح دادیم.
 
4- تذکر دیگر استاد در بارۀ نبود  واو عطف در میان نام میرزا خواجه محمد خان و نبی ساقی است که به نظرایشان رویهمرفته به صورت یک نام خوانده می شود که : « … درینجا باید « و» بحیث حرف جدا کننده نوشته میشد.»                                                                                                                             
    اتفاقاً هنگام دیزاین طرح جلد ، من و دوست عزیزم حلیم سروش دانشجوی دورۀ ماستری دانشکدۀ ادبیات دانشگاه کابل  ومدیر مسوول مجلۀ « عدالت » مربوط وزارت عدلیۀ جمهوری اسلامی افغانستان که حدود هشت سالی در مطبوعات کابل تجربۀ مدیریتی دارند وآقای جواد سامی  طراح جلد ، روی همین « و » زیاد بحث کردیم . نظرمن این بود که باید در میان دو اسم واو عطف وجود داشته باشد ؛ اما سروش وسامی اصرار می کردند که فعلاً رواج همین است که در این گونه موارد « و» را نمی نویسند. آنها به خاطرقانع کردن من ، چندین کتاب را که بیشتر از یک مؤلف داشتند نشان دادند ، سرانجام من به پاس احترام به تجربه وتخصص آنها از حرف خودم گذشتم وخواسته ونخواسته به نظرآنها تن در دادم و نتیجه اش همین شد که می بینیم.
 
5- نکتۀ بجای دیگری که اشاره شده کمبود پنج مرتبه ای حرف « الف» در صفحۀ شناسنامه است. وقتی بعد از چاپ،  کتاب به دست من رسید ومن متوجۀ آن نقص شدم برایم قابل تأسف بود ؛ اما این مشکل به این علت پیش آمده بود که بعد از برگ آرایی کتاب، من از کابل به غور آمدم ومتن دیزاین شده توسط جواد سامی ( طراح ودیزاینر) به انتشارات سپرده شده بود. انتشارات سعید وقتی که کتاب را با نسخۀ ( پی دی اف) شده به پاکستان فرستاده بوده در آنجا ظاهراً دیزاین اولی   برهم خورده بوده وبه دلیل نبودن کسی که زبان فارسی را بلد باشد ، آن کلمات در آن صفحه بدون الف چاپ شده اند که واقعاً یک عیب جدی می باشد.
                                                                                        
6- درسه سطر آخر همین صفحه از«نگاه مختصر» آمده است که «… صفحه ششم حاوی متن دونیم سطری است که ادعا (ویاهم اشتباه ) اینکه تدوین کننده یک نفراست را به صراحت تأیید مینماید …(مساعدت نمودند تشکر میکنم ) .»                                                                                                                                  
      راستی هم که «تشکر می کنم» به صیغه اول شخص مفرد یا همان مفرد متکلم ، دراینجا  نادرست است وباید « تشکرمی کنیم » به حالت جمع گفته می شد ؛اما این اشتباه به این علت رخ داد که بعد از تمام شدن کار دیزاین ،زمانی که بنده ازکابل به غور آمده بودم ،جناب انجینیر صاحب عبدالرحمان غوری تلفونی تماس گرفتند و توصیه کردند که بهتراست در صفحات اول اسنا د  تاریخی به خاطر تشویق وترغیب دوستان  ازهمکاری های مالی فرهنگیان غور قدردانی صورت گیرد. چون  کارِ  برگ آرایی کتاب تمام شده بود و من درغور بودم ، مجبورشدم به جواد سامی تلفونی تماس بگیرم و از او بخواهم که ازاین دوستان به خاطر کمک های مالی شان تشکرکند. من فکر می کردم که سامی حتما متوجه هست که اسناد تاریخی به کوشش دو نفر به چاپ می رسد ؛ اما بعد از آنکه کتاب چاپ شد وبه غور به دستم رسید متوجه شدم که متأسفانه این اشکال پیش آمده ونوشدارو بعد از مرگ سهراب فایدۀ نداشت.
 
