آرشیف

2015-1-25

دکترصاحبنظر مرادی

فـــــاروق اعظم، درسهایت رابخوان!

 

اینکه بسیاری ازتحلیلگران درفراهم آمدن زمینه های بحران وبی اعتمادی نسبت به دولت افغانستان وشخص رئیس جمهور؛ مشاورین وحلقه اول تماس اورامقصرمیدانند، باگذشت هرروزمبرهن تر میگردد.

این بارچرندنویسی های یکی دیگرازمشاورین رئیس جمهور بنام فاروق اعظم راتحت سرخط "سیزده نکته درباره حقیقت تجزیه ناپذیری افغانستان" درشماره سه شنبه26 اسد روزنامه "آرمان ملی" ازنظرمیگذرانیم.

بیادداریم زمانیکه خاک افغانستان بگفته برخی ازتحلیلگران حدود90%دراشغال استخبارات پاکستان به پیشگامی طالبان درآمده بود؛ وسروصدای اسلام پناهی طالبان هم بگونه ای درروان هموطنان مسلمان مااثرگذارگردیده بود؛ نشراتهامنامه ای بنام "سقوی دوم" محرکه پرقدرتی برای تجدید پیمان درمقاومت ازسوی نیروهای مدافع آزادی افغانستان گردید، وشعار"مرگ درسنگر" جانشین تزلزل وترددآنان شد. اگرنویسنده گان این دشنامنامه بهویت یکی ازبزرگترین واحدهای ملی این کشور(تاجیکان)که بجرم فرهنگ مداری همواره ازسوی فرهنگ ستیزان شماتت میشود، زیان وعارضه کارخود ونتایج معکوس آنرادرک کرده میتوانستند، هرگزچنین جرمی رادربرابرمردم افغانستان  انجام نمیدادند.

حال شخصی بنام فاروق اعظم که بنابه نوشته عصردولتشاهی ازبلند پایگان حزب اسلامی حکمتیاروازمشارین رئیس جمهوراست؛ یعنی دوتربوز رابیک دست گرفته است، نیز باعنوان نمودن مقاله ای باسرخط فریبنده وبا محتوای همسو مشابه به پیشنهادات برگه اتهامنامه "سقوی دوم" گامی را بالای قدم های سمسورافغان  گذاشته است.

آقای فاروق اعظم وهمکارانش بایست به نیکی بدانند که باچنین آب خیت کردنها دیگرنمیتوانند ماهی شکارکنند. مردم درعصردیگری که به عصرآگاهی ورسانه ای نام گرفته است، بسرمیبرند. دیگربا شعبده بازی ومداری گری نمیشود آنها رافریفت ومجموع سوالات درخصوص حاکمیت باصطلاح اکثریت براقلیتها وتبارمحوری وانحصارگرایی  بروشنی ارآب درآمده اند. آنهاییکه به واقعیتهای مورد علاقه شان اطلاعات لازم تاریخی ندارند، وداد سخن سرمیدهند جزرسوایی خود وکوتاهی فهم ودانش خویش پیرامون مسایل هیچ چیزی رانمینمایانند.

موضوع رانخست بایست ازهمان اصطلاح "اکثریت" موردعلاقه مجموع اقتدارگرایان آغاز کرد که بربال عنقا وسیمرغ حمل میشود. تازمانیکه شمارش نفوس تحت سرپرستی جامعه بین المللی درافغانستان انجام نشود، هیچ اقلیت واکثریت ثابتی نمیتواندوجودداشته باشد ومعیارتصمیمگیری های قابل پذیرش برای همگان باشد، وتاکید برین مدعا، آب درهاون کوبیدن راماند، ازین رومتکی براصول مبهم، خیالی ومن درآوردی نمیتوان کسی رابرکس دیگررجحان داد وپس ازین حقوق کسی رابنام اقلیت سلب وبه کسی بنام اکثریت اعطاء نمود، هرچند بازورمداری واسرتنبگی دولتهای گذشته تاامروز، درین ساحه امتیاز بخشی های حاتمانه به گروه مخصوصی بنام اکثریت ازقرنها بدینسو ادامه دارد، که اینک به نقطه چالش وبن بست خود تقرب نموده است.  

