آرشیف

2014-12-12

نبی ساقی

قصۀ زندان زنانه

روزيك شنبه دوازدهم جدي( چله) هوانسبتا گرم بود. لايه هاي نازكي از ابرهاي پراكنده در آسمان آبي  فيروزكوه ( چغچران) ديده مي شد ؛ اما از برف وبارندگي همچنان خبري نبود. ساعت ده ِ صبح  به دعوت رياست ارشاد، حج و اوقاف،  تعدادي از مردم به تپۀ عيد گاه رفتند و نماز طلب باران اداء نمودند. وقتي ازآن بلندي به طرف شهر نگاه مي كردي ، برعكس سالهاي ديگر نه برفي  بر بامي ديده مي شد و نه هم يخي در خياباني. چغچران در زمستان امسال مانند تابستان و پاييزش همچنان در طوفان سفيد خاكبادهاي فراوانِ موترهاي بي نمبرپليت و رنجرهاي پوليس غرق است وبه اميد دوازده كيلومترسركي كه در بهار آينده از سوي جاپاني ها پُخته خواهد شد، كم كم نفس مي كشد وروزهايش را به شب مي رساند.
آن روز قرار بود ، ما از زندان زنانۀ چغچران  ديدن نماييم. ساعت 3 بعد ازظهر درحالي كه هوا كاملا صاف شده بود به طرف محبس حركت كرديم. به ابتكار رياست امور زنان ومساعدت دفتر گلوبل پارتينرز، يك مقدار البسه زمستاني هم براي زنان زنداني در نظرگرفته شده بود. گروه بازديد كننده ، چهار تن بوديم: بانو معصومه انوري رييس امور زنان ، عبدالغفار غوريانفر مسوول مؤسسۀ گلوبل ، علاوالدين محمدي خبرنگار راديوتلويزيون محلي غور با دوربين كلانش والبته من ، كه مي خواستم براي ماهنامۀ 21 گزارش تهيه كنم.
هنگامي كه به كوچۀ محبس و به دروازه دفتر زندان رسيديم ، چند تن سرباز ودو افسر از ما به گرمي پذيرايي كردند. رياست امور زنان هماهنگي هاي لازم را قبلا انجام داده بود. زماني كه به داخل ساختمان دفترمحبس راهنمايي شديم ، در آنجا دگروال سميع الله ننگيالي آمر محبس وتوقيف خانۀ ولايت غور در داخل حياط با ما سلام وعليكي كرد و از راه باريكي كه در ديوار ايجاده كرده بودند ، ما را به حياط زندان زنانه برد.
دراين كوچه، آمريت محبس سه ساختمان گلي كنارهم را به اجاره گرفته است. محبس زنانه، تعمير سه/ چهار اتاقه اي است كه ساختمان زندان مردانه  با صد وسه تن زنداني درغرب و ساختمان دفتر اداري آمريت محبس در شرق آن قرار دارد. ديوارنسبتا بلندي با حايلي از سيم خاردار، محبس زنانه و مردانه را ازهم جدا مي كند ؛ اما ديوارهاي گِلي سه طرف ديگر كه حدود يك متر ونيم ارتفاع دارند به شدت آسيب پذير ونگران كننده به نظرمي رسند. حويلي محبس زنانه دروازۀ بزرگي به كوچه دارد كه ظاهراً از آن چندان استفاده هم صورت نمي گيرد و دروازۀ كوچكي در شمال خود دارد كه به طرف دريا باز مي شود والبته دريچۀ گكي در ديوار شرقي هم احداث شده كه اين حويلي را به دفتر محبس وصل مي نمايد. متصل به ديوار غربي  حويلي،  كه محبس زنانه و مردانه را از همديگرجدا مي كند ، اتاقك مخروبه اي هم وجود دارد كه به سادگي ازآن مي توان به بام هاي محبس مردانه رفت وآمد كرد وخيلي بهتربود كه اين اتاقك خرابه از آنجا برداشته مي شد.