7- استاد حیدری در بخش دیگری از نقد شان می نویسند: « … در سطر دوم پیشگفتار کلمه « غوریان » بمفهوم هویت اتنیکی بکاررفته است… من بجای غوریان « غوریها » را ترجیح میدهم ازدید من «غوریان » را باید بمفهوم اسم مکان بکارگرفت.» که مفهوم غوریان یعنی ولسوالی در هرات را می رساند.
       تا آنجا که من می دانم در زبان فارسی اسمای جاندار را غالباً با پسوند « آن» یا الومورف های آن ( گان ، یان ، وان و…) جمع می بسته اند، مانند : مردان ، زنان ، درختان ، نویسندگان ، بانوان و… اما امروزه ظاهراً کم کم پسوند جمع « ها» جای پسوند « آن» را می گیرد و کسان بسیاری این کلمات را به شکل : مردها ، زن ها ، درخت ها ، نویسنده ها وغیره می نویسند که علی ای حال هردو صورت نادرست نمی باشد.
    کلمۀ غوریان وغوری ها هردو درست است؛ اما آنچه روشن است ، بعد از اسلام تما م  سلاله های را که درشرق حکومت می کرده اند ، درزبان فارسی غالباً به همین شکل جمع بسته اند مانند: امویان ، عباسیان ، صفاریان ، طاهریان ، غزنویان ، سلجوقیان ، شیبانیان ، تیموریان، صفویان ، ایلخانیان ، قاجاریان ، ابدالیان وغیره. بنا براین اگر غوریان نیز مانند دیگر سلاله ها جمع ساخته شوند ، شیوۀ آشناتری به نظرمی آید. غوری ها هم درست است ومی شود به آن صورت نیزکلمۀ غوری را جمع کرد. غوریان هرات هم که فعلاً نام مکانی است ، احتمالاً یک وقت « بمفهوم هویت اتنیکی » باشندگان آن به کار می رفته است.                                   
 
8- اشارۀ بعدی استاد حیدری در باب چغچران / فیروزکوه است. ایشان در این باره می نویسند که : « … این مطلب با قاطعیت ومسوولیت عام وتام قابل نگارشست که : فیروزکوه قطعاً وقطعاً چغچران نبوده ونیست … و قصرفیروزکوه یعنی ارگ شاهی .» درشهر چغچران واقع نیست. البته دراین مورد شکی وجود ندارد اما؛ این نکته که چغچران وکاسی امروزی وآهنگران دیروزی وفعلی،  زمانی از توابع مکانی فیروزکوه بوده است احتمال ضعیفی نیست. من برداشت های خودم را در باب موقعیت اصلی شهرفیروزکوه ، درمقالۀ زیرعنوان « فیروزکوه پایتخت امپراتوری غوریان در کجاست؟» در رسالۀ به نام « قصۀ شهرفیروزکوه» شرح داده ام وحالا اینجا تکرار نمی کنم؛ ولی بد نیست این را توضیح دهم که چرا ما ، درحال حاضرچغچران را فیروزکوه می نویسیم؟ قضیه ازینجا شروع شد که دو/سه سال قبل درهمین سایت جام غورنظریات وپشنهادهای تعدادی ازفرهنگیان  غورمبنی برتغییر وتعدیل نام مرکزفعلی ولایت ازچغچران به فیروزکوه مطرح شد. فرهنگیان در داخل غور نیزاین مسأله را جدی گرفتند و درحمایت ازاین طرح ، درپارچۀ به طول 22 مترامضای حدود دوهزارتن از فرهنگیان ، متنفذین ، علماء دانشجویان ودانش آموزان را جمع آوری کردند. طرح مذکور از جانب وکلای مردم درشورای ولایتی  ونمایندگان غور درشورای ملی نیزامضاء وتایید شد ودر مجلس اداری ولایت غور به ریاست والی وقت به اتفاق آراء تصویب شد واز مجراهای قانونی به مقامات بالایی دولت فرستاده شد. سرانجام این پیشنهاد از سوی حامد کرزی  رییس جمهورافغانستان نیزتایید  وبه مراجع مربوطه فرستاده شد که درحال حاضر کارهای تخنیکی واداری آن درجریان می باشد.
  فرهنگیان غور این مسأله را که خواست عمومی مردم ما بود، تمام شده تلقی کردند وطی یک نشست تعهد کردند که چه دولت این پیشنهاد را تایید بکند چه نکند ، ما به پاس پاسداری از تاریخ درخشان غور نام تاریخی پایتخت غور را بالای مرکز فعلی ولایت خویش می گذاریم وبدین وسیله در صدد احیای افتخارات وارزش های فرهنگی وتمدنی خویش برمی آییم. این موضوع کاربسیارعجیب وغریبی هم نیست ودر مورد بسیاری از مکان های تاریخی این شیوه استفاده شده وماهم حق داریم این کار را انجام دهیم.
 