واقعیتهای عینی کشورنشان میدهند که درمیان چهارقوم مطرح چون پشتونها، تاجیکها، هزاره ها وازبکها هیچ قومی بیشتراز5% نسبت بدیگران تفاوت کمیتی ندارد، تااکثریت قاطع رابسازد. درحالیکه دوقوم بزرگ تاجیک وهزاره دارای زبان مشترک نیز هستند، بنابرتحقیقات افغانستان شناسان حدود90% مردم افغانستان بدون دشواری بزبان فارسی دری صحبت میکنند، پس اکثریث مورد نظرآقایان ازلحاظ درجه نفوذ اجتماعی، زبان معاشرت بین الاقوامی درکشورومنطقه برکدام سکوی استدلالی قدبالامیکنند.

اگرآقایان این واقعیت راخوددرک نمیکردند، حالا ده باربخاطر اثبات ادعای خویش شمارش نفوس رادرکشورراه اندازی میکردند وبجهان نشان میدادند که "اکثریت" آنهاواقعیت دارد. چون متکای ادعاها خالی وناپایداراست، ازین رودربرابرضرورتی چنین مبرم دفع الوقت میفرمایند و هیچ نوع آماروارقامی را بدون کاربرد "تقریباً" که حدودتفاوت رانشان میدهد بدرستی ارائه نمیکنند.

کسانیکه ازتبارقبیله سالاران برایجاددولت متمرکزسخن میگویند، برخلاف خصلت وطبعیت ساختارجامعه قبیلوی وتجارب تاریخی افغانستان پس ازسلطنت احمد شاه درانی تاحکومت حامدکرزی درین راستاتاکید میکنند. ساختارنظام قبیلوی که درآن هرقبیله برای بقا وحاکمیت گروهی خودمبارزه میکند، باایجاد نظام یکدست ومتمرکزناسازگاربودهوچنین دولتی درطول سه صدسال گذشته شکل نگرفته ونخواهدگرفت. نمونه این گفته راازمبارزات متداوم قبایل سدوزایی، بارکزایی ومحمدزایی دربرابرهم تاسقوط خانواده آل یحی درتاریخ حاکمیت قبایل که درآن پدروپسرچشم هم راکورکرده اند، بوضاحت مشاهده میکنیم. اینکه نماینده گان قبایل تمام فرصتها رابخاطرحاکمیت عشیره خوداختصاص داده وبه اقوام دیگراززاویه دید حقوقی وشهروندی اعتنایی نکرده اند، مشکل دیگریست که نباید ازرای ومنطق انسانی ومسئولت امروزفردای دولتها پنهان داشته شود. دوام حاکمیت قبیله مفروض یامصداق برحکم خداوند نیست، بویژه آنگاه که ناتوانی وبیکفایتی وحق تلفی این دولتها دربرابرحقوق ملی وسرنوشت مجموعه انسانها مطرح میشود، بی امانتی درمسئولیت آنها واکنش ناپذیرجلوه میکند. زیرااین کشورکه دارای فرزندان ومیراثخواران فراوانیست، مال شخصی هیچ رهبروقومی نبوده ودرپیشبرد امورآن رعایت حق ونوبت ازاصلهای کارساز واسلامی میتواندبود، بنابرآن نمیشود وسعت تحمل رابه امیدپایان یافتن این دردمزمن وبدبختیهای عدیده روزافزون ناشی ازآن بصورت لایتناهی ادامه داد. به مقتضای احکام عدالت پسندانه دین اسلام درصورتیکه کسی افضل وشایسته رهبری جامعه نیست،  ودرطی سه قرن وقت کشی وبی کفایتی توام باجنگها وکشتارهای مردم بیگناه واسارت چند فصلی کشوربه استعمارخارجی نشان داده است، باید جایش رابه کسی که شایسته امانت الهی ومشمول این میراث مقدس است، رهاکند. اگرچنین نشود، وضع همان خواهد بود، که هست وبدترخواهدشد.