در محبس زنانه سه زن،  زنداني بودند كه يك تن شان يك روز قبل از ديدار ما آنجا را ترك كرده بود. زماني كه داخل ساختمان شديم ، دو دروازه روبروي هم در آن دهليز وجود داشت كه در اتاق سمت راست آن دو تن خانم زنداني بودند و در طرف چپ، اتاقي بود كه دگروال ننگيالي آمرزندان ، آن را دفتر مي ناميد والبته اتاق ديگري هم در جانب غرب اتاق دفتر قرار داشت كه به نام كلنيك ياد مي شد و راهش از دهليزجدا گانه مي آمد.
در اتاق سه درچهار سمت راست كه با موكت سرخ رنگ كهنۀ ايراني فرش شده بود يك خانم جوان ويك زن مسن زنداني بودند. دو چپركت آهني با كمپل هاي درشت سربازي به شكل متقاطع در ضلع شمالي وشرقي اتاق وجود داشت ويك پايه بخاري چوبي نيزدر وسط اتاق گذاشته شده بود كه البته همان لحظه آتشي در آن نمي سوخت. اين اتاق گلي پنجره اي هم به جنوب داشت كه آفتاب ازآن مي تابيد وبا جالي نازكي پوشانيده شده بود، اما هيچگونه نرده وحفاظي به استثناي سه/چهار رده سيم خاردار باريك در آن ديده نمي شد.
من براي چند دقيقه به زندان رفته بودم ؛ راستش را بگويم كه احساس تنهايي عجيبي سراپاي وجودم را فراگرفته بود. هرچند اين احساسِ ناراحت كننده براي من بسيار كم رنگ بود ؛ اما ظاهراً براي زنداني ها به طور وحشتناكي عميق وسهمگين بود. خانم مُسن مثل اينكه خيلي دلش از تنهايي هاي محبس تنگ شده بود. بعد از آنكه چند كلمه با رييس امور زنان صحبت كرد ، طاقت نياورد ، بغضش تركيد وبه گريه افتاد. او درحالي كه محكم از دست رييس امورزنان گرفته بود تقلاي كمك مي كرد و مي گفت كه من بي گناه زنداني شده ام. زن جوان هم كه علي الظاهر سعي مي كرد خون سردي اش را حفظ كند ، نمي توانست جلو سرازيرشدن اشكهايش را بگيرد.
 زندان ، واقعا جاي بسيار وحشتناكي است. من كه مانند هرمعلمي كمي به نصيحت كردن عادت كرده ام ، خواستم دوسه كلمه حرف بزنم وآنها را اندكي دلداري بدهم. درحالي كه سعي مي كردم زنداني شدن آنها را عادي جلوه دهم ، به شدت گلوي خودم گرفته بود ودلم پرشده بود. ما،  در حضورآمر محبس آنجا رفته بوديم وفرصت نيافتيم كه از زنداني ها در مورد وضعيت بود وباش شان چيزهاي از زبان خود آنها  بشنويم ، اما رييس امور زنان با دو زن زنداني – البته در موجوديت خانم ديگري كه كارمند محبس بود-  حدود ده دقيقه اي خصوصي صحبت كرد كه ما از محتواي آن گفتگو و درد دلهاي زنداني ها چيزي نفهميديم.
زندان زنانه با آن ديوارهاي گلي كم ارتفاع ، محيط مردانۀ نظامي ، وزنداني هاي اندك واقعا جاي بسيار نامناسب وآسيب پذيري است. نظام كنوني وهمكاران بين المللي اش درحالي كه در عرصه هاي ديگر كارهاي قابل توجهي انجام داده اند، بي توجهي آنها وسكوت وخاموشي غيرقابل توجيهي نهادهاي مانند كميسيون حقوق بشر در مورد وضعيت زندان زنانۀ چغچران( وهمين طور زندان مردانه) مايۀ تاسف عميق است وبايد براي بهبود آن زندان چاره اي سنجيده شود، در غيرآن احتمال وقوع حوادث ناگواري در آينده در زندان زنانه هرگز بعيد نخواهد بود.