9- نکتۀ دیگری که استاد به حق روی آن انگشت گذاشته اند ، جای خالی « یک تحقیق وتتبع » علمی وپژوهشگرانه درمورد این اسناد است. استاد می نویسد: « … حقیقت آن است که آثار تاریخی ازنوع این نبشته ها … نباید تنها به بازنویسی خلاصه گردد … غرضِ روشن شدن هرچه بیشترو بهترهمچوآثارباید به تحقیق بیشتر، تتبع دوامدار ، تحشیۀ زیاد تر وتعلیقات اضافه ترتوصل جسته شود… فلهذا این ورقپاره ها هم ارزش بیشتراز آنچه را که انجام شده داشته ودارند… حالا که این اسناد چاپ گردیده کارخیر وتحول بزرگی به حساب می آید … خوب اگر ادعا شود که این بخش ، کارمتخصصین مربوطه می باشد ، دقیق وقابل پذیرش است.»      
   بلی واقعاً همین طور است. چنان که در اول گفتیم ما این کار یعنی یک تحقیق وتتبع علمی را به متخصصین واهل فن واگذاشتیم تا شاید آنها درآینده این آرزوی همۀ مارا برآورده سازند ؛ زیرا ما این دانش واین توان وتوانایی را درخود سراغ نداشتیم که یک کارعلمی محققانه  را با درنظر داشت معیارهای قابل قبول به دوستان عرضه کنیم. آنچه ما می خواستیم انجام دهیم ، نهادن خشتی بود که دوستان فرهنگی دیگر آن را کامل کنند وسرانجام کاخی بسازند که از باد وباران نیابد گزند. عکس های گرفته شده از اسناد تاریخی به خاطرتحقیقات بعدی به زودی به کمک سایت عزیز جام غور به دسترس فرهنگیان وعلاقه مندان قرار خواهد گرفت.
 
10- یادآوری« نگاه مختصر» در باب نرسیدن « برگهای ازیک فصل » به مراجع رسمی مهم ، ازقبیل کتابخانۀ عامۀ کابل، کتابخانۀ دانشگاه کابل، یا استادان شعبۀ تاریخ وباستانشناسی ، یا اکادمی علوم افغانستان کاملاً بجا و درست است. هرچند کتاب دراختیار استادان بخش فارسی دانشکدۀ زبان وادبیات دانشگاه کابل و استادان غوری ، دردانشکده های دیگرقرار گرفته بود، اما خیلی خوب می شد اگراسناد تاریخی به تمامی مراجع لازم می رسید ومحققان وپژوهشگران بیشتری از وجود چنین اسنادی اطلاع می یافت. بنده در آن زمان مسوولیت توزیع کتاب را به مراجع رسمی به یکی از دانشجویان غوری در دانشگاه کابل سپرده بودم و تعداد سی جلد را هم به جناب انجنیرصاحب عبدالرحمان غوری فرستاده بودم ، اما ای کاش وقتی که من درکابل بودم استادان بزرگوار ما که در دانشگاه کابل هستند ودر این گونه مسایل تجربه  دارند ، این موضوع را به من توصیه می کردند. به هرحال پیشنهاد جناب استاد حیدری مبنی برسپردن اسناد تاریخی به « مؤسسات تحصیلی وتحقیقی دولتی وخصوصی مقیم کابل وچند شهر بزرگ دیگر» در آینده حتماً عملی خواهد شد. تاکنون به تعداد سه صد جلد از برگهای ازیک فصل در غور به فرهنگیان ومراجع دولتی غور به صورت رایگان توزیع شده است. به هرحال ازپیش آمدن این کم توجهی هم از تمام دوستان باید پوزش بطلبم.
 
11- در مورد سند شماره 10 (ص37)  در « نگاه مختصر» آمده است که : « از کسی به نام سفهسالار( بدون شک بجای حرف (ف) ( پ) درست است یعنی سپهسالار) شمس الدین امیرعلی بن سفهسالار حسام الدین بن الحسن تذکار رفته است.» من هم موافقم که باید سپهسالار نوشته شود نه سفهسالار ؛ اما اگر به سند شماره  10 دقیق تر دیده  شود کلمۀ سپهسالار به  وضاحت و صراحت ، برخلاف دیگر اسناد به (ف) یعنی سفهسالار نوشته شده و ما با امانت داری  کامل آن  را به همان شکل اصلی باز نویسی کردیم. این که این گونه اشخاص والقاب به « تحقیق وتفحص جدی نیاز مند است » شکی وجود ندارد و همان طوری که گفته شد ، باید  در آینده کسی به این  آرزو ها  جامه عمل بپوشاند.                                                                                                     
 
12- این که قسمت های از بعضی اسناد،  بازنویسی  نشده ، غالباً به این علت بوده که ما نتوانسته ایم آن قسمت را بخوانیم و چارۀ جز خالی گذاشتن آن سطور یا کلمات نداشته ایم. اما اینکه چرا در برخی از اسناد  درحالی که بازنویس آن هست ، قسمت های از عکس متن اصلی وجود ندارد؟  همان گونه که قبلاً یاد شد علت اش این بوده  که هنگام انتقال  کتاب از کابل به پاکستان ، در نسخۀ ( پی دی اف ) شده  هم تغییراتی رخ داده که متأسفانه بعد از چاپ ما از آن باخبر شدیم وآن وقت به اصطلاح کار از کار گذشته بوده است. اما در سند شماره چهاردهم  عبارت «  حیدر را بوده است » ، « راه بوده » نه ؛ بلکه « را بوده » است و درست هم هست.  منتها  نویسنده ،عبارت « خواجه احمد حیدر را بوده است » را به شکل « خواجه احمد حیدرا بُدست » نوشته است که حرف « ر» یکبار  با کملۀ حیدر خوانده می شود و بار دیگر همراه با « الف»  پسینۀ « را » را می سازد و « بوده است » هم به اختصار به شکل « بُدست»  ثبت شده است که ما آن  را « بوده است » به شیوۀ نگارش امروزی بازنویسی کرده ایم.
             