ساختاردولت متمرکز تک قومی وفردمحورکه درآن مردم تحت هرنوع شرایطی لب به اعتراض نگشایند، هرگزبه مفهوم جامعه دارای وحدت ملی وعاری ازچالشهای اجتماعی نبوده است. حلقات قوم محورمثل جناب فاروق اعظم دراطراف کرزی میخواهند ازادامه سی سال بحران با محاسبه غلط که گویا مردم ناتوان شده اند ودیگربه اعتراض وپرخاش بخاطر حق خواهی توانی ندارند، بی دقتی اشتباه آمیزخودرابخوبی به نمایش گذاشته وتیر درتاریکی رها کرده اند. چنین ساختاری ممثل اراده استبدادی وبه اسارت گرفتن مردم افغانستان است، باچنین ساختاری نمیشود باخواسته های مشروع سایراقوام پاسخ مسئولانه داد ومنافع قبیله راعیناً  منافع کل اقوام کشوروانمودکرد.

خواسته گروههای قومی واجتماعی افغانستان، پس ازآزموده شدن اینهمه تجارب ناکام حاکمیتهای وابسته ومزدوردردهه های پسین، ایجاددولت خودگردان ملی متکی بررای واراده ملی مجموع اقوام افغانستان است، که هریک ازین گروههادرتعین سرنوشت خود ومحلات وجغرافیای زیست شان بنام زادگاه ووطن، خودرا درچرخش وکارگردانی آن درمسیررشد وپیشرفت اجتماعی سهیم بدانند. چنین ساختاری درفرهنگ ونوع نظام سیاسی بنام "فدرال" یادمیشود. بسیار ضرورنخواهد بود تاراجع به نیازسیاسی جامعه ما درین خصوص بیشترتبصره نمائیم، زیرا صدای ساختاردولت فدرال به منظوربرونرفت ازچالشهای تباری درکشورهرروز ازهرگوشه افغانستان و جهان بگوش میرسد، افغانستان شناسان بارها ساختارنظام فدرال رادرکشورچندین نهادی قومی افغانستان یکی ازراههای دستیابی به تفاهم وحل بحران ملی تاکید کرده اند، اما دولتهای قومگرابخاطرحفظ سیادت وسلطه قبیلوی شان چنین ساختاری رابه نفع منافع کوچک قوم وقبیله خودنمیدانند، بناءً بخاطر احترازازپاسخ مثبت دادن بخواست اقوام غیرقبیلوی نظام فدرال رامعادل نظام کمونیستی معرفی میکنند. حالانکه تجارب نظام فدرال دررشد مناطق تاریخی ورسیده گی نهاددولتی به سولات اساسی زنده گی گروههای قومی درکشورهای کثیرالاقوام واقعیت بی نیازازاثبات است. به نظرغالب تحلیلگران ساختارنظام فدرال میتواند به موجودیت افغانستان وبهبود مناسبات بین الاقوامی کشوردرایجاد همبستگی ملی خوبترخدمت نماید، وازتحلیل های که درین روزها توسط برخی ازدیپلومان وکارشناسان غربی درمورد تجزیه افغانستان درمطبوعات ملی وبین المللی تبلیغ میشود، جلوگیری نماید.

جای بسیاردرد وتاثراست که درمیان تمام اقتدارگرایان رسمی وغیررسمی بنام انسانیت ووالائیت ارزشهای بنیادی جامعه بخاطر تامین همبستگی ملی سخن گفته نمیشود، همواره صحبت وتاکید ازاکثریت موهوم وچگونگی تحکیم اقتدارآن براقلیتهای چون اسیرگرفته شده ورد زبان  تمامیت خواهانست. آخرآقایانی که همواره هذیان "اکثریت" رادرخواب زمزمه و طنطنه میکنید، مگردرنظام انسانیت معیاروالایی در نزد پروردگار"اکثریت" است یاتقوی، مدیریت وشایسته گی انسان. مگرمیشود در مسئولیت رهبری بنده گان خدا که به برنامه رشد درهمه عرصه های زندگی چون تهیه وتامین نان (غذا)، آموزش، درمان، لباس، خانه، وامنیت نیازدارد، وبرای ترتیب وتنظیم آن مدیریت وامانتداری لزوم دارد بازهم تجربه سه صدسال حاکمیت بی دست آورد رامعیارتصمیمگیریهاقرارداد؟ جامعه انسانی رانمیتوان چون رمه گوسفند بااقلیت واکثریت تقسیم نمود وآنگاه برای اکثریت قیمت بالا وبرای اقلیت قیمت پائین گذاشت!! وازنقش کارآزموده گی وعنانداری بسوی نجات ازعقب گرایی وسنت زدگی   انکارکرد.

درواقع درافغانستان برداشت وباوررهبران ومسئولان سیاسی چون آقای فاروق اعظم که دارای طول وعرص القاب سیاسی است؛ چنین مجروح، غرض ورزانه وسطحی است که روزگارمردم راباسرعت به عقب وبسوی بدبختیهای خلاف تصور میکشاند. شایداین آقا باچنین ذهنیتهای تب آلود حاکمیت خواهی وگریزازعدالت پسندی انتظارداشته باشد که بنده گان خدادربرابرش سرخم کنند وبا قامت خمیده حق "سرشارازتهی" اورابجا آورند وهرچی میلافد واقعیت بپندارند وبرایش لبیک بگویند. هرگز انتظاری نداشتیم که بیعدالتی رادریک شخص مجاهد که گویا برای ایفای فریضه دینی خود، خویشتن راوقف جهاد نموده است، مشابه به حال وهوای فکری کمونیستان امینی یکسان دریابیم.

ازامراض ذهنی آقا اگربگذریم، بازدربیان متعارض اومی پیچیم که درسراپای مقاله اش موج چشمگیری دارد. باین افاده آقا توجه فرمائید:"چهل فیصد کل نفوس شمال کشورراپشتونهاتشکیل میدهند، گرچه درمجموع دراقلیت هستند ولی به تنهایی نسبت بهرقوم دیگرزیادترند" اولاً این چهل فیصد بربال هوااستواراست که مثل سایرادعاهاهیچگونه متکی واقعی وعینی ندارد وبازچنین کمیتی هم اقلیت است وهم اکثریت.!!

درشماره هشتم پیشنهادات آقابازهم گلی رابه آب داده اند: "پشتونها درمقابل تجاوزروسیه شوروی نسبت بهرقوم دیگردرافغانستان قربانی زیادداده ومنفعتش به غرب خصوصاً امریکارسید. امروزنیزدرجنگ امریکاعلیه طالبان همین قوم میسوزد وبارسنگین این جنگ وحشتناک بردوش همین قوم است." آقاباین نحوبیان سیلیهای محکمی برادعاهای خویش درخطاب نمودن "مردم مجاهدافغانستان" میکوبد. شاید آگاه باشید که درجنگ برضد شوروی هیچ قومی درافغانستان تماشاگرنبوده است، وبیشترین تلفات راکسانی متقبل شده اند که درامتداد جاده اکمالاتی قوای شوروی (کابل– حیرتان)مسکون بوده اند، وشما بخاطرضدیتهای تنظیمی تان ازقهرمانی مردم وفرمانده نامدارشان که درتمام دوره جهاد باخون مردم این جاده رارنگین وجهادراداغ نگهداشته بود، یادی نکرده اید. درموردحرف دوم تان حق بجانب هستید، اما گناه ازکیست؟ ازجاه طلبیهای اقتدارگریانه رهبران خودتان، محاسبه های غلط آنها؟ یا بازکشانیدن طالبان توسط استخبارات پاکستان بروی صحنه جنگ؟ پاسخ این سوالات رامیتوانیدبامراجعه به اسناد ارائه شده ازسوی "ویکی لیکس" دریابید.

درشماره یازدهم آقا بازهم درتالاب برداشتهای میان تهی سقوط نموده ورجزخوانی نموده است: "درصورت تجزیه افغانستان،پاکستان که یک کشورضعیف البنیه است بدون شک تجزیه خواهد شد وچهل ملیون نفوس پشتون باافغانستان یکجاخواهدشد." ازین توضیح دریافتیم که ازبرنامه هاآگاه هستید. درصورت تجزیه افغانستان، بازهم این کشور"افغانستان" باقی نخواهدماند، آنگاه پشتون چندملیونی افغانستان با چهل میلون پشتون پاکستانی خواهد پیوست، یا آنها هم درنقش اقلیتهای افغانستان ازاکثریت شما اطاعت خواهند نمود وشمارابه پادشاهی خواهند نشاند؟ شاید یکی ازآجنداهای استراتیژی آینده جوانب درگیرویکی ازطرحهای استخبارات پاکستان درمرکب ساختن وضعیت جنگی همین باشد، که دولت پشتونخوارابالای جغرافیای دوطرف خط دیورند سکون بخشند.

 درماده دوازدهم بازهم دچارتعارض گویی آقا هستیم: "امریکا تجزیه افغانستان رابهمکاری بعضی کشورهای همسایه عملی خواهدکرد وبدین ترتیب منطقه به قطب گرایی سوق خواهدشد که نتیجتاً کشورهای دورونزدیک مجبوربه کتله جداشده افغانستان خواهد شد. اینطورتعهدات دفاعی ومداخلات دراموردیگران نتایج بس ناگوارسیاسی واقتصادی رابه تمام منطقه ودرراس آن بخودمداخله گران ببارخواهد آورد." ماشاءالله، اینگونه برداشتها باتحلیل وارزیابیهای ناقص الخلقه همیشگی حزب اسلامی آقای فاروق اعظم همخوانی دارد. درصورتیکه مسئله تجزیه دریکی ازکشورهای منطقه مطرح باشد، کشورهای همسایه ازآسیب آن درامان نخواهدماند، پس کشوریکه بخاطرتهدیدوتجزیه خودش با امریکا همکاری نماید، کی خواهدبود؟

درخصوص شهرکابل وهرات که آنها راشهرپشتونها خوانده اید، باید گفت که کمی خودرازحمت بدهید وتاریخ "ادریسی" و"عتبی" ازمورخین نامدارعرب ونوشته های سید جمال الدین رابخوانید، که ورودپشتونها رابه هرات درقرن چهارده وبه کابل درقرن شانزده میلادی اطلاع میدهند، وسکنه کابل بقول هیرودوت که به پدر تاریخ مشهوراست، دادیک ها(تاجیک ها)خوانده شده است، واگرموردقناعت شما نیست ماتقصیری نداریم، بروید دعوای تان رابا مورخین نامبرده صاف نمائید.

درآخربهمه عزیزان وهموطنان قلم بدست که نیت پاک ونهادخییردارند، بشمول آقای فاروق خان توجه میدهم که هرادعایی که ریشه درواقعیتهای زندگی داشته باشد دردی ندارد؛ وکسی هم نمیتواند باخاک خشک کاخ جعل وتزویرخودراآباد نماید. کسانیکه میخواهند ازحقانیتهای تاریخی دستور وحمایت کسب کنند، بهتراست باری به منابع تاریخی هم سری بزنند. اینگونه ادعاهای اتنوگرافیک برمبنای هیچ وبرمحورتمایلات شخصی نه تنها دردی رادوانمیکند، بلکه بسیارتحریک کننده وناسازگار وبدفرجام نیزهست. آقایان یکبارسردرگریبان تفکرفروبرند وبیاندیشند که طی حاکمیت قبیله خویش باین مردم مظلوم چه کرده اند که هنوزهم ادعای حمل بارگران خودرابرشانه های مردم افغانستان وپشتونهای مظلوم دارند؟ آیا لازم است تاهمیشه مامصروف افسانه اقلیت واکثریت باشیم، مگرماباین درگیری ها ازعطالت مضاعف وبی استعدادی حاکمان گذشته وکنونی درنزد جامعه جهانی احساس شرم وسرافگندگی نمیکنیم؟ کشورتجزیه ناپذیر باچنین کج بحثیها ومعایب خودرامحاسن خواندن هرگرساخته نمیشودو تجزیه وبحران درروشهای عالیجنابان نهفته است. اختیاردارید ادامه میدهید یا بازنگری رادرروشهای تان صواب میدانید.