13- در « نگاه شتابان » آمده است که : « سطوری که در اخیر صفحه (95) موجود وباعلامت ( چهارستاره ) از متن بازنویس شده ای سند 55 جدا شده … نه تنها در عکس های صفحۀ مقابل اش موجود نیست ، بلکه در هیچ جای دیگرهم بملاحظه نمی رسد.»  درست است که عکس آن قسمت در صفحۀ مقابل متن بازنویسی شده موجود نیست ؛ اما در قسمت پایین قطعۀ دوم صفحۀ 96  موجود است که اشتباهاً این قطعه به جای صفحه 94 در صفحه 96  درج شده است. بنابراین تذکردیگر « نگاه مختصر» درمورد « … سند دومی صفحۀ 96 [ که ]بازنویس ندارد.» به دقت بیشترنیازدارد. این قطعۀ دوم در  صفحۀ 96 بازنویس دارد و بازنویس آن همان سطوری است که استاد گفته اند « عکس آن … درهیچ جای دیگرهم بملاحظه نمی رسد.»                             
 
14- « نگاه شتابان» در باب صفحۀ 100 برگهای ازیک فصل می نویسد:« … درقسمت اخیرهمین صفحه  متن تقریباً چهارسطری که با علامت ( چهارستاره) … جدا گردیده و تحت عنوان « ذکرگندم» بچاپ رسیده که درهیچ صفحۀ کتاب،  متن اصلی آن موجود نیست.» فکر می کنم اینجا هم گویا « شتاب» بازهم مانع دقت بیشتر « نگاه شتابان » شده باشد ؛ وگرنه در عکس شماره  60 (ص100 قطعۀ بالایی ) به وضاحت تمام قسمتی که عنوان « ذکرگندم» را دارد قابل ملاحظه است. اما تذکر « مشکل بازنویسی عمودی وافقی » کاملاً درست است وخوب بود که دراین باره از روش  واحدی پیروی می کردیم.  جاماندن کلمۀ « همام» بعد از واژۀ امام  درسند شماره 67 (ص 109 ) واقعاً نقصی است که به تایپ برمی گردد وباید به آن  توجه صورت می گرفت.                             
 
15- اما این اشاره که « برگهای از یک فصل» به اشتباه در قطار آثار ناقابل بنده « ردیف»  شده و استاد بزرگوار  به حق و بسیار بجا آن را انگشت گذاشته اند ، جا دارد که از ایشان صمیمانه و از تهی دل تشکرکنم و از تمام خوانندگان منجمله همکار خوبم تقاضای بخشش کنم.  هرچند نوشتن بیوگرافی کوتاه درآنجا توسط یکی از دوستانم و به اثر اصرار و پا فشاری او انجام گرفته بود ومن شخصاً در آن دخیل نبودم ، بازهم بابتِ پیش آمدن این خطای فاحش ازهمه معذرت می خواهم و بار دیگر از جناب استاد حیدری به خاطریاد آوری این نکتۀ مهم قدر دانی می کنم.                                                                                                                    
 
16- در پایان ضمن تشکر و سپاسگزاری از نقد محققانه و عالمانۀ استاد محمد عابد حیدری بر برگهای از یک فصل ، ازتمام دوستان دعوت می کنم که نظریات خویش را درباب عیوب و نواقص این کتاب و دیگرنوشته هایم بی پرده و بی پروا  اظهار نمایند و بر بنده منت گذارند. همچنان از تمام قلم به دستان عزیز تقاضا  دارم که اگر در مورد اسناد تاریخی غور علاقه مند  تحقیق و پژوهش  باشند ، بامن در تماس شوند ، بنده عکس های متن اصلی را در اختیار شان قرار خواهم داد ( چون اصل اسناد نزد من نیست )و کارهای محققانۀ آنها را در باب اسناد تاریخی غور کارخود تلقی خواهم کرد و از روشن شدن  زوایای تاریکِ  نهفته در دل این آثار توسط هرکسی که انجام یابد خوشحال خواهم شد.
  

 
به امید غور مرفه وسربلند!
 نبی ساقی ،   فیروزکوه ،   غور
19  / 10  / 